در اواخر سال 1392، یکی از فعالان سیاسی و عدالتخواه کشور، قسیم اخگر، درگذشت. او که به دلیل فعالیتهای سیاسی از مکتب اخراج شد، در ادامه روند عدالتخواهیاش را در چندین مرحله مختلف و وضعیت متفاوت ادامه داد. آشنایان اخگر او را یکی از روشنفکران مبارز و انقلابی نترس میخوانند که هیچگاه با پول و قدرت تطمیع نشد. به باور آنان، قسیم اخگر همزمان با حفظ ارتباطات مذهبی، مدرن میاندیشید و میراث اصلی قلم و اندیشه او را همدیگرپذیری، وحدت ملی و عدالتخواهی تشکیل داده است. برخی دیگر نیز معتقدند که اخگر واقعگراترین عدالتخواه در کشور بوده است که هیچگاه در برابر قدرت، مافیا، استبداد و دیکتاتوری از پا درنیامد. گفتنی است که قسیم اخگر اولین مدیر مسوول روزنامه 8صبح بود و برای حدود شش سال در این موقف باقی ماند. بیشتر آگاهان رسانهای چشمانداز روزنامه 8صبح را متاثر از دیدگاه اخگر میدانند.
محمدقسیم اخگر در سال 1330 شمسی در وزیرآباد، از مربوطات ناحیه دهم شهر کابل، متولد شد؛ زمانی که ظاهرشاه بر افغانستان حکمرانی میکرد. در گامهای نخست درسهای مقدماتی دینی آموخت و در مدرسه مذهبی آموزش دید. رفتهرفته وارد مکتب شد و تا صنف دهم در مکاتب «مسعود سعد» و «امانی» درس خواند. اینجا بود که دیگر حوصله مردی که حس عدالتخواهانه در او موج میزد، به سرآمد و به فعالیت سیاسی روی آورد. اندیشههای علی شریعتی نیز بر او تاثیر ژرفی گذاشت. قسیم اخگر سرانجام به دلیل فعالیتهایش از مکتب اخراج شد. او در ادامه با کودتای محمدداوود خان به فعالیت سیاسی ادامه داد و پس از کودتای حزب دموکراتیک خلق نیز بر عهدش استوار ماند. سرانجام روزگار بر او سخت گرفت و مجبور شد افغانستان را به مقصد ایران ترک کند.
قسیم اخگر با آنکه در دیار غربت زندهگی میکرد، دست از قلم و عدالتخواهی برنداشت و در سازمان نصر به فعالیتهایش ادامه داد. سرانجام نشر یک مقاله انتقادی کار دستش داد و عضویت سازمان نصر از او گفته شد. قسیم اخگر در ا دامه به پاکستان رفت و در کویته به فعالیتهای سیاسیاش در یک گروه و شماری از نشریهها ادامه داد. به محض سقوط حکومت طالبان، به کابل برگشت و این بار خیلی استوارتر گام برداشت. کارهای سیاسی، جتماعی و روزنامهنگاری، او را دیگر به فردی منتقد کشور بدل کرده بود. هرچه را متزلزل میدید، در موردش مینوشت و در رسانهها نشر میکرد. اخگر در میزهای گرد نیز حضور مییافت و در برابر ناعدالتیها صدا بلند میکرد.
با ایجاد 8صبح در جوزای 1386، اخگر مسوولیت خطیری را بر دوش گرفت؛ مدیریت روزنامهای که به تلاش میکرد در جامعه جای پا باز کند. شاهحسین مرتضوی، مشاور ارشد فرهنگی رییس جمهور و سردبیر پیشین 8صبح، میگوید که اخگر به عنوان یک فعال حقوق بشری در 8صبح حضور یافت و دیدگاههایش را در همان سرمقاله اول بازتاب داد. او در این جریان صریح عمل کرد؛ طوری که بارها با مسوولان حکومتی روبهرو شد و از آنچه او و یارانش نوشته بودند، قاطعانه دفاع کرد. سرانجام در سال 1387 سکته مغزی کرد و لرزهای در بدنش پدیدار شد. با آنکه صدایش میلرزید، اما همچنان سیاسیون را محکم میلرزاند، طوری که برخی بارها از انتقادهای او شکوه کردند.
قسیم اخگر با وجود اینکه در جمع منتقدان حضور داشت، کمتر رسالهای از خود برجا گذاشت؛ زیرا در سه مرحله نوشتهها و تحقیقات او از سوی ماموران حزب دموکراتیک خلق افغانستان، سپاه پاسداران ایران و سرانجام در جنگهای میان گروه مجاهدین از بین رفت. با این حال از او رسالههایی، از جمله «مقدمهای بر تحولات سیاسی دو سده اخیر افغانستان»، «زندگینامه عبدالخالق هزاره» با نام مستعار آمو، «تندیس خشم»، «ستارههای بیدنباله»، «تاریخچه جنبش روشنفکری افغانستان»، «روش تحلیل سیاسی»، «موقعیت زن در نگرش توحیدی» و «رسالهای در مورد میتودولوژی شناخت قرآن؛ مبانی ادیان و حقوق بشر» نوشته است. قسیم اخگر سرانجام به دلیل بیماریای که داشت، در نهم دلو 1392 درگذشت.
انقلابی نترس
شاهحسین مرتضوی، مشاور ارشد فرهنگی رییس جمهور و سردبیر پیشین 8صبح که سابقه کار با قسیم اخگر را داشته است، او را از پیشتازان در میان روشنفکران و مبارزان 100 سال اخیر میداند. مرتضوی مبارزات او را به چندین مرحله تقسیم میکند. به باور او، یکی از این مرحلهها زمانی بود که قسیم اخگر در نقش یک انقلابی علیه حکومتهای کودتایی یا اشغال افغانستان وارد صحنه شد و همانند یک جوان نترس و انقلابی، در خیابانهای کابل دست به اعتراض زد. بدین ترتیب آقای اخگر این مرحله را به عنوان یک انقلابی در مبارزات سیاسی سپری کرد. مرحله بعدی نیز زمانی شکل گرفت که قسیم اخگر جلب جریانهای جهادی میشود، اما به گفته مشاور رییس جمهور، همرزمان او اندیشههایش را برنمیتابند و او را به انزوا میکشانند.
به گفته مرتضوی، اندیشه استاد اخگر بسیار آزاد بود و بر افغانستان آزاد و مستقل تأکید داشت. همچنان او همواره شعار «نه شرقی و نه غربی» سر میداد؛ زیرا میخواست یک افغانستان مستقل را ببیند که به شرق و غرب وابسته نباشد. در کنار این، در جریان جنگهای داخلی پس از پیروزی مجاهدین، قسیم اخگر در مراحل دشوار قرار گرفت، اما با نشست بن دوباره با ادبیات جدید سیاسی وارد صحنه شد. به باور شاهحسین مرتضوی، دیدگاهها و اندیشههای قسیم اخگر برای بیشتر مردم قابل ستایش بود و برای نسلی که پس از سقوط طالبان به دانشگاهها میرفتد، نمونه. از دید مرتضوی، اخگر در چنین شرایطی نقش استاد را بازی میکرد. سپس با ایجاد 8صبح، آقای اخگر دیدگاهش را صریح در سرمقاله نوشت و با شجاعت و صراحتی که داشت، در برابر جنگسالاران، دیکتاتوران، مافیا و استبداد نوشت و صدای اعتراض سر داد. مرتضوی قسیم اخگر را عدالتخواه مسلمان و افغان وطندوست میخواند که میراث اصلی قلم و اندیشهاش اصل همدیگرپذیری، وحدت ملی و عدالتخواهی بوده است.
مردی برای نسلها
کسانی که با اخگر آشنایی دارند، او را مردی بیبدیل عنوان میکنند. حضرت وهریز، شاعر و نویسنده، میگوید نام اخگر را زمانی که در جریانهای سیاسی مستقر در پاکستان و ایران بود، در اوایل دهه 90 از پسر کاکایش به نام خلیل شریعتی که از انقلاب ناامید بود، شنیده است. او در اوایل از مناعت و «نه» گفتن متهورانه اخگر شنیده بود. وهریز در ادامه و در 2004 با او در نخستین نشست فرهنگیان و روشنفکران مقیم کابل برمیخورد. به باور حضرت وهریز، قسیم اخگر ابایی نداشت که شریکان دسترخوان قدرت را ببیند، اما آنها همیشه حد خود را در برخورد با قسیم اخگر میشناختند؛ زیرا اخگر در اولین گفتوگو با ارباب قدرت، حد و مرز مجاز و غیرمجاز را برای آنها تعیین میکرد. او حتا باری پیش از دیدن یکی از سیاسیون، تتو را غلیظ تلفظ کرد و از او پرسید که تتویت چطور است. پس از ملاقات، قسیم اخگر به رفقایش میگوید که با پیش کردن این حرف، نمیخواست با پیشنهاد مقام و موقعیت، مخاطبش جرأت وسوسه او را به خود بدهد.
وهریز، اخگر را آخرین کسی میداند که به عنوان روشنفکری خوشنام، وطندوست، سرسپرده به عدالت اجتماعی و مخالف زورگویی و قلدری در افغانستان باقی مانده بود؛ آخرین کسی که او را از نزدیک میشناخت. به باور وهریز، 8صبح در دوران مدیریت قسیم اخگر کانون آموزش بود و دیدارهایش همیشه خوشآیند و صمیمی. وهریز میگوید که روزگاری تلاش کرد طرح نامگذاری جاده ایستگاه کارته سختی تا آخر دانشگاه را به نام قسیم اخگر سازد، اما با وجود جمعآوری پنج هزار امضا، این طرح پیگیری نشد. به گفته وهریز، این طرح هیچگاه به حاکم ارگ نرسید که «یک کار خوب از خود به یادگار بماند».
واقعگراترین عدالتخواه افغانستان
برخی از دوستان قسیم اخگر میگویند که او با وجود فرصتهای بزرگی که پس از نشست بن داشت، هیچگاه خود را در بدل پول نباخت. عباس فراسو، پژوهشگر مسایل افغانستان در دانشگاه دیکین استرالیا که در سال 2003 با استاد اخگر آشنا شده است، میگوید که او همانند برخی دیگر از روشنفکران در کابل فعال بود و شمار زیادی از جوانان را گرد میآورد. به گفته او، در نشستهای قسیم اخگر همیشه از دموکراسی، مدرنیته، حقوق زنان، مسایل بینالمللی و بیشتر مسایل بحث میشد و دانشجویان نیز اسم کتابهای مختلف را به لطف قسیم اخگر در این جریان تبادله میکردند. او شخصیت قسیم اخگر را در چندین بعد جالب میداند.
به باور فراسو، اخگر انسانی متواضع، مهربان و همدل بود و به همین دلیل نیز دانشجویان و علاقهمندان روزنامهنگاری در فضای صمیمی کنار او جمع میشدند. آقای فراسو همچنان قسیم اخگر را انسانی عیار میداند که همواره حس رفاقت را به اطرافیانش القا میکرد و رهنمای خوبی بود. به گفته فراسو، قسیم اخگر در بحثهای مختلف، در مورد وقایع تاریخی و گفتمانهای گذشته جزییات میداد. بدین ترتیب او، قسیم اخگر را منبعی برای نسل خود میدانست که از طریق وی جریانهای روشنفکری و شخصیتها شناسانده میشد.
فراسو معتقد است که قسیم اخگر «بزرگاندیش» بود و این شاخصه روی اندیشه سیاسیاش نیز تاثیر داشت. به باور او، اخگر در بند مسایل خرد و ریز نبود و پارساییاش ارزش تحسین داشت. عباس فراسو باور دارد که پارسایی قسیم اخگر سبب شده بود که او به راحتی جذب قدرت، تجارت و معامله نشود و این اوصافش در جمع بیداد میکرد. او افزود که این ویژهگی اخگر روی جوانان تاثیر به سزایی داشت و با توجه به انتقادی بودن او همزمان با روشنفکریاش، حس تسلیمناپذیری را آگاهانه منتقل میساخت. فراسو قسیم اخگر را «واقعگراترین عدالتخواه در میان روشنفکران افغانستان» میخواند؛ چرا که به باور او، آقای اخگر برخلاف جریانهای راست و چپ، وضعیت را منطبق به واقعیتهای اجتماعی تحلیل میکرد.
به گفته فراسو، عدالتخواهیای که اخگر به دنبال آن بود، بسیار واقعگرایانه، عینی و منطبق با واقعیتهای عینی افغانستان بود. او افزود که قسیم اخگر هیچ فرصتی برای عدالتخواهی را از دست نمیداد و همزمان با حضور در میز گرد، در مظاهرهها نیز اشتراک میکرد. فراسو دو عنصر برقراری عدالت و انتقاد مداوم از قدرت را در اندیشه اخگر مرکزی میخواند. او تاثیر اخگر بر نسل جوان، فعالیتهای مدنی و روند روزنامهنگاری را عمیق میداند و اعتقاد دارد که با وجود فرصت عجیب و غریب پس از 2001، اخگر تنها کسی بود که به طور واضح با وضعیت مخالفت کرد. به باور فراسو، سیاست کاری 8صبح با اخگر آغاز شده و از اخگر متاثر باقی مانده است. او باورمند است که قسیم اخگر و 8صبح دو پدیده مرتبطاند که دیدگاهش برای نسلهای بعدی قابل اعتماد بوده است. فراسو انتقاد، عدالت و آزادی را سرلوحه 8صبح و قسیم اخگر دانست و معتقد است که این اصول همچنان پابرجا مانده است.
گفتنی است که بیشتر قصههایی از پابندی اخگر به اصول عدالتخواهانه میان فعالان سیاسی به گونه شفاهی نقل میشود. در یکی از موارد، علی پیام روایتهایی را از حواشی جنبش مدنی روشنایی نوشته است. این روایت در سایت کابل پرس نشر شده و روایتی از ارزشمندی اندیشه اخگر داشته است. به گفته او، در روز تظاهرات جنبش روشنایی شماری از روزنامهنگاران میگفتند که رییس جمهور غنی برخی از رسانههای شنیداری، دیداری و نوشتاری را مهمانی داده و تطمیعشان کرده است. در آن میان از زبان یک روزنامهنگار آمده است که جای اقسیم اخگر خالی است؛ زیرا او هیچگاه تطمیع شدنی نبود.