افغانستان از تحولات و بحرانهای منطقهای همیشه اثرپذیری داشته است، به این دلیل که از هر حیث ناتوان است و بر دیگران تکیه دارد. برای همین هر تحول بزرگ در افغانستان بیشتر متاثر از عوامل خارجی بوده تا داخلی. حالا با روی کار آمدن طالبان اثرپذیری افغانستان از بحرانهای منطقهای شتاب و عمق بیشتر به خود گرفته است. اینکه پرونده افغانستان تا ایندم برای رسیدهگی روی میز قدرتهای بزرگ قرار نگرفته، ناشی از تاثیرپذیری آن از تنشهای منطقهای است.
اولین بحرانی که پس از برگشت طالبان به قدرت پدید آمد، حمله روسیه بر اوکراین بود؛ حملهای که تا جایی منجر به حاشیه رفتن مساله افغانستان شد. البته نمیشود گفت که اگر بحران اوکراین پیش نمیآمد، به وضعیت بحرانی افغانستان حتماً نقطه پایان گذاشته میشد. اگر چنین هم نمیشد، حداقل به میزان این روزها بیتوجهی هم نمیرفت. یک باور این است که تبدیل کردن افغانستان به وضع روان به بهای خلق بحران در شرق اروپا بوده است. زلمی خلیلزاد، نماینده پیشین واشنگتن در گفتوگو با طالبان، در نیمه فبروری سال روان با حضور در کمیته روابط خارجی مجلس نمایندهگان امریکا در دفاع از خروج عجولانه و غیرمسوولانه نظامیان امریکایی از افغانستان مدعی شد که «تمرکز روی رقابت با روسیه و چین دلیل خروج ایالات متحده از افغانستان بود.» وی پیش از آن نیز در صحبت با رسانهها اینگونه سخن گفته بود: «تصور کنید اگر حالا امریکا در افغانستان میبود، به جنگ در اوکراین نمیتوانستیم کمک کنیم. روسها هم با ارسال سلاح طالبان را تجهیز میکردند.» اگر ادعای خلیلزاد درست باشد که چنین به نظر میخورد، میتوان گفت که حل معضل افغانستان بسته به پایان جنگ اوکراین است. البته از پایان جنگ هم خبری نیست. تازه اختصاص 60 میلیارد دالر به اوکراین از سوی امریکا حکایت از دوام جنگ میکند. افغانستان به این دلیل از بحران اوکراین اثرپذیر شده که دو قدرت مهم در آن درگیرند: امریکا و روسیه. اگر قرار بر حل بحران فعلی افغانستان توسط قدرتهای خارجی باشد، واشنگتن و مسکو نقش اولی و اساسی را خواهند داشت.
دومین بحرانی که مساله افغانستان بحرانی را به حاشیه راند، شروع جنگ غزه بود. این جنگ توجه امریکا را حتا بیشتر از جنگ اوکراین به خود معطوف کرد. پایان دادن به جنگ غزه برای فعلاً تبدیل به مسوولیت دولت جو بایدن شده است. از این رو، هفت ماه است که با آن کلنجار میرود. برای نمونه، ویلیام برنز، رییس سازمان سیا، از چند ماه به این سو میان پاریس، دوحه و قاهره مدام در آمدورفت است. هدف سفرهای برنز دستیافتن به توافق آتشبس در غزه است. این دقیقاً حکایت از اهمیت مناقشه غزه برای امریکا میکند، البته به ازای بیتوجهی به افغانستان. پس میتوان گفت که رسیدهگی به بحران افغانستان بستهگی به پایان جنگ غزه نیز دارد. البته دورنمای پایان جنگ تاریک است. تازه کمک 14 میلیارد دالری واشنگتن به تلآویو دورنما را تاریکتر نشان میدهد. اسراییل که مدام از حمایت امریکا مستفید بوده، تازه دریافت آن مبلغ با توجه به جمعیت اندک آن حایز توجه است. کمک 8 میلیارد دالری برای تایوان جالبتر از همه است. در حالی که از هر حیث آسوده است و خطر حمله چین بر آن متصور هم نیست.
البته در صورت پایان جنگ غزه هم تضمینی وجود ندارد که به معضل افغانستان رسیدهگی جدی صورت گیرد. رییس سیا برای آتشبس موقت در غزه، پایتختهای کشورها را یکی پی دیگر طی میکند، ولی زمانی که سخن از افغانستان به میان آید، سخنگویان وزارت خارجه امریکا آن هم در پاسخ به پرسش خبرنگاران نکاتی را در حد اندرز در زمینه نقض بیرویه حقوق بشر بیان میکنند. تازه یکی از سخنگویان دولت بایدن کشورش را ناگزیر به حفظ راهبرد تعامل با طالبان دانسته است. اینکه وزارت خارجه امریکا در گزارش سالانهاش طالبان را ناقض حقوق بشر خوانده است، نباید زیاد ذوقزده شد. مگر نباید چنین میکرد؟ کشوری که خود را بزرگترین مدافع حقوق بشر در جهان میخواند، این گام حداقلی را هم نباید برمیداشت؟ در حالی که مثلث چین، روسیه و ایران هم هرازگاهی طالبان را ظاهراً به التزام به حقوق بشر فرامیخوانند.
سومین دور تنش که وضعیت جاری در افغانستان را از کانون توجه دنیا به دور برده، اقدامات تلافیجویانه ایران و اسراییل است. تنش میان تهران و تلآویو اگر چه ظاهراً پایانیافته به نظر میخورد، ولی پایان بحران غزه طرفین را از نو به سمت تقابل روشنتر سوق خواهد داد. قبل از آنکه ایران و اسراییل به مصاف هم بروند، افغانستان به میزان این دو ماه اخیر از نظر دنیا نیفتاده بود؛ یعنی با موجودیت جنگ غزه و اوکراین شاهد برگزاری نشستهایی در دوحه و نیویارک با محوریت افغانستان بودیم. اما حالا این تلاشهای حداقلی هم از اجندای دنیا خارج شده است.
چند ماه قبل رزا اوتنبایوا، رییس هیات معاونت سازمان ملل متحد برای افغانستان (یوناما)، در سخنرانیاش در نشست شورای امنیت از برگزاری دور سوم نشست دوحه درباره افغانستان در ماه جون سال روان خبر داده بود، ولی از آن زمان به بعد تا ایندم دیگر سخنی از آن نرفته است. در حالی که سازمان ملل برای برگزاری دور دوم نشست دوحه با طرفهای دخیل ماهها چانهزنی کرد و مقدمات و لوازم فراهم ساخت. این نشان میدهد که آن نشست در موعد معین برگزار نمیشود، اگر هم شود، حتا بیشتر از نشستهای گذشته فاقد اثر خواهد بود.
گامی به ظاهر مهمی که از سوی شورای امنیت برداشته شد، تعیین فرستاده ویژه برای افغانستان به قصد حل معضل جاری در کشور بود. این مساله ماهها به سرخط رسانههای داخلی و خارجی تبدیل شده بود. نیروهای مخالف طالبان نیز از طرح فوق استقبال کرده و امیدوار بودند که با عملی شدن آن راهی به سمت حل بحران گشوده شود. حالا چون سایر مسایل به حاشیه رفته است و خبری در خصوص آن شنیده نمیشود. این در حالی است که بر موضع مثلث روسیه، چین و ایران که مخالف معرفی نماینده ویژه بودند، نیز قدری تعدیل وارد شده است. برای نمونه، حسن کاظمی قمی، سفیر ایران برای افغانستان، در صحبت با طلوع نیوز گفت که گماشتن نماینده ویژه اگر به حل بحران افغانستان کمک کند، شایسته حمایت است. چین و روسیه اگر بنای مخالفت میداشتند، باید قطعنامه شورای امنیت را وتو میکردند که نکردند. فقط برای آنکه خاطر زودرنج متحد تاکتیکیشان (طالبان) را نرنجانده باشند، به امتناع از رای اکتفا کردند. حالا که زمینه برای معرفی نماینده ویژه نسبت به گذشته بیشتر فراهم شده، گام جدی از سوی ملل متحد برداشته نمیشود که جای نگرانی دارد. مواردی که در فوق برشمرده شد، همه حکایت از بیاعتنایی دنیا نسبت به قضیه افغانستان میکند.
مشتعل شدن بحرانها در دیگر نقاط دنیا، برای مردم افغانستان از اینحیث زیانآور است که عمر طالبان را تمدید میکند؛ گروهی که تا ایندم به هیچ یک از خواستهای جهان در هیچ زمینهای پاسخ مثبت نداده است. طالبان نیز بهغایت تلاش میکنند تا از التهابهای منطقهای حداکثر استفاده را ببرند.