هرچند تنوع قومی در جوامع امروزی ویژهگی مثبت و فرصت ارزشمند برای پیشرفت یک کشور شمرده میشود، اما برعکس این پدیده در افغانستان به عنوان یک چالش پنداشته میشود که شهروندان را هرازگاهی متأثر میسازد. کتله بزرگی از شهروندان کشور رویدادها را براساس منافع قومی و سمتی تعبیر میکنند؛ امری که در دهههای گذشته همواره سبب نزاعهای قومی و جنگهای خانومانسوز شده است. واکنشها به اعتراضات مردمی در بدخشان را میتوان نمونهای از مصداق تبعیض قومی در کشور برشمرد؛ واکنشهایی که شهروندان را در محافل سیاسی، خودمانی و در شبکههای مجازی به دو دسته تقسیم کرده است. صرف نظر از چیستی و چگونهگی اتفاقی که در بدخشان افتاد، عدهای هجوم طالبان مسلح بر ولسوالیهای بدخشان را مبارزه صادقانه این گروه در تخریب کشتزارهای کوکنار توصیف کرده و از آن دفاع میکنند. به باور آنان، هر کشاورزی که مانع این روند شود، باید مجازات شود. اما شمار دیگری قتل کشاورزان غیرمسلح توسط افراد طالبان را غیرعادلانه میدانند و استدلال میکنند که این گونه برخورد خشن طالبان با شهروندان اوزبیک و تاجیک بیانگر رفتار تبعیضآمیز این گروه است. آگاهان امور برداشت شهروندان از رویدادها براساس تفاوت قومی و سمتی را برای بقای افغانستان خطرناک توصیف میکنند و میگویند که جای تساهل قومی و همدیگرپذیری در افغانستان همواره خالی بوده است. به باور آنان، حکومتها در دهههای گذشته تلاش خاصی برای وصل اقوام انجام ندادهاند و در صورتی که وضعیت به همین شکل ادامه یابد، شهروندان کشور هیچ گاهی به رفاه و آسایش نایل نخواهند شد.
اگر نگاه مختصر به رویداد بدخشان بیندازیم، دیده میشود که اعتراضات مردمی در ولسوالیهای درایم و ارگو روز جمعه هفته گذشته (14 ثور) آغاز شد. این اعتراضات پس از آن شکل گرفت که نیروهای مبارزه با مواد مخدر طالبان به روستاهای این دو ولسوالی هجوم بردند. هدف ورود این نیروها به درایم و ارگو «محو کشتزارهای کوکنار» بیان شده است. باشندهگان محل که بیشتر آنان تاجیک و اوزبیک هستند، توضیح میدهند که آنان مخالف تخریب مزارع کوکنار نیستند، اما برخورد تبعیضآمیز افراد طالبان با مردم سبب خشم آنان شده است. براساس توضیحات آنان، نیروهای مبارزه با مواد مخدر طالبان به بهانه تخریب کشتزارهای کوکنار، کشتزارهای گندم، شرشم، لوبیا و قسمتهایی از باغهای میوه و دیوارهای آنان را تخریب کردهاند. به سخن آنان، نیروهای طالبان پس از تخریب این کشتزارها بدون اجازه و اطلاع قبلی به خانههای مردم وارد شده و عدهای از افراد را توهین و حتا لتوکوب کردهاند.
نوارهای تصویری که در رسانههای اجتماعی دستبهدست شده، به نقل از باشندهگان محل میرساند که یک کشاورز اوزبیکتبار در روستای قرلق ولسوالی درایم، پس از جدال لفظی از سوی افراد طالبان با ضرب گلوله کشته شده است. یک روز پس از این اتفاق، باشندهگان ولسوالی درایم و ارگو دست به تظاهرات زدند و خواستار اخراج جنگجویان پشتونتبار طالبان از این ولسوالیها شدند. زیرا به گفته آنان، این افراد زبان مردم محل را نمیدانند و با آنان برخورد تبعیضآمیز میکنند. اعتراضات باشندهگان محل نیز به خشونت گرایید و در نتیجه شلیکهای مستقیم افراد طالبان، یک معترض دیگر کشته شد و پنج تن زخم برداشتند.
در پی این خشونتها، رییسالوزرای طالبان هیأتی را به رهبری مولوی فصیحالدین، رییس ستاد ارتش این گروه، به بدخشان فرستاد تا این مسأله را حل و فصل کند. با این حال، ذبیحالله مجاهد، سخنگوی طالبان، سهشنبه، 18 ثور، از پایان اعتراضات مردمی در ولسوالیهای درایم و ارگوی بدخشان خبر داد. او در صفحه ایکسش نوشت که معترضان تعهد کردند که با روند محو کوکنار مخالفت نکنند و هیأت اعزامی این گروه نیز وعده سپرد که از این پس افراد طالبان برای مردم محل مزاحمت ایجاد نخواهند کرد. منابع در بدخشان اما میگویند در صورتی که طالبان عاملان قتل دو معترض را به آنان تسلیم نکنند، باشندهگان محل به اعتراضات خود ادامه خواهند داد.
واقعیت امر و اظهارات باشندهگان محل و سخنگویان طالبان یکسوی قضیه بوده، اما آنچه بیشتر قابل ملاحظه است، واکنش دوگانه شهروندان به این رویداد است. افرادی که از چگونهگی این واقعه اطلاع کافی ندارند، براساس باورهایشان در این مورد موضعگیری میکنند؛ امری که بیانگر عدم همدیگرپذیری اقوام در کشور را آشکار میسازد. تجمعهای مردمی و محافل خودمانی در داخل کشور و شبکههای اجتماعی این روزها مملو از واکنشهای متفاوت و دو دستهگی شهروندان است. برداشت دوگانه از رویداد بدخشان تا حدی جدی است که افراد یک دیگر را توهین، تحقیر و به جنگهای قومی تشویق میکنند. به عنوان نمونه، عطاءالله فقیرزاده، کاربر فیسبوک، زیر خبر رویداد بدخشان نوشته است: «آفرین، افغان را نگذارید که سرتان باداری کند. افغان یا اوغان [پشتون] مسلح در هر نقطه پارسیواننشین یک بیگانه و اشغالگر است.» ولی عابد، کاربر دیگری نوشته است: «تا زمانی که نسل بشکه زرد و انتحاری در استان بدخشان وجود داشته باشد، استان بدخشان روی آرامی را نخواهد دید. امیدوار هستیم ملت مجاهدپرور بدخشان همه باهم متحد شوند و این نسل بشکه زرد را از بدخشان بیرون نمایند تا در آرامش کامل بهسر ببرند.» در مقابل دوستمحمد امرخیل، کاربر دیگر فیسبوک، از اقدام طالبان دفاع کرده و زیر همین خبر نوشته است: «امارت تا قیامت مردم ناحق را افگار میکند. زور طالب، زور خداست.» همچنان یک کاربر دیگر نوشته است: «گپ حقیقت این است که این روستاها کوکنار کشت میکنند و برایشان گفته شد که کشت نکنید، ولی نفهمیدند.»
با توجه به این تفاوت دیدگاهها نسبت به رویداد واحد و ایجاد دو دستهگی میان شهروندان براساس تفاوت قومی، فعالان مدنی و حقوق بشری که اوضاع کشور را زیر نظر دارند، از جای خالی تفاهم ملی و همدیگرپذیری قومی در افغانستان سخن میگویند. به سخن آنان، تا زمانی که یک نظام مبتنی بر حاکمیت قانون ایجاد نشود و همه اقوام ساکن در افغانستان به پیروی از آن ترغیب نشوند، آسیبپذیریهای تنوع قومی از جامعه ریشهکن نخواهد شد.
عزیز رفیعی، فعال مدنی و حقوق بشر، به روزنامه 8صبح میگوید: «تنوع قومی در هر گوشه از جهان یک مزیت بسیار بالاست. بهخاطر اینکه ازدیاد قومی در کشورها سبب رشد و عامل رقابت سالم در بین جامعه میشود و در صورتی که روابط اجتماعی مبتنی بر حاکمیت قانون باشد، تنوع قومی میتواند بسیار مفید واقع شود. در افغانستان اما متأسفانه از آن جایی که تعریف اساسی از واژههای عمومی و بزرگ مانند ارزشهای ملی و مصحلت کشوری وجود ندارد، تنوع قومی همواره یک درد سر بوده است.» آقای رفیعی میافزاید: «ما تا به حال از وحدت ملی، هویت ملی و منافع ملی هیچ نوع تعریفی نداریم که قابل قبول برای تمام اقوام و گروهها در افغانستان باشد.» به باور فعالان مدنی و حقوق بشر، در صورتی که روی همدیگرپذیری اقوام در افغانستان کار شود، شهروندان این کشور گواه رفاه اجتماعی، ثبات سیاسی و رشد اقتصادی خواهند بود.
این همه در حالی است که افغانستان دستکم در چهار دهه گذشته شاهد نزاعها و درگیریهای گروههای قومی و مذهبی بوده است. هرازگاهی کشورهای منطقه و جهان از جنبههای منفی تنوع قومی در افغانستان استفاده کرده و به جنگهای نیابتی خود در این کشور ادامه دادهاند. در این میان اما هیچ یکی از گروههای قومی به سعادت و پیروزی نایل نشده است. شکست و زوال احزاب سیاسی، گروههای جهادی، حاکمیت دور اول طالبان و دیگر طرفهای متخاصم از نمونههای بارز عدم همدیگرپذیری اقوام بوده است. تا جایی که حتا نظام جمهوری زمانی که درگیر مسایل قومی شد، دوام نیاورد و سقوط کرد.