وزارت خارجه پاکستان تأیید کرده است که عملیات «ضد تروریسم» در خاک افغانستان انجام داده است. این عملیات در حالی صورت میگیرد که چندی قبل تعدادی از سربازان ارتش پاکستان توسط یک حمله انتحاری در وزیرستان شمالی کشته شدند. از سوی دیگر، گفته میشود که در مرز بین افغانستان و ایران نیز یک سرباز ایرانی توسط افراد ناشناس کشته شده است. این رخدادها در ادامه تنشهای مرزی است که هرازگاهی در مرز افغانستان با پاکستان و ایران رخ میدهند. کشورهای آسیای مرکزی و روسیه همچنان بارها نگرانی خود را بابت تهدیدات امنیتی از خاک افغانستان، ابراز داشتهاند.
ایران، پاکستان، چین و روسیه در مدت بیست سال حضور نیروهای امریکا و ناتو در افغانستان، از طریق جنگ تبلیغاتی روایتی را خلق کرده بودند که حضور نیروهای خارجی در افغانستان سبب ظهور گروههای تروریستی شده است و اگر نیروهای خارجی از افغانستان خارج شوند و طالبان به قدرت برگردند، در این صورت هم بسترهای این گروههای تروریستی از بین میرود و هم زمینه سرکوب داعش، تحریک اسلامی ترکستان شرقی، جنبش اسلامی اوزبیکستان، انصارالله تاجیکستان، جیشالعدل، لشکر طیبه و دیگر گروههای تروریستی که در واقع تهدید علیه امنیت ملی این کشورها محسوب میشوند، فراهم خواهد شد. این روایت را به حدی تبلیغ کردند که در نهایت خودشان نیز به آن باورمند شدند. به همین دلیل بود که پس از بازگشت طالبان به قدرت، همین کشورها هر کدام در ایجاد و تحکیم روابط با طالبان در افغانستان با همدیگر به رقابت پرداختند.
کشورهای همسایه و منطقه هر کدام فانتزی خود را از برگشت طالبان به قدرت در سر میپروراندند. پاکستان تصور میکرد که از یکسو با بازگشت طالبان به قدرت، به رویای تاریخی خود که تسلط به عمق استراتژیک در افغانستان باشد، دست یافته و از جانب دیگر گلیم نفوذ هند را از این کشور برچیده است. به همین دلیل بود که فیض حمید، رییس آیاسآی، در فردای سقوط جمهوریت، فانتزی پاکستان را با قهوهای در هتل سرینا در کابل به نمایش گذاشت و برای طالبان بهعنوان یک گروه دستنشانده، «امارت اسلامی» ایجاد کرد و کابینه تشکیل داد. ایران نیز در این فانتزیبازی چیزی کمتر از پاکستان نداشت. ایران تصور میکرد که حمایت از طالبان سبب شده است که از یک طرف یک الگوی دموکراسی مورد حمایت غرب را ناکام بگذارد و دشمن دیرینه خود یعنی امریکا را از مرزهای سرزمینی خود خارج کند و از جانب دیگر میتواند با زور این گروه به جنگ داعش برود و با این خطر منطقهای مقابله کند. دسترسی به منابع آبی افغانستان از خیالپردازیهای دیگر بود که ایران پس از بازگشت طالبان به قدرت به آن دل خوش میکرد. چین و روسیه که در بازی ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک رقیب جهانیشان را حداقل در میدان افغانستان مغلوب کرده بودند، با پرچم طالبان در پلاتفرمهای بینالمللی پایکوبی میکردند. چین علاوه بر رقابت استراتژیک با امریکا به دنبال آن بود تا با لشکر انتحاری طالبان مغز تحریک اسلامی ترکستان شرقی را نیز هدف قرار دهد.
گروه طالبان اما با شگردهایی که طی بیست سال کار استخباراتی با کشورهای منطقه و همسایه آموخته بود، با هر کشور در ظاهر مطابق میل و مراد آن بازی میکرد، ولی در واقع همان ایدیولوژی افراطی اسلامی خود را دنبال میکرد. برمبنای این ایدیولوژی طالبان، تمام گروههایی که در بیست سال گذشته در کنار آنها علیه نیروهای خارجی جنگ کرده بودند، در واقع مجاهدین اسلام تلقی میشوند که حمایت از آنها وظیفه دینی و اسلام طالبان محسوب میگردد. اساساً تفکیک میان این گروهها برمبنای ایدیولوژی طالبان امکانپذیر نیست، چون همه این گروهها از یک جا آب میخورند و دارای مخرج مشترک میباشند و آن قرائت بنیادگرایانه از دین، غیریتسازی، ترویج گفتمان جهاد و ایجاد حاکمیت اسلامی در جهان است. این گروهها از منظر ارگانیکی چنان به هم پیوسته هستند که تضعیف یکی سبب تضعیف دیگر و تقویت یکی سبب تقویت دیگری میشود. به همین دلیل است که برگشت طالبان به قدرت الهامبخش تمام نیروهای افراطی در منطقه شده است. پیام برگشت مجدد طالبان به قدرت برای گروههای دیگر بسیار روشن بود که اگر این گروه توانست پس از بیست سال جنگ علیه یک اتحاد بزرگ نظامی جهان به پیروزی برسد، پیروزی دیگر گروهها نیز دور از دسترس نیست. علاوه بر آن، گروههای تروریستی که در کنار طالبان جنگ کرده بودند، براساس دیدگاه این گروه حکم انصار را دارند که در روزهای سخت کنار این گروه جنگ کردهاند و در روزهای پیروزی باید از حمایت و حفاظت این گروه برخوردار باشند.
عملیات «ضد تروریسم» پاکستان در افغانستان و همچنان نگرانی همسایههای دیگر، در واقع نشان میدهد که فانتزیهای همسایههای افغانستان به صورت خاص پاکستان به تدریج کمرنگ میشود. شواهد نشان میدهد که طالبان پس از برگشت به قدرت برخلاف توقع کشورهای همسایه و منطقه هیچ نوع اقدام موثری در زمینه ایجاد محدودیت علیه گروههای تروریستی انجام ندادهاند. کشته شدن چندین فرمانده تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی) در حملههای ارتش این کشور بیانگر آن است که تیتیپی بهرغم انکار طالبان در افغانستان حضور دارد. گزارشها از حضور جنگجویان تحریک اسلامی ترکستان شرقی در ولسوالیهای بدخشان و در امتداد مرز با پاکستان و چین در این اواخر نشان میدهد که برخلاف توقعات چین، طالبان در این زمینه نیز همکاری نکردهاند. طالبان از تحریک اسلامی اوزبیکستان و انصارالله تاجیکستان بهعنوان اهرمهای فشار و تهدید علیه کشورهای آسیای مرکزی استفاده کرده و با روش تهدید تروریستی از این دولتها باجگیری سیاسی و اقتصادی میکنند.
سوال اما اینجاست که آیا عملیات پاکستان علیه تروریسم در افغانستان کارساز خواهد بود؟ آیا این عملیات میتواند به رفع نگرانیها و تهدیدهای امنیتی این کشور کمک کند؟ به نظر میرسد که چشمانداز این عملیات چندان روشن نیست. پاکستان چنانکه در حمایت بدون قید و شرط از طالبان و لابیگری برای این گروه در عرصه بینالمللی مرتکب اشتباه شد، در عملیات علیه تیتیپی در خاک افغانستان نیز مسیر نادرست را میپیماید. همانگونه که حمایت پاکستان از طالبان در جنگ علیه نیروهای خارجی سبب ناکامی غرب در افغانستان شد، حمایت طالبان افغانستان از تیتیپی و پناه دادن به آن گروه در واقع سبب خواهد شد که تحریک طالبان پاکستان نه تنها تضعیف نشود بلکه تقویت نیز گردد. ضربه زدن به تیتیپی از طریق عملیات نظامی در خاک افغانستان در حالی که پاکستان در عرصه بینالمللی برای رژیم طالبان لابیگری میکند، جز همان فانتزی چیز دیگری در پی نخواهد داشت.
با این وجود، پاکستان و دیگر کشورهای همسایه و منطقه با پدیدهای بهنام تروریسم که سالها از آن به شکلی از اشکال حمایت کردند، چه کرده میتوانند؟ چه ابزارهایی غیر از عملیات نظامی در افغانستان دارند و چهگونه ممکن است از رفع تهدیدهای برخاسته از این کشور اطمینان پیدا کنند؟ به نظر میرسد که راه خیلی ساده و خطی برای هیچکدام از کشورها وجود ندارد؛ ولی با توجه به ناهمگونی اجتماعی افغانستان، موجودیت گروههای مختلف هویتی و قومی، و تعلقات فرهنگی، مذهبی و دینی این گروهها با کشورهای همسایه، ایجاد قدرتهای نظامی و امنیتی از گروههای داخلی که از یک طرف با گروههای تروریستی خارجی در خاک افغانستان ناسازگاری داشته و از جانب دیگر قدرت ایجاد موازنه با گروه حاکم را داشته باشند، میتواند رویکرد واقعبینانهتر برای این کشورها باشد. با توجه به پیشینه تاریخی و ویژهگی جغرافیایی و جمعیتی افغانستان، چنین طرحی ممکن و میسر است. مهم اما این است که آیا پایان توهم همسایهها منتهی به یک رویکرد واقعبینانه میشود یا یک فانتزی جدید خلق خواهد کرد؟