گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی افغانستان، روز جمعه، 14 دلو، ضمن ایراد آخرین خطبه نماز جمعه در اقامتگاه خود، اعلام کرد که بعد از این به دلایل امنیتی برگزاری مراسم نماز جمعه را متوقف میکند. با اینحال، بعضی رسانهها به نقل از منابع آگاه گفتند که علت توقف برگزاری نماز جمعه در اقامتگاه حکمتیار، مخالفت طالبان با شکل و شیوه برگزاری این مراسم است.
طالبان به همه خطیبان در افغانستان دستور دادهاند تا در خطبههای نماز جمعه، متنی را بخوانند که وزارت اوقاف طالبان تهیه کرده است. در این متن، دعا به حفظ و موفقیت «امیرالمومنین ملا هبتالله» نیز شامل است. آن عده از خطیبانی که از این دستور طالبان سرپیچی کنند بیدرنگ از سِمتشان برکنار میشوند و احتمال دارد که به مجازات هم برسند. حکمتیار تا آخرین خطبهای که ایراد کرد این دستور متحدالمال طالبان را نادیده گرفت و حتا در مواردی، برخلاف سیاستهای طالبان موضعگیری کرد. او بارها در برابر سیاست طالبان در قبال آموزش دختران موضع گرفت و از این رویکرد انتقاد کرد و آن را خلاف ارزشهای اسلامی دانست. او با تعریف طالبان از حجاب هم مخالفت داشت و سختگیریهای طالبان در مورد پوشش زنان را خلاف مبانی شرعی و دیدگاههای علما و مجتهدان دین میدانست.
حکمتیار که سالها علیه نظام جمهوری پسابُن فعالیت میکرد و میجنگید، براساس توافقی که با حکومت اشرفغنی انجام داد، به کابل آمد و برایش در منطقه دارالامان کابل اقامتگاهی بزرگ تدارک دیده شد. حکومت اشرفغنی امکانات فراوانی برایش قایل شد و محافظان پرتعدادی برایش در نظر گرفت و همچنین برای بعضی از نزدیکانش معاش ماهوار هنگفت معین کرد و عدهای از آنها را به مشاوریت ریاست جمهوری گماشت؛ اما با ورود طالبان به کابل، حکمتیار از این امتیازات محروم شد و محدودیتهایی بر وی اعمال شد و حتا یکبار شکایت کرد که طالبان برق اقامتگاهش را قطع کردهاند. در اولین روزهای ورود طالبان به پایتخت، خلیلالرحمان حقانی به دیدار حکمتیار رفت. عکسی که از این دیدار به نشر رسید، به خوبی برملا میکرد که دوران نوازش حکمتیار به سر رسیده است. در این عکس خلیل حقانی در حالی که کلاشنکوف روسی را در کنارش گرفته بود، با حکمتیار در حال گفتوگو دیده میشد. طالبان میخواستند با این کار، از حکمتیار زهر چشم بگیرند.
از زمان ظهور طالبان در سال1994، حکمتیار مکرراً تلاش کرده خود را به این گروه نزدیک کند و با آنها از در سازش و مصالحه وارد شود، اما طالبان به او اعتنایی نشان نداده و دست رد به سینهاش زدهاند. دلایل زیادی ممکن است موجب خلق بیاعتمادی میان طالبان و حکمتیار شده باشد. از جمله اینکه اساساً فلسفه وجودی طالبان بر مخالفت با رهبران جهادی شناختهشدهتر بنا شده است. آنها زمانی که در دهه 90 ظهور کردند و به سرعت گسترش یافتند، از نارضایتی مردم از احزاب جهادی استفاده کردند و شعارشان این بود که با از بین بردن حزب و حزببازی، نظم و ثبات را در کشور برقرار میکنند.
حکمتیار از نظر دانش دینی و سخنوری یک سروگردن از رهبران طالبان بالاتر است. او به خوبی میتواند با استفاده از زبانآوری، عدهای را گرد خود جمع و مرکزیتی برای خود ایجاد کند. تحریک طالبان از زمان تأسیس تاکنون، عملاً نشان داده که هرگز نمیخواهد در سایه حاکمیتش شخصی که مدعی استقلال باشد، برای خود جای پایی پیدا کند و تریبون مستقلی به دست آورد. آنها در این راستا مسامحه نمیورزند و هر صدای متفاوتی را خفه میکنند. سلام عابد، یکی از ملاهای جمعیت اصلاح بود که سالها در دوران نظام جمهوری، غیرمستقیم برای فکر طالبانی کار و تبلیغ میکرد، اما به محض اینکه طالبان قدرت را گرفتند، به او اجازه حرف زدن از منبر مسجد عبدالرحمان را ندادند و حتا برای از میان برداشتنش مواد منفجره در کنار جاده کار گذاشتند. طالبان به شدت انحصارطلباند و اندکی مخالفت را، بهویژه از تریبونهای مساجد، برنمیتابند.
برخی اشخاصی که در رهبری طالبان قرار دارند، با حکمتیار خصومت شخصی نیز دارند. یکی از شخصیتهای مهم این گروه، عبدالرحمان منصور است که در اوایل ورود دوباره طالبان به کابل، والی این ولایت بود و گفته میشود که رابطه نزدیک با ملا عبدالقیوم ذاکر دارد. او پسر مولوی نصرالله منصور، از رهبران جهادی است. طرفداران نصرالله منصور، حکمتیار را در قتل او دخیل میدانند. شاید خصومت شخصی عدهای از رهبران طالبان با حکمتیار سبب شده باشد که طالبان بر عملکرد وی نظارت جدی نمایند و بر وی محدودیت وضع کنند.
مخالفت و بدبینی طالبان نسبت به حکمتیار ریشه در جای دیگر هم دارد. آبشخور فکری گروه طالبان با حکمتیار متفاوت است. حکمتیار با جماعت اسلامی پاکستان قرابت فکری دارد، در حالیکه زادگاه طالبان مدارس دیوبندی است. در پاکستان همیشه میان هوادران مودودی و طلاب و علمای مدارس دیوبندی تضاد و کشمکش فکری وجود داشته است و این کشمکش به رابطه حکمتیار و طالبان نیز سرایت کرده و آن را پرتنش ساخته است. حضور طالبان در افغانستان، موجب شده کشمکشها و درگیریهای موجود در پاکستان، به نحوی به افغانستان هم سرایت کند. نمونهاش اینکه در این یکونیم سال، بسیاری از ملاهای سلفی از سوی طالبان سر به نیست یا به توبه کردن وادار ساخته شدهاند. از سوی دیگر، کتابها و نوشتههایی که به قلم حکمتیار به چاپ رسیده، حاکی از آن است که وی با آنکه از نظر گرایشهای سیاسی تندرو و بنیادگرا است، در زمینه مسایل فکری محض، ذهنش پذیرای افکار نسبتاً تازه هم هست. او در کتابی، صحیح بخاری را نقد کرده و بسیاری از روایتهای آن را بیاعتبار دانسته است. همچنین او در تفسیری که در دوران زندهگی مخفیانهاش نوشته، نظرات متفاوتی را در آن تفسیر گنجانده است. ملاهای دیوبندی با برداشتهای جدید دینی میانهای ندارند و به آسانی افراد را از این بابت به بدعتگذاری و فسق و کفر متهم میکنند.
حکمتیار در زمان بازگشت دوباره طالبان به قدرت، با استفاده از تریبون نماز جمعه و تلویزیون بریا، تلاش زیادی کرد تا اخلاص خود را به طالبان نشان دهد و به همین علت، علیه جبهه مقاومت مواضع تندی گرفت و تبلیغات خطرناکی راهاندازی کرد و به رهبران این جبهه انواع اتهامها نسبت داد. او تصور میکرد که این خودشیرینی ممکن است باعث شود طالبان نسبت به او از روی لطف نگاه کنند و از او در کارها استفاده کنند؛ اما طالبان در این بیشتر از ربع قرن، این مسأله را به درستی به همهگان فهماندهاند که برای افرادی که عضویت طالبان را نداشته باشند، سهمی قایل نیستند و همه چیز را در انحصار خود میگیرند. آنها بهجز به رهبرشان، به شخص دیگری اجازه قد علم کردن نمیدهند.
طالبان با دموکراسی و آزادی بیان خصومت دارند و تصور میکنند که تکثر و تنوع صداها برای حاکمیتشان خطر ایجاد میکند. شما به اتفاقاتی که در این چند روز اخیر صورت گرفته نگاه کنید. اسماعیل مشعل، استاد دانشگاه بود و با ممنوعیت آموزش دختران مخالفت داشت. او برای ابراز مخالفت خود از نرمترین شیوهها استفاده میکرد. مثلاً کراچیای را ساخته بود و در آن، کتابها را در جادههای کابل جابهجا و به علاقهمندان توزیع میکرد و از فرض بودن آموختن علم با مردم سخن میزد. طالبان حتا در همین حد هم نمیخواهند کسی با آنها مخالفت نشان دهد. طالبان پس از لتوکوب مشعل در انظار عامه، اقدام به توقیقش کردند. مثال دیگر: زکریا اصولی، آدمی بیآزار از پنجشیر بود که تا یادم هست مردم را به خواندن کتاب و مخصوصاً کتابهای تاریخی تشویق میکرد. او با سیاستهای فرهنگی نظام جمهوری هم سر سازگاری نداشت. او در زمینه ثبت و بازسنجی بعضی وقایع تاریخی، کتاب تألیف و تدوین کرده بود. طالبان وی را از بابت همین کار بازداشت کردند و تاکنون از سرنوشتش خبری در دست نیست.
انحصارگرایی از خصوصیات بارز گروههای تندرو است. این خصوصیت سبب میشود که به همان پیمانه که این گروهها در برابر مخالفان غیر بنیادگرای خود برخورد حذفی داشته باشند، با رقیبان داخلیشان نیز مماشات نکنند و در منزوی ساختن آنان، تردیدی به دل راه ندهند. برخورد طالبان با حکمتیار، جمعیت اصلاح، حزب التحریر و سایر گروهکهای بنیادگرا، این ادعای ما را به روشنی تقویت میکند.