سیاست برد- برد و یا باخت- باخت که این روزها زیاد شنیده میشود، مصداقهای عینی چندانی ندارد و بیشتر به بازی با الفاظ شبیه است. سیاستگران از چنین گزارههایی بیشتر برای تسکین و یا پنهانسازی ناتوانیهای خودشان استفاده میکنند. وقتی گفته میشود که اگر اختلافات دو رقیب سیاسی که حالا یکی در چوکی ریاست جمهوری تکیه زده و دیگری خودش را رییس جمهور حکومت همهشمول میخوانَد، از راه سیاسی حل شود، سیاست برد- برد در افغانستان چهرهی عینی خودش را نشان میدهد. دقیقاً با چنین برداشتی از سیاست برد – برد و باخت – باخت باید مخالفت کرد. چون در سیاست، وضعیت برد – برد و باخت – باخت وجود ندارد. سیاست، عرصهی تقابل قدرتها است. تقابلی که گاهی از چهارچوبهای قانونی بیرون میشود و به صورت جنگ رویاروی در میآید. اما واقعیت این است که تقابل در سیاست همیشه وجود داشته و وجود خواهد داشت. در سال 2014 وقتی بحران انتخاباتی به وجود آمد، جامعهی جهانی و به ویژه امریکا تلاشهایی را آغاز کردند که تقابل دو طرف انتخابات را که به سمت تقابل مسلحانه پیش میرفت تلطیف کنند. نسخه حکومت وحدت ملی از درون چنین بحرانی بیرون شد و حداقل یکی از طرفهای منازعه سعی داشت که گزاره سیاست برد-برد را در ذهنها تداعی کند. حکومت وحدت ملی در افغانستان از روی تجربهی برخی کشورهای در حال بحران برداشته شده بود. در آن کشورها دو طرف منازعه وجود داشتند که یکی میتوانست صلح و امنیت را در کشور به چالش بکشد، در حالی که در افغانستان دو طرف انتخابات، حداقل توانایی جنگ رویاروی را نداشتند. اگر قرار بود در افغانستان حکومت وحدت ملی ایجاد شود، چنین حکومتی باید میان حکومت و طالبان که در حال جنگ مسلحانهاند، ایجاد میشد و نه میان دو تیم انتخاباتی که در هر دو تقریباً در یک جبهه قرار دارند. به همین دلیل نه چیزی به نام حکومت وحدت ملی در افغانستان شکل گرفت و نه هم سیاست برد-برد صورت عملی پیدا کرد. واقعیت این است که در سیاست، یک طرف میبرد و یک طرف دیگر میبازد. حرف بسیار ساده و عینی همین است. حالا این برد چگونه و با کدام مکانیسمها اتفاق میافتد بحث دیگری است. میگویند نیکولو ماکیاولی اندیشمندی که به دلیل رکگوییهایش در مورد کارکرد سیاست به چهرهی بدنام تاریخ مبدل شد، بدون آن که مستحق چنین عنوانی باشد، میگفت سیاست عرصه ترحم و جوانمردی نیست. اگر وضعیت ایجاب کند سیاستمدار میتواند با توسل به خدعه، فریب و حتا حذف فزیکی رقیب قدرت را به چنگ بیاورَد. برای رسیدن به قدرت، به باور ماکیاولی هیچ ارزشی نمیتواند مانع شود. شاید این گونه سخنان در جهان امروزی زیاد پذیرفتنی به نظر نرسند و به همین دلیل عدهای از اندیشمندان، بحث اخلاق در سیاست را پیش کشیدهاند. اما در واقعیت هیچ تغییری در ماهیت سیاست رخ نداده است. حالا هم سیاستگران جهان به صورت بسیار ظریفانه و زیرکانه از نصایح ماکیاولی در فعالیتهایشان سود میبرند. به همین دلیل نباید به توافق سیاسی بعدی میان دو رقیب انتخاباتی در افغانستان، اگر چنین توافقی امضا شود، خوشبینانه نگاه کرد. گاهی سیاستمداران اشتباه میکنند و گاهی اشتباه مضاعف. طرفی که در موقعیت فروتر درنتیجهی توافقنامه سیاسی قرار میگیرد، به یک معنا اشتباه مضاعف انجام میدهد، چون هیچ گونه سیاست برد- بردی وجود ندارد. در صورت هر گونه توافق بازهم مشکلات به جای خودش باقی خواهد بود و ارابههای حکومتداری در افغانستان مسیر واحدی را نخواهند پیمود. زیان این وضعیت را مردم میبرند و آنها هستند که قربانی میشوند. بحث بر سر محق بودن و نبودن یکی از طرفهای اختلاف نیست، هر کسی دیدگاه و برداشت خودش را دارد. یکی آقای غنی را محق میداند و دیگری آقای عبدالله را. اگر دقیق نگاه کنیم هیچ کدام هم ۱۰۰ درصد پر بیراه نمیگویند. هر یک از طرفهای اختلاف استدلالها و برهانهای خودشان را دارند. ولی واقعیت امر این است که برنده وضعیت کسی است که ارگ را در اختیار داشته باشد و طرف دیگر باید خودش را بازنده فکر کند. هیچ ضمانتی وجود ندارد که توافقنامه احتمالی به اجرا گذاشته شود و یا طرفی که خود را در موقعیت برد میبیند، قدرتی را که در اختیار دارد با کس دیگری به دلیل تهدید و یا هشدار تقسیم کند.