«روشنگری، عبارت از تلاش انسان برای رهایی از صغارتی است که خود مسوول آن است.»
روشنگری در افغانستان به روایت تاریخ پر از گسست و انقطاع آن، سرنوشت اندوهباری داشته و اندوهبارتر اینکه جامعه ما تا اینجای کار از ظرفیت لازم برای طرح مسایل بنیادین روشنگری برخوردار نبوده است/نیست. زیرا در سرزمینی که مردمان آن به پرستش زنجیرهای اندیشه (وابستهگی تهی از اندشه آزادیبنیاد) افتخار میکنند، گامبرداشتن در مسیر روشنگری و آزادی انسان از اسارتها و خود کهتر بینیهای خودخواسته و خودساختهشان، کار دشواری است.
روشنگری در افغانستان، اگرچه دستکم در یک سده گذشته در قالب اتفاقات، حرکتها و رویکردهای مقطعی و محدود، رهروان، جانبازان و قربانیان بیشماری داشته، اما دشوار است که بتوان از موجودیت جنبش روشنگری به عنوان یک فرایند پویا و تأثیرگذار در ضمیر اجتماعی و ذهنیت فرهنگی جامعه سخن گفت. اگر روشنگری سرآغاز توسعه فرهنگی و اجتماعی جوامع صنعتی و پیشرفته غربی تصور شود، این روند در جوامع جهانسومی، متناسب به ویژهگیهای ساختاری آنها با چالشهایی روبهرو بوده است. در افغانستان اما میتوان گفت که این روند در برابر ساختار ستبر و نهادینهشده سنتهای پایدار و الگوهای فرهنگی واپسگرایانه و محافظهکار اجتماعی، زانو زده است و حاکمیتهای سیاسی همواره با این پدیده از در ناسازگاری و سرکوب پیش آمدهاند.
در دو دهه گذشته که افغانستان شاهد تحولات عظیمی در عرصههای سیاست، اقتصاد، جامعه و فرهنگ بود، در ساحت اندیشه اما حرکتهای روشنگرانه به دلیل اینکه در یک فضای نامساعد و در یک زمان نامناسب اتفاق افتاده بود، به جای اینکه نقش پیشرو در مناسبات سیاسی و اجتماعی داشته باشد، در عقب رویدادها در چارچوب فعالیتهای مدنی – سیاسیای حرکت کرد که ربط چندانی با متن مناسبات و تحولات اجتماعی نداشت.
در سالهای نخست این دوره، از آنجا که شمار درسخواندهها و باسوادان جامعه بسیار محدود بود، حرکت روشنگری در وجود انجمنهای دانشجویی و مدنی پدیدار گشت و در میان چند نام و چهره انگشتشمار از روشنفکران نامدار آن روزگار، نام استاد اخگر ترسیم کننده نشانههایی است که نسلهای بعدی راه روشنگری و کار روشنفکرانه را از سیاهچالههای قدرت و ثروت و سنت سیاسی رایج در یک سده اخیر تشخیص بدهند و اما چگونه راه رفتن متناسب به نیازهای زمان و پهنههای زمین کار کسانی است که برای پیشبرد این رسالت پیامبرانه کمر همت میبندند.
روشنگری دال مرکزی و نقطه پیوند نسل نو افغانستان با نام و کارنامههای استاد اخگر و شماری از چهرههای فرهنگی و سیاسی کشور در دو دهه اخیر است که روزنامه 8صبح به مثابه سنگر نیرومند، پویا و مستحکم آن در یکونیم دهه گذشته این رسالت روشنگرانه را آیینهداری کرده است.
تعبیر نافذ ایمانویل کانت، که همانا تلاش انسان برای رهایی از نوعی صغارت خودخواسته است، در منظومه ذهنی استاد اخگر همسنگ آزادی بود و ظرفیتی که باید در ضمیر جامعه پرورده شود. زیرا بدون پرورش این ظرفیت در ضمیر جامعه نمیتوان از پایایی و پویایی فرایند روشنگری و عقلانیت سخن گفت. فرایند زمانگیر، هزینهبردار و طاقتفرسا که مستلزم گسترش دایره آگاهی در ساحتهای فردی و اجتماعی است و در جوامعی مانند افغانستان پرچالش و خطرآفرین.
اگر فرض را بر موجودیت چیزی به نام جنبش روشنگری در افغانستان در یک سده پسین بگیریم، روشننگری استاد اخگر از شاخصترین نمایههای این جنبش و 8صبح با کارنامه پانزدهساله پایدارترین سنگر روشنگری در دو دهه پسین تجربه دموکراسی در افغانستان بوده است.
در روزگاری که بساط حاکمیت جهنمی طالبان در افغانستان تازه برچیده شده بود و شاید بتوان گفت که ضمیر جامعه هنوز این تحول شگرف اما غیرمنتظره را باور نکرده بود، برای ما به عنوان نسلی از کنشگران فرهنگی و سیاسی که در 20 سال گذشته و در سایهروشنهای جنگ و تقلای بیفرجام برای صلح و دموکراسی سر برآوردهایم، دستکم یک مسأله واضح شده است و آن اینکه، حرکت و تلاش برای نهادینه شدن ارزشها و هنجارهای مدنی و دموکراتیک در کشوری با ویژهگیهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی افغانستان با چه چالشها و دشواریهایی همراه است. استاد اخگر و شمار معدودی از همنسلان او شمع راه شدند تا ما در این مسیر پرفرازوفرود دچار کسالت و سستی و بدمستی نشویم.
در آستانه نخستین انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال 1383 خورشیدی، باری در یک جمعی از دانشجویان از استاد اخگر پرسیده شد که به کی رای خواهد داد؟ استاد درنگ کوتاهی کرد و گفت به انتخابات! سپس توضیح داد که صفآرایی سیاسیونی که حتا خودشان فهم چندانی از انتخابات به عنوان یک روند دموکراتیک ندارند و تعهد آنان به هنجارها و ارزشهای دموکراسی و انتخابات با پرسشهای کلانی روبهرو است، برای به دستآوردن آرای مردم به تنهایی نمیتواند مرجع و منبع امید برای پایایی و پویایی این روند در آیندهها باشد.
استاد، قومیت و ایدئولوژی را از عواملی عنوان کرد که ذهنیتهای سنتی جامعه را در اختیار دارند و هشدار داد که این دو در سایه ناآگاهی فراگیری که دامنگیر جامعه ما است، میتوانند فرایند انتخابات و در کل دموکراسی را در پای عصبیتهای کور و کوتهنگریهای ایدئولوژیک قربانی و مسخ کنند.
خوشبینی استاد اخگر از نفس برگزاری انتخابات به عنوان نخستین تجربههای دموکراسی و تمثیل حضور مردم در تعیین زعامت سیاسی، هیچگاه نگرانی او در پیوند با سلامت انتخابات را کاهش نمیداد. به همین دلیل در مباحث رسانهای آن روزگار در پیوند با انتخابات، استاد اخگر تنها صدای رسای جامعه روشنفکری جوان افغانستان بود که بدون درنظرداشت علایق و جهتگیریهای سیاسی، مردم را برای حضور آگاهانه در پای صندوقهای رای فرامیخواند و نسبت به پیامدهای ناگوار تقلب و تاراج رای مردم هشدار میداد.
زبان روشنگرانه و منتقدی که انگار ویژه استاد اخگر بود، در انتخابات ریاست جمهوری 1388 کمرنگتر شد و تا انتخابات 1393 که دیگر استاد اخگر رخ به نقاب خاک کشیده بود، جای خود را به مباحث خشک و جدالهای میانتهی سخنگویان داد. پس از آن، نگاه مستقلانه و منتقد در فضای انتخاباتی افغانستان نیز از گپخانهها و اتاقهای فکر ستادهای انتخاباتی سر برآورد. دیگر کسی نه تنها به انتخابات رای نداد؛ بلکه آرام آرام رای دادن در انتخابات به یک امر بیهوده و مسخ شده مبدل شد.
در سالهای اخیر که شمار باسوادان و درسخواندهها رو به فزونی گرفت و متخصصان بیشماری در عرصههای مختلف در داخل و خارج کشور تحصیل کرده و وارد بازار کار و توسعه و تولید فکر و اندیشه در کشور شدهاند، نمایههای حضور نسل نو در عرصههایی مانند ورزش، دانش و فناوری غیرقابل انکار است؛ اما به سادهگی نمیتوان ربط معناداری بین این نیروی بشری عظیم و فرایند «ناکهجان» روشنگری جستوجو کرد.
به هر پیمانهای که ما از عصر اخگر و ادبیات انتقادی و آرمانگرایانه او فاصله گرفتیم، اردوگاه روشنگری و روشننگری سر بر آستان سیاست و عصبیت گذاشته، دموکراسی به عنوان یک کالای وارداتی بازیچه دست محافظهکاران و دلالان قومی و ایدیولوژیک شده و جامعه مدنی ما به پروژههایی خلاصه شده است که با خروج سربازان بینالمللی، بسیاری از آنها بسته خواهد شد. انتخابات به نمایش سیاسی برای غصب و انحصار قدرت تقلیل ماهیت یافت، آزادی بیان بیشتر از مدافعانش در خدمت دشمنان آن قرار گرفت و عصبیتهای قومی و ایدئولوژیک بر عقلانیت دموکراتیک و تفکرات ملی و کشورشمول چیره شد و سرانجام امروز تا پوشاندن پیرهن چرکین گذشته پس از اینهمه غسل خون برقامت مبارزات مدنی و آزادیخواهانه در کشور ما به تعبیر مرحوم غبار فاصله چندانی نداریم.
با این حال، آنچه پس از این همه سال به آن رسیدهایم، با توجه به تجربه زیسته دو دهه تلاش و تقلا برای روشنگری، در جایی ایستادهایم که به تعبیر استاد زریاب بزرگ نسل فرزانهای از راه رسیده است که مبارزات مدنی و روشنگرانه را در آیینه شعور جمعی در حال تکوین خویش میپروراند. در آستانه خروج سربازان بینالمللی و آمد آمد طالبان، تعلیق تازهای بر فرمایشات استاد اخگر اضافه کرده است که در این کشور نه تنها آزادی، بلکه حتا پیشتر و بیشتر از آن برابری ظرفیتی است که باید پرورده شود تا افغانستان وطن شود و وطن تمامی انسانهایی شود که با عشق به این خاک برای فردای انسانیتر و آزادی بنیادتر تلاش میکنند.