روزنامه 8صبح گزارش تحقیقیای منتشر کرده در مورد اینکه طالبان برای گروههای تروریستی مثل شبکه القاعده و تیتیپی در افغانستان شهرک میسازند و بنابراین روشن است که قرار است از این گروهها برای سالهای دراز میزبانی کنند. اگرچه گزارش روزنامه 8صبح حاوی جزییات بیشتر در قیاس به دیگر گزارشهای منتشرشده در این زمینه است، اما پیش از این برخی از مراکز پژوهشی که فعالیتهای گروههای هراسافگن را رصد میکنند نیز هشدار داده بودند که افغانستانِ زیر سلطه طالبان به بهشت امن برای گروههای تروریستی در سراسر جهان مبدل شده است. کشته شدن ایمن الظواهری در ساحه وزیر اکبر خان شهر کابل و نیز دعوت سیفالعدل، رهبر کنونی القاعده، از هوادارانش برای رفتن به افغانستان و استفاده از تجارب طالبان و همچنین کشته شدن مداوم فرماندهان تیتیپی از سوی پاکستان در جنوب افغانستان، همهگی بیانگر حضور فعال گروههای تروریستی و شورشی در این کشور است. نکتهای که بسیاری از مراکز پژوهشی و روزنامهنگاران دنیا بر آن اتفاق دارند این است که در افغانستان دهها گروه تروریستی حضور دارند و طالبان از آنها به گرمی میزبانی میکنند. این گروهها به علت ماهیت وجودی و طرز تفکرشان، خطر جدی برای امنیت و ثبات افغانستان، منطقه و جهان به حساب میآیند. سالهای آینده از این بابت بازهم افغانستان در صدر خبرهای جهان قرار خواهد داشت.
ظاهراً تاریخ در حال تکرار شدن است. در دهههای هشتاد و نود میلادی نیز قدرتهای غربی به منظور به چالش کشیدن حضور ارتش سرخ در افغانستان، گروههای جهادی را از سراسر جهان در پاکستان و افغانستان گرد هم آوردند و آنها را کمک تسلیحاتی و لوژستیکی کردند و فعالیتهای تندروانه آنان را به نفع سیاستهای کلان غرب و در رأس آن ایالات متحده امریکا به شمار آوردند. در آن زمان، از افرادی همانند عبدالله عزام و اسامه بن لادن و ایمن الظواهری به عنوان عناصر مطلوب و جنگجویان قهرمان در برخی رسانههای طرفدار غرب یاد میشد و نقششان در زمینه مبارزه با «الحاد و شوروی» مورد ستایش قرار میگرفت. بعداً مشخص شد که حمایت بیدریغ امریکا و کشورهای همپیمانش از گروههای تروریستی به نتایجی انجامید که از کنترل غرب بیرون بود. همین گروهها و افرادی که روزگاری دوشادوش غربیها علیه بلوک شرق میجنگیدند، وقتی اتحاد جماهیر شوروی دچار فروپاشی شد و اوضاع تغییر کرد و مناسبات بینالملل چهره عوض کرد، به دشمنان درجهیک غرب مبدل شدند و منافع کشورهای غربی و همپیمانان منطقهایشان را مورد تهدید قرار دادند. در آن زمان سیاستمداران غربی خود اعتراف کردند چالشهایی که از ناحیه گروههای تروریستی متوجه غرب شده، حاصل رویکرد قدرتهای غربی و نتیجه مماشات و همراهی این قدرتها با گروههای تندرو در خاور میانه برای ضربه زدن به منافع شوروی در منطقه بوده است.
به نظر میرسد که چیزی شبیه این داستان، با تفاوتهایی، بار دیگر در افغانستان تکرار میشود. این بار نیز امریکا و همپیمانانش به این تصورند که با مدارا و سازش با طالبان، میتوانند مصالح ژئوپلیتیک خود را در منطقه تأمین کنند. معلوم است که ارسال پولهای گزاف هفتهوار به افغانستان که موجب جلوگیری از فروپاشی اقتصاد این کشور شده، برای رضای خدا انجام نمیشود و در پی آن، بدهوبستانهایی صورت میگیرد. گفته میشود که در توافقنامه دوحه میان طالبان و امریکا برخی فقرات افشانشده وجود دارد. احتمالاً مطابق این فقرات، طالبان موظفند در برابر امتیازاتی که به دست میآورند، حافظ منافع ایالات متحده در افغانستان باشند. اینک نشست سوم دوحه در حال برگزاری است. طبق آنچه سخنگویان طالبان اعلام کردهاند قرار است در این نشست در مورد تحریمهای بانکی برضد طالبان گفتوگو صورت گیرد. احتمال دارد که غربیها متقاعد شوند برخی از تحریمهای بانکی و اقتصادی را از رژیم طالبان بردارند و به این گروه کمک کنند تا اقتصاد ضعیف کشور را سروسامان دهد.
امریکاییها و اروپاییها به صراحت از عدم حمایت خود از مبارزات مسلحانه و نظامی علیه طالبان سخن زدهاند چرا که مقابله مسلحانه با طالبان را گزینه درست نمیدانند. این موضوع امتیاز بزرگی است که غربیها به طالبان داده و خیال آنان را از این بابت راحت کرده و به طالبان اجازه داده با آزادی کامل به سرکوب مخالفان مسلح خود بپردازند. سادهلوحانه است اگر تصور کنیم غربیها این کار را بدون گرفتن امتیاز از طالبان انجام دادهاند. همچنین تام ویست، نماینده ویژه امریکا برای افغانستان، در چندین نشستی که با نمایندهگان طالبان و نهادهای بینالمللی انجام داده، سعی کرده به طالبان برای رفع چالشهای اقتصادی کمک کند. تام ویست و دیگران به این باورند که اگر نظام اقتصادی در افغانستان با مشکل جدی مواجه شود، پیامدهایی دارد که حتماً دامن کشورهای غربی را نیز خواهد گرفت، از جمله مهاجرت جمعی انسانها از این کشور و سرازیر شدن سیلی از مهاجران به کشورهای اروپایی. ظاهر قضیه این گونه است، ولی واقعیت آن است که روی کار آمدن طالبان حاصل بازیهای استخباراتی است.
روسیه، چین، ایران و برخی از کشورهای آسیای میانه با خوشبینی با تسلط طالبان بر کشور برخورد میکنند و گمان میکنند بازگشت طالبان به قدرت در نتیجه شکست امریکاییها در افغانستان صورت گرفته است. ازاینرو دوام حاکمیت طالبان را به ضرر منافع امریکا در منطقه تلقی میکنند و سعی دارند گروه طالبان را از نظر سیاسی مورد حمایت قرار دهند. شاید تحلیل درست در این زمینه این باشد که این کشورها میکوشند به نحوی با طالبان سازش کنند تا آسیبهای احتمالی را به حداقل برسانند، مخصوصاً با توجه به اینکه داعش و گروههایی از این دست نیز در منطقه فعالند و اولویتشان آسیب رساندن به این کشورهاست. روسیه، چین و ایران براساس فرمول «دشمن دشمن من دوست من است» با طالبان تعامل میکنند. روشن است هر کشور برای تعامل با طرفهای دیگر ناگزیریها و اولویتهایی دارد، با آنهم این تصور که طالبان در تضاد با منافع غرب قرار دارند و منافع امریکا و دیگر قدرتهای غربی را در افغانستان تهدید میکنند، مصداق چشم بستن به روی حقایق آشکار است. طالبان خود نیز سعی میکنند خود را جنبش آزادیبخش و ضد منافع امریکا به نمایش بگذارند، اما شواهد بسیاری برای رد این ادعا وجود دارد.
نکته تأسفبار این است که در این میان، آنچه مغفول مانده حقوق و آزادیهای طبیعی شهروندان افغانستان است. در تعامل کشورهای غربی و شرقی با طالبان، حقوق بشر و حقوق زنان، اقلیتها، اقوام و مذاهب مختلف در افغانستان، در حاشیه قرار دارد. برای چین، روسیه و ایران، حقوق بشر و حقوق زنان هیچ وقت از اهمیت زیادی برخوردار نبوده، چرا که رژیمهای حاکم در این کشورها تعریف دگرگونه از حقوق بشر ارایه میدهند که با تعریف رایج از آن در تضاد است، اما برای قدرتهای غربی که همواره دم از حقوق بشر و زنان میزنند و در زمان حضورشان در افغانستان شعار میدادند که به این جا آمدهاند تا دموکراسی را پیاده کنند و شهروندان را با مفاهیم حقوق بشری آشنا سازند، گاهی آنچنان با طالبان گرم میگیرند که گویا این گروه صاحب حکومت مشروع در افغانستان است، به تمام تعهدات انسانی و حقوق بشری خود پابند است، به حقوق و آزادیهای زنان و مردان متعهد است و تنوع و کثرتگرایی سیاسی، فرهنگی و مذهبی را در کشور به رسمیت میشناسد. میپذیریم که خاستگاه مفاهیم حقوق بشری غرب است و دانشمندان و اندیشمندان غربی برای این مفاهیم نظریهپردازی کردهاند و برای گسترش آنها عرق ریختهاند و از این جهت ما مدیون فیلسوفان و اندیشمندان غربی هستیم. با اینحال، این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که گاهی این قدرتهای غربی از ضد حقوق بشرترین رژیمها در سطح جهان حمایت کرده و در مواردی نظامهای مردمی و مشروع را سقوط داده و به آرای مردم بیاحترامی کردهاند. سیاستمداران و کانونهای قدرت در غرب بارها عملاً واضح ساختهاند که برخورد ابزاری با حقوق بشر دارند و اگر مصلحتشان ایجاب کند با ستمگرترین و سرکوبگرترین رژیمها نیز دست دوستی و همپیمانی میدهند.
عامل دیگری که علت آن شده که قدرتهای غربی به طالبان روی خوش نشان دهند واقعگرایی سیاسی رایج در سیاست این کشورهاست. این کشورها چون میبینند طالبان بر همه جغرافیای افغانستان مسلط شده و نظم و امنیت قابل قبول را در کشور برقرار و همه مخالفان خود را از صحنه حذف کردهاند، چارهای نمیبینند جز اینکه وارد بدهوبستان با طالبان شوند. قدرتهای غربی به دنبال تأمین منافع خود در افغانستان هستند و هیچ گروه دیگری به جز طالبان قادر به تأمین این منافع نیست. گروههای مخالف طالبان به حدی پراکنده و بیبرنامه هستند که حداقل در کوتاهمدت نمیتوانند جاذبهای برای قدرتهای جهانی و منطقهای داشته باشند. عدم حضور گروههای سیاسی مخالف طالبان و نیز جامعه مدنی در نشست دوحه نیز این حقیقت را آشکار کرد که قدرتهای جهانی و منطقهای طالبان را به عنوان یگانه طرف مذاکره و مفاهمه در افغانستان میشناسند. اینکه طالبان در درازمدت چه خطرهایی را متوجه جهان و منطقه میسازند، فعلاً کسی به آن توجه نمیکند. احمدشاه مسعود در 2001 میلادی هنگام سفر به اروپا به جورج دبلیو بوش که تازه به ریاست جمهوری امریکا رسیده بود پیام داد که طالبان میزبان گروههای هراسافگن جهانی هستند و اگر امریکا در این زمینه چارهای نیندیشد، بلای تروریستان دامن امریکا را نیز خواهد گرفت. فقط چند ماه از این گفته مسعود سپری شده بود که حوادث یازدهم سپتامبر در امریکا به وقوع پیوست و پیشبینی مسعود تحقق یافت.