بالاخره اسامه بنلادن كشته شد. در نخستين روز رسانهاي شدن اين خبر، شايد شمار زيادي از جهانيان خوشحال شدند. در افغانستان نيز عدهي زيادي اولين لحظات يك صبحشان را با شنيدن اين خبر آغاز كردند، «اسامه كشته شد». اسامهاي كه نامي شناخته شده براي جهانيان بود و كارنامه مشخص خودش را داشت. كارنامهاي رقمخورده با قتل و انسانكشي. حالا، هيچ شكي وجود ندارد كه آنهايی كه طرفدار زندگي در فضاي مسالمت و آرامش هستند، در اولين لحظات از شنيدن خبر مرگ اسامه بنلادن خوشحال شدهاند و حداقل براي يك لحظه كوتاه هم كه شده نفس راحت از سينه بیرون دادهاند. اما ارزش، اهميت و پيامد اين خبر براي جامعه جهاني به ويژه براي امريكا و ما افغانها در چه چيز است؟
آيا اسامه بهموقع كشته شد، يا امريكا و متحديناش در جنگ عليه القاعده زمان زيادی را از دست دادهاند؟ مرگ اسامه چه تغييراتي را در سرنوشت آينده القاعده در پي خواهد داشت؟ القاعده و طالببازي در افغانستان به كجا خواهد كشيد؟
بهتر است براي دريافت پاسخ به پرسشهاي فوق به بررسي القاعده و جايگاه اسامه در اين سازمان تروريستي بپردازيم. سازمان القاعده در زمان تجاوز شوروي سابق بر افغانستان، براي جنگ با شوروي در اين كشور در سال 1988 توسط اسامه بنلادن تاسیس شد. سازماني كه در آغاز هدفاش آموزش نظامي دادن به مجاهدين در افغانستان بود و مسلح كردن آنها. اما بعد از شكست شوروي در افغانستان، القاعده كمكم سازماني شده متشكل از شبكههاي تروريستي و بنيادگرا؛ شبكههايی كه اكثرا در كشورهاي اسلامي فعاليت ميكردند و در پي رسيدن به اهداف بهشدت بنيادگرايانه بودند. به همين دليل در سال 1995 القاعده در ليست سازمانهاي تروريستي جهان ثبت شد. اسامه به عنوان رهبر سازمان تروريستي القاعده در سال 1998 رسما عليه امريكاييها اعلام جنگ كرد و امريكا را دشمن جهان اسلام خواند و به پيروانش دستور داد كه: «ما نباید بین نیروهای نظامی و غیرنظامیان امریکا تفاوتی قایل شویم، همه امريكایيها دشمن ما هستند و بايد كشته شوند.» اما با پيوستن ايمن ظواهري، رهبر سازمان جهاد اسلامي مصر در سال 2000، القاعده آنقدر جدي شد كه بالاخره رويداد يازده سپتامبر 2001 را رقم زد.
اما پرونده القاعده به عنوان يك سازمان تروريستي بعد از يازده سپتامبر متحول شد. پيش از اين زمان القاعده سازماني بود كه اكثر برنامههاي آن توسط يك شخص يا همان اسامه بنلادن سازماندهي ميشد و القاعده سازمانی فردمحور بود. اما در اين شش هفت سال اخير، اما شاهد يك سلسله تغييرات در ساختار، تشكیلات و نحوه فعاليت القاعده بوديم. تغيير و تحولی كه براي القاعده و طالبان همسان و همزمان بوده است.
همانگونه كه ملا عبدالسلام ضعيف، يكي از مقامات پيشین طالبان كه در حال حاضر در كابل زندگي ميكند و ظاهرا با طالبان و القاعده ميانه ندارد، گفته است: «جنگ ده سال اخير امريكا با القاعده و تروريزم سبب شكلگيري همفكري و همبستگي ميان سازمانهاي تندرور و تروريستي شده است.»
از ظاهر امر و از گفتههاي ملا ضعيف برميآيد كه القاعده و طالبان در سال 2011 ديگر، القاعده و طالبان در 2003 نيستند. پس نبايد با كشته شدن اسامه فرض را بر اين بگذاريم كه ستون فقرات القاعده شكست و بعد از اين القاعده و طالبان كه در موازات هم معني ميشوند، از ميزان تهديد بودنشان براي زندگي آرام و بدور از قتل و انتحار كاسته ميشود. هرچند، رهبران جنگ با القاعده پيامهاي خوشبينانه در مورد كشته شدن اسامه و آينده القاعده دادند و باراك اوباما گفت: جهان بدون بنلادن امنتر است.
اما اوباما و سران جنگ با تروريزم بايد متوجه باشند كه مرگ اسامه مرگ القاعده و طالبان نيست. چون ديگر القاعده و طالبان سازمانهاي فردمحور نيستند و در جريان پنج شش سال اخير تغيير و تحولات چشمگير داشتهاند. موارد زير را ميتوان به عنوان عمدهترين بخش تحول در القاعده و طالب برشمرد.
يك: القاعده و طالبان كه در واقع در موازات هم معني ميشوند، حالا به ابزارهاي بيشتر دسترسي دارند. دسترسيشان به تليفون همراه و انترنت در تمام جبهات جنگ، دسترسي رسانههاي جمعي و دست يافتن به امكانات و منابع مالي بيشتر.
دو: القاعد و گروه طالبان از مدتي به اينسو به درون نظامهاي دو كشور پاكستان و افغانستان و احتمالا چند كشور ديگر راه باز كردهاند. چون بارها، مقامات افغانستان تاييد كردهاند كه طالبان براي انجام حمله و پيشبرد اهدافشان با هماهنگي دستهاي ناشناخته در درون نظام عمل كردهاند. مثل حمله به وزارت دفاع و فرار دستهجمعي از زندان قندهار. در آنسوي مرز كه بارها دولت افغانستان و مقامات امريكا گفتهاند كه سازمان استخبارات پاكستان از طالبان حمايت ميكند و با القاعده همكاري دارد.
سه: دست يافتن به حمايتهاي قابل ملاحظه مردمي، لااقل براي طالبان –كه از نظر من هم بخشی از القاعده است، چون در انديشه و عمل با القاعده تفاوتي ندارد–، در همین دو كشور افغانستان و پاكستان. هرچند انگيزه و عامل حمايتهاي اجتماعي در هر دوكشور از طالبان متفاوت از هماند.
چهار: ايدیولوژيك شدن تروريزم. اهداف و شعارهايی كه القاعده و طالبان بهخورد مردم ميدهند هم براي خودشان بدل به يك ايدیولوژي شده است و هم براي هواداران اجتماعيشان. ايدیولوژي كه ميتواند انسانهاي زيادي را وادار به انجام حمله انتحاري كند. ايدیولوژي كه در پايتخت افغانستان در درون تعدادي از مساجد و ملاهايی كه مسووليت امامت اين مساجد را دارند نيز راه باز كرده است. نكتهاي كه اخيرا اداره امنيت ملي افغانستان از آن خبر داد و در پاكستان مدارس زيادي در پي گسترش و اشاعه آموزههاي اين ايدیولوژي هستند.
حالا با توجه به اين مسايل ميتوان گفت كه مرگ اسامه خيلي ديروقت انجام شده است و نفس مرگ اسامه از پس هيچ تغيير در قايده بازي برنميآيد. امريكا زمان زيادي را براي كشتن اسامه از دست داده است. اسامه زماني توسط نيروهاي امريكايي كشته شد، كه تمام كارهايش را انجام داده است. برنامههاي اسامه، جان هزاران امريكايی را گرفت. ماشين جنگ امريكا و متحديناش را در افغانستان و عراق به چالش كشيد و در نهايت حكومت افغانستان را وادار به باجدهي كرده است و طالبان هر روز براي حاضر شدن پشت ميز مذاكره از كرزي امتياز ميگيرند. مذاكرهاي كه امريكا نيز از آن حمايت ميكند.
هرچند بيانيههاي باراك اوباما رييس جمهور ايالات متحده، ديويد كامرون نخست وزير بريتانيا و جورج بوش رييس جمهور پيشین امريكا كه خود آغازگر جنگ امريكا و تروريزم بود، در ارتباط با مرگ اسامه حاوي خوشبينيهاي زيادي هستند. حالا، ما افغانها در كجاي اين خوشبيني با امريكاييها و بريتانياييها سهيم هستيم؟! جز در همين كه اسامه كشته شده و ديگر نيست. اما، ايالات متحده و متحديناش در جنگ با تروريزم متوجه اين نكته هستند، حالا كه اسامهاي در كار نيست، بقاياي فكري و ميراث به مراتب وحشتناكتر و مخوفتر از او بجا مانده است. سوال گيجكننده اين است كه اين بار امريكا و متحديناش ميتوانند از پس مهار سازمان تروريستي القاعده و طالبان برآيند يا نه؟
وقتي بعد از سپتامبر 2001 امريكا به افغانستان حمله كرد و طالبان را در افغانستان شكست داد، شكست و اضمحلال را در مورد طالبان اشتباه گرفت. حالا آنكه طالبان نه به عنوان يك گروه سياسي منحل شد و نه هم به عنوان يك گروه ايدیولوژيكي. چون طالبان فقط شكست خوردند. مهم اين است كه اين بار با مرگ اسامه همان تجربه تكرار خواهد شد يا نه؟
و پرسشي كه هنوز پاسخ آن روشن نيست، اين است كه بعد از اسامه، چهرههايی چون ايمنالظواهری مرد شماره دو سازمان تروريستي القاعد و ملا عمر رهبر گروه تروريستي طالبان، چه نقش و جايگاهي در سناريوي مبارزه با تروريزم خواهند داشت؟ اين چهرهها هدفهاي بعدي براي سران جنگ با تروريزم ميشوند يا، يكي همچنان در ناكجاآبادهاي پاكستان فراري خواهد ماند، و ديگري در كابل به پشت ميز مذاكره خواهد نشست.
براي من مرگ اسامه دو معني دارد. اول، يك رويداد مهم تاريخي. دوم، يك مرگ سمبوليك. القاعده همچنان زنده است و آماده انتحار و انسانكشي. پس با اين حساب در مبارزه با تروريزم اسامه بياسامه؛ براي ما افغانها مهم سرنوشت ملاعمر است.