عقربههای ساعت 11:00 پیش از چاشت را نشان میدهد. هوای شهر کابل آفتابی است و پس از بارانهای پیهم، داغتر و سوزناکتر به نظر میرسد. این روزها کسی از سردی هوا نمینالد و همه برای کار و پیدا کردن نان از خانه بیرون شدهاند. کودکان دستفروشی که حالا به نمای این شهر بدل شدهاند، بیشتر از هر کس دیگری برای کسب درآمد در جادههای پایتخت تلاش میکنند و با خریطههای پلاستیکی و قوطیهای اسفند به دنبال مردم راه میافتند. کراچیداران با کراچیهای دستیشان که هیچ گاهی به خاطر ساختن آینده بهتر از آن خلاصی نیافتهاند، در جلو دکانها صف بسته و منتظرند تا باری را به سوی خانهای حمل کنند. دکانداران میوههای خشک را برای عید فطر در معرض دید قرار داده و کارگران در کنار چوکها صف بستهاند.
در میان همه کاسبان، پیرمردی توجهم را به خود جلب میکند که کفاشی میکند. نامش نادر است و حدود 75 سال دارد. او در گوشهای از شهر خسته کابل نشسته است و برای رسیدن مشتری لحظهشماری میکند. با او وارد گفتوگو میشوم. میگوید چندین سال پیش برای تغییر وضعیت زندهگی از روستا به شهر آمده تا کار بهتر از دهقانی داشته باشد، اما با اینکه عمرش در فقر و محرومیت گذشته، هنوزهم مجبور است کار کند و مصارف خانوادهاش را فراهم آورد.
دوره جوانی نادر در کشوری سپری شده که همه شهروندانش برای بهبود وضعیت اقتصادی تلاش میکنند، اما کمتر به این آرزو میرسند. نادر برای تامین مخارج خانواده چهارنفریاش همهروزه راس ساعت 7:00 بامداد خود را به محل کار میرساند تا مشتری را از دست ندهد. از قضای روزگار حالا کمتر کسی نزد او برای رنگ کردن بوت میآید. این پیرمرد میگوید: «از صبح تا شام اینجا میمانم تا شاید کسی بوت بیاورد، ولی هیچ کس نمیآید. من یک قیران هم به دست آورده نمیتوانم.» آنچه نادر از آن بیشتر شکایت دارد، کرایه خانه است. او در یک خانه کرایی زندهگی میکند و مجبور است در پایان ماه یک مقدار پول به صاحب خانه بدهد.
در روزهایی که بخت با نادر یار باشد، دو یا سه جوره بوت را دورهدوزی میکند که بابت آن 50 یا 100 افغانی به دست میآورد و شام میتواند به خانهاش نان ببرد، اما بیشتر روزها او همین مقدار پول را نیز به دست آورده نمیتواند. نادر میافزاید که برایش سخت است که بدون پول به خانه برگردد و دور دسترخوان خالی با اعضای خانوادهاش بنشیند.
سختی روزگار آنقدر دست این پیرمرد را تنگ ساخته که او مجبور شده غرفه چوبیاش را بفروشد و خودش بدون هیچ سرپناهی گرمی آفتاب و سردی زمستان را در کنار جاده تحمل کند و به کارش ادامه دهد. نادر که حالا دسترنجش حتا شکم گرسنه خانوادهاش را نیز سیر کرده نمیتواند، از ذخیره کردن پول برای خرید یک غرفه دیگر کاملاً دست برداشته است. او توضیح میدهد که اگر در کنار جاده غرفه تازه بسازد، مجبور است به طالبان نیز مالیه بدهد؛ کاری که از توانش برنمیآید.
نادر پسر ندارد، بلکه دو دختر جوان دارد که هر دو پس از پایان تحصیل خانهنشین شدهاند و اکنون در کنار مادرشان روزهای دشواری را سپری میکنند. طالبان در جریان 20 ماه گذشته پیوسته بر زنان محدودیت وضع کردهاند. این گروه نهتنها از زنان حق کار را گرفته، بلکه آنانی که شاغل بودند را نیز به خانهنشینی سوق دادهاند. به همین دلیل است که نادر سالهای سال باید یکتنه کار کند و نفقه خانوادهاش را فراهم آورد. در جریان صحبت، گاهی از وضعیت رقتبار زندهگی خانوادهاش در زیر حاکمیت طالبان یاد میکند و میگوید که کاش خدا در کنار دو دختر، برایش یک پسر نیز اعطا میکرد تا در روزهای سخت پیری در جامعه مردانه افغانستان زیر کنترل طالبان دستگیر پدر میبود و اکنون به جای پدر ناتوانش مخارج خانه را مهیا میکرد.
نادر که اکنون نیروی کار در وجودش باقی نمانده است، میگوید: «دیگر کاری از من برنمیآید و مجبورم صبح تا شام در انتظار 20 یا 50 افغانی در اینجا چشم به راه بمانم.»
این تنها نادر نیست که فقر گسترده دامنگیر حالش شده، بلکه همانند او هزاران شهروند دیگر کشور نیز از ناداری و تنگدستی با شکم گرسنه و دسترخوان همیشهخالی شب و روز خود را میگذرانند. بیشتر کاسبان این روزها در پی پیدا کردن نان از خانه بیرون میشوند، اما شام بدون کسب دستمزدی به خانه برمیگردند.
چوکها همانند همیشه آکنده از جوانان و پیرمردان کارگر است که چشم به راه نشستهاند تا کسی آنان را با خود سر کار ببرد. کارهای ساختمانی تا آخرین حد ممکن کاهش یافته و کسی نیست تا احوال کارگران سر چوک را بگیرد. دکانداران نیز مانند هر سال به پیشواز عید فطر میوههای خشک آورده و به دروازههای دکانشان چشم دوختهاند تا مشتری از راه برسد. اما آنچه روز بیشتر کارگران این شهر را بدون دستمزد شام میکند، جیبهای خالی شهروندان است که پس از حاکمیت طالبان خالیتر شده است. از چهره شهروندان خسته چنین برمیآید که خوشیها از این دیار فرار کرده است.
آنچنانی که کاسبان میگویند، سلیقههای جانبی کنار گذاشته شده و همه تلاش دارند از هیولای فقر و ناداری در امان بمانند. پس از رسیدن طالبان به قدرت، میزان فقر و تنگدستی در افغانستان با گذشت هر روز بیشتر میشود. سازمانهای بینالمللی نیز گسترش فقر در افغانستان زیر حاکمیت طالبان را تأیید میکنند. دفتر هماهنگکننده امور بشردوستانه سازمان ملل متحد (اوچا) از افزایش فقر در افغانستان هشدار داده و گفته است که در حال حاضر حدود ۹۰ درصد شهروندان افغانستان غذای کافی برای خوردن ندارند.