ویدیویی از جریان سخنرانی یکی از خطیبان نماز جمعه در مسجدی در پنجشیر توجه بسیاری از کاربران سوشیالمیدیا را به خود جلب کرد. وی در این سخنرانی «آدم کشتن» را صفت مسلمان و بقای اسلام را وابسته به راهاندازی حمام خون میداند و مسلمانی را که میلی به کشتار نداشته باشد، مسلمان واقعی نمیشمارد. از نظر او، مسلمان وظیفه دارد همین که صبح از خواب بیدار شد، جنگافزار خود را در دست گیرد و به سراغ «کافران» برود و آنان را شکار کند. وی مسلمانی را که میل به کشتار نداشته باشد «هندو» و بیرون از دایره اسلام تلقی میکند و آنانی را که پایبند گیاهخواری هستند و از گوشت حیوانات میل نمیکنند تکفیر میکند و همکیش «هندوها» میشمارد. پس از وایرال شدن این ویدیو، از چند فرد آگاه در مورد این شخص پرسیدم. معلوم شد که خطیب یادشده از ملاهای بسیار تندرو پنجشیر است و از گذشتهها مشغول بر پا کردن هنگامه در پنجشیر بوده، اما با آمدن طالبان، میدان عملش فراختر شده و فعالیتش را متمرکز بر نفرتپراکنی دینی و طرح شعارها و آموزههای فرقهگرایانه مذهبی و راهاندازی مناظرههای میانتهی کرده است. طبیعی است که وی این کارها را به منظور خوشخدمتی به طالبان انجام میدهد و سعی دارد نشان دهد که در تعصب مذهبی و سختگیری دینی در خط طالبان قرار دارد تا شاید غنیمت بیشتری از خوان یغمای طالبان به او برسد.
همیشه مذهبیون بر این نکته تاکید میکنند که دشمنان اسلام، رسانههای جهانی را در اختیار دارند و علیه اسلام تبلیغ منفی راه میاندازند و چهره اسلام را بهگونه مخدوش به نمایش میگذارند. این در حالی است که رفتار و گفتار سخنگویان اسلام، بیشتر از تبلیغاتی که احیاناً دیگران راه بیندازند، در ارایه تصویری منفی و زشت از اسلام نقش دارد. شما اگر نامسلمان میبودید و این سخنرانی ملا را میشنیدید، چه احساسی برایتان دست میداد؟ جالب این است که با آمدن طالبان، روحانیونی که از خون و خونریزی و نفرت و خشم در منبرها سخن میزنند، روزتاروز بیشتر میشود. خشم و خشونت، بقای گروه طالبان را تضمین میکند و به همین علت، این گروه همواره بر کوره نفرت و تعصب دینی میدمد. ملای نامبرده هم درک کرده که هر قدر سخن نفرتآمیز و تعصبآلود بر زبان بیاورد، به همان اندازه محبوب طالبان میشود.
شاید عدهای بگویند که ملای نامبرده از کشتن «کفار» سخن زده و این موضوع ربطی به برخورد طالبان با مخالفانشان ندارد. باید در تحلیل مساله این باریکی را در نظر داشت که طالبان و ملاهای همفکر آنان که اکنون در رأس قدرت قرار دارند و سرنوشت میلیونها انسان را در اختیار دارند، بهآسانی میتوانند هر کسی را که دلشان خواست از دایره اسلام بیرون کنند و «کافر» و ریختن خونش را مباح بشمارند. در گذشته این کار را مکرراً انجام دادهاند و به همین خاطر در آینده هم میتوانند. عادت رهبران مذهبی این است که مخالفان را با حربه تکفیر سرکوب میکنند. فاجعه زمانی دردناکتر میشود که این رهبران قدرت سیاسی را در دست بگیرند و برایشان کشتن و بستن و سرکوب مخالفان، کار پرچالشی نباشد. علاوه بر آنکه برداشت دینیای که کشتن «کافر» را تشویق میکند، برداشتی بهشدت خطرناک است و امنیت اجتماعی و سلامت روانی جامعه را جداً آسیب میزند.
ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان، با تأسیس شورای علما در هر ولایت و دادن امتیازات هنگفت مادی به این شورا، سعی کرده ملاها را در خدمت خود قرار دهد و از آنان برای تسخیر دلها بهره گیرد. رهبری طالبان با شناختی که از جامعه عقلانیتستیز و دینزده افغانستان دارد، دریافته که ملاهای وفادار به طالبان میتوانند بهسرعت در میان عوام رسوخ کنند و آنان را نسبت به حاکمیت طالبان خوشبین بسازند. شورای علمای پنجشیر نیز یکی از اولین شوراهایی است که بعد از برقراری رژیم طالبان، تشکیلات آن از سوی ملا هبتالله منظور شده است. اعضای این شورا را کسانی میسازند که از دیرباز با طالبان در ارتباط بودهاند و فکرهای پوسیده و تاریختیرشده و طالبانی دارند و برای سالهای متمادی در ترویج ایدیولوژی در پنجشیر سهم و نقش داشته و به گونهای برای حضور نظامی طالبان زمینهسازی کردهاند.
هسته اصلی و اولیه طالبان از مدارس دینی مناطق قبایلی پاکستان و افغانستان برخاسته است. اکنون نیز مقامهای ارشد طالبان را افرادی تشکیل میدهند که در مدارس مذهبی پاکستان درس خواندهاند. از این رو، این گروه خود را موظف میداند که از قشر ملا حمایت همهجانبه کند و آنان را در مناصب بلند حکومتی بگمارد و با نادیده گرفتن اصل تخصص در موقع استخدام، ملاهای وفادار به این گروه را در همه بخشهای حکومت، همهکاره بسازد. اینکه مشاهده میکنیم در مجموع علمای مذهبی طرفدار طالبان هستند و از انتقاد از این گروه میپرهیزند، اگر از یک سو ناشی از ترس از مجازات سخت طالبان باشد، از جهت دیگر در این ریشه دارد که منافع مادی ملاها وابسته حاکمیت طالبان است. در حال حاضر شمار زیادی از ملاهای معمولی که در سابق برای گذران زندهگی خود با سختیها دست و پنجه نرم میکردند، از برکت ملاکراسی طالبان، به مناصب مهم دولتی تکیه زدهاند و پولهای گزاف دریافت میکنند. فقر اقتصادی باعث طالبان در خریدن وفاداری اقشار مختلف جامعه با چالشهای جدی مواجه نشوند.
در گذشته، علمای مذهبی و طرفداران آنها تلاش میکردند اینطور تبلیغ کنند که پیشوایان مذهبی مدافع ستمدیدهگان و اقشار محروم و مستعضف جامعه هستند و وظیفه دارند حق را بیان کنند و حاکمان ستمگر را به چالش بکشند. ملاها در دوران جمهوریت، زیر همین شعارها هرچه در توان داشتند به کار بستند تا چهره جمهوریت را در افکار عمومی مخدوش و پایههای آن را سست کنند. این در حالی است که با برگشت طالبان، نهتنها وظایف قبلیشان یادشان رفته، بلکه با چشم فرو بستن بر همه زشتیها و ستمهایی که از سوی طالبان در حق مردان و زنان افغانستان اِعمال میشود، تمامقد در دفاع از رژیم طالبان برمیخیزند و با تبلیغ ایدیولوژی طالبان، میکوشند ذهنیت مردم عام را در برابر حاکمیت این گروه، آماده کنند. واقعیت آن است که کمتر حکومتی در کره زمین پیدا میشود که ستمکارتر از رژیم طالبان باشد. پس چرا این مدعیان دینداری این حقیقت آفتابی را نادیده میگیرند و انکار میکنند. اینک روشن شده که همه آن شعارهایی که در مورد ظلمستیزی و مبارزه با کژیها میزدند، بهانهای بوده برای ضربه زدن به نظم جمهوری تا زمینه را به بازگشت طالبان فراهم سازند و در این کار واقعاً موفق هم بودهاند.
سازمان گزارشگران بدون مرز در گزارش سالانه خود اعلام کرد که افغانستان در شاخص آزادی مطبوعات در قعر جدول و بعد از کوریای شمالی قرار دارد. حتا اگر سازمان یادشده نیز این رتبهبندی را اعلام نمیکرد، مشخص بود که افغانستانِ زیر سلطه طالبان یکی از کشورهای کمنظیر در سطح جهان در زمینه ایجاد محدودیت علیه آزادی مطبوعات است. به موازات سرکوب بیرحمانه آزادی بیان و مطبوعات در افغانستان و سانسور صداهای متفاوت از سوی طالبان، آنچه در نزدیک به سه سال حاکمیت طالبان مشهود است این است که این گروه برای سفیدنمایی چهره خود، از ابزارهای قدیمی و مدرن استفاده میکند و همه تریبونها را در جهت زشتنمایی چهره نظام پیشین و نیز شخصیتهای مخالف این گروه و ذهنیتسازی برای پذیرش افکار طالبان از سوی مردم در دست گرفته است. یکی از بهترین و موثرترین ابزارها برای تقویت جایگاه مردمی این گروه استفاده از تریبونهای دینی در راستای حمایت از طالبان است. در فضای خفقانآلودی که طالبان در سراسر کشور برقرار کردهاند، هرگاه حاکمیت طالبان ادامه یابد مردم بهتدریج در معرض شستوشوی مغزی قرار میگیرند و قدرت تشخیص درست و نادرست را از دست میدهند و در آن صورت، طالبان قادر خواهند بود با خیال راحت بر شانه مردم سوار شوند و کشور را به هر مسیری که دلشان خواست سوق دهند.
مخالفت طالبان با آموزشهای عصری مخالفتی حسابشده و ناشی از ترسی است که این گروه از این بابت دارد. آنان میدانند افرادی که با اندیشه معاصر آشنایی پیدا کنند و صاحب تفکر انتقادی شوند، بسیار دشوار است که حرفهای کهنه را که به نام دین به خورد مردم داده میشود بپذیرند. تقابل میان مدرسه و مکتب از قدیم در این کشور وجود داشته و موجب بر پا شدن هنگامهها شده است. مذهبیون مدعیاند که آموزشهای عصری بیدینی و الحاد و ستیز با اسلام را در میان جوانان رواج میدهد. آنها در ظاهر این حرف را میزنند، اما در واقع داستان از این قرار است که لازمه مجهز شدن با دانش مدرن، نقد و بازبینی سخنان مذهبیون و نپذیرفتن بیچونوچرای این حرفهاست. به عبارت دیگر، پیشوایان مذهبی بیش از آنکه پروای دین و اعتقاد مردم را داشته باشند، تشویش از دست رفتن اتوریته مذهبی خود را دارند. با رونق یافتن تفکر انتقادی و رسوخ اندیشههای مدرن در یک جامعه، اقتدار مذهبیون بهتدریج کاهش مییابد.
با گسترش روزافزون مدارس دینی پسرانه و دخترانه و بیرونق شدن بازار دانش مدرن و بسته شدن دروازههای مکاتب و دانشگاهها به روی دختران، حرفهای ملاها خریدار بیشتری مییابد و مردمی که از گذشته هم تحت تأثیر علمای مذهبی قرار داشتهاند، اقبال بیشتری به خرافات و یاوههای مذهبیون مییابند و هر روز بیشتر از دیروز در منجلاب انحطاط و عقبماندهگی و جهل غوطهور میشوند. هر ناظر بیرونی وقتی به این وضعیت نگاه میکند، تردیدی به دل راه نمیدهد که آینده افغانستان، آیندهای تیره و تار است. تعجب ندارد که همه مردم در حال فرار از کشوری هستند که به دست علمای مذهبیای افتاده که عزم خود را جزم کردهاند تا این کشور را به قرون وسطا برگردانند.