اگر ناظری بیرونی به جامعههایی از جنس جامعه افغانستان بیاید و مدتی را در آنجاها سپری کند، یکی از چیزهایی را که در همان اوایل درخواهد یافت این خواهد بود که فرهنگ خشونت و نفی دیگری در این جامعهها نهادینه شده است و نهادها و بلندگوهایی که از غیریتسازی و بهرسمیتنشناختن جماعتها و فرقهها و مذاهب دیگر سخن میزنند، پیوسته صدای رسا دارند و دایره تأثیرگذاری آنها وسیعتر است و مخاطبان بیشتری را پیرامون خود گرد میآورند. خشونتگرایان از دیرباز است که عرصههای گوناگون اجتماع را به تصرف درآوردهاند و از نهادهای آموزشی و تحصیلی گرفته تا رسانههای جمعی و مناصب مهم دولتی و غیردولتی را در خدمت خود قرار دادهاند.
جماعتهای مخالف مدارا و تساهل و تفاهم با دیگران، برای متقاعد کردن پیروان و رسیدن به اهداف خود راههای متفاوتی را میپیمایند. گاهی از متون دینی برای توجیه رویکرد خود بهره میگیرند و با بیاعتنایی به معیارهای استنباط علمی، به برداشتهای عجیب و غریب دست مییابند و عصبیتهای تاریخی و دیدگاههای ایدیولوژیک خود را بر متون دینی بار میکنند. گاهی هم با موشکافی میراث فکری مسلمانان و نقب زدن به سخنان و شرحها و حاشیههایی که در عرصههای کلام، فقه، تفسیر و حدیث وجود دارد، توجیهاتی برای مواضع خشونتپرور و مداراستیز خود پیدا میکنند و همزیستی مسالمتآمیز میان شهروندان را مورد تهدید قرار میدهند و زمینه را برای بروز تنشها و حتا جنگهای درونی فراهم میسازند. مسلم است که این تنشها و درگیریها همه امکانات و ظرفیتهایی را که برای نوسازی جامعه وجود دارد، نابود میکند و مؤلفههای زندهگی آبرومند و شریفانه را از بین میبرد.
آنچه ماجرا را غمانگیزتر میسازد، این است که در جوامع ما ایدیولوژیها و گروههای خشونتپرور و دیگرستیز مجهز با مدرنترین امکانات فناوری جدید هستند و حتا نخبهگانی را که در عرصه فناوری مدرن مهارت دارند، استخدام میکنند و آنان را بخشی از تشکیلات خود میسازند. علت اصلی گسترش ایدیولوژی وهابیت در قرن بیستم به حمایت مادی و سیاسی حکومت عربستان سعودی که از بابت استخراج نفت به ثروت گزاف دست یافته بود، برمیگردد. اگر این حمایت مادی و سیاسی را اندیشههای معتدل و مداراگر در اختیار میداشت، بدون شک چهره خاور میانه رنگ دیگری به خود میگرفت. در مقابل، افرادی که عقلانیت و واقعگرایی مبنای کارشان است و دوست دارند اندیشههایی را که همزیستی و احترام به دیگری را ترویج میکند گسترش دهند، نه از امکانات مادی برخوردارند و نه توانایی استخدام ظرفیتهایی را دارند که در زمینه تکنولوژی ارتباطی بتوانند آنان را کمک کنند و سخنانشان را به گوش مردم برسانند. از آن بالاتر، در بسا موارد، شخصیتهایی که به مدارا و همزیستی فرا میخوانند، از سوی مخالفان متهم به خیانت میشوند و با انواع تهدیدها و تخویفها مواجه میگردند و مرتجعان، مردم را علیه آنها تحریک میکنند و مشروعیت آنان را زیر سوال میبرند. گویا سرنوشت جوامع ما چنین است که همیشه عقلانیت در حاشیه قرار داشته باشد و اندیشههای مفید مورد هجمه واقع شود و مردم در غل و زنجیر سنتهای پوسیده گرفتار باشند.
در این شکی نیست که در سنت اسلامی دستاویزهای بسیاری برای تقویت اعتدال و مدارا در جامعه میتوان یافت و از آن برای بهتر ساختن زیستجهان امروز جامعه افغانستان استفاده کرد. با وجود این، گریزی از اعتراف به این واقعیت نیست که خشونتپروران هم میتوانند از سنت دینی به نفع خود استفاده کنند؛ چرا که در کنار محسنات و زیباییها، جنبههای نادرستی نیز در این سنت وجود دارد که باید مورد بازبینی و نقد قرار گیرد. فرقهگرایان مذهبی در کشورهای اسلامی برای هیزم ریختن بر آتش عصبیتها و نفرتهای مذهبی، به تاریخ اسلام استناد میکنند و از مستنداتی که در سنت مسلمانان وجود دارد برای تقویت مواضع خود بهره میبرند. ما تا هنوز نتوانستهایم به مرحلهای برسیم که نسبت به تاریخ و سنت خود نگاه انتقادی داشته باشیم و معایب و کاستیهای آن را آشکار کنیم. همیشه شخصیتهایی وجود داشتهاند که مردم را نسبت به کاستیها و معایب تاریخ و فرهنگ ما آگاهی دادهاند، اما شمار چنین افراد به آن حدی نرسیده که بتواند در جریان اصلی زندهگی مسلمانان تحولی ایجاد کند. چنین اشخاص همیشه در اقلیت قرار داشتهاند و حتا چه بسا کسی چندان به حرفهایشان اعتنا نکرده است.
موضوع دیگری که سبب شده هنوز هم بساط دیگرستیزی و نفرتپراکنی دینی و غیردینی از جامعه ما برچیده نشود، این است که جامعه ما در فقر مزمن و همهجانبه دستوپا میزند. برای تحلیل این وضعیت، فرمول سادهای در اختیار داریم: وقتی اوضاع اقتصادی در یک کشور دچار بحران میشود و برای مدتی این اوضاع به همین حالت باقی میماند، نتیجهاش این میشود که سطح معیشت افراد جامعه پایین میآید؛ چرا که قدرت خریدشان کاهش مییابد و بدینگونه اولویتهای زندهگیشان گرفتار دگرگونی میشود. این است که دایره فقر هر روز بیشتر از روز قبل، گسترده میشود و شمار فقرا افزایش مییابد. وقتی شمار افراد فقیر در جامعه افزایش یافت، این مردم نمیتوانند به آموزش باکیفیت دسترسی بیابند و مهارتهای لازم برای زیست بهتر را یاد نمیگیرند. همچنین قادر نخواهند بود برای فرزندان خود، خدمات بهداشتی لازم را فراهم سازند. گذشته از آن، به علت فقر و ناداری نمیتوانند از هنرها و ادبیات عالی بهره ببرند؛ چرا که چنین کاری مستلزم برخورداری از وقت و پول است. نتیجه این حالت در درازمدت این خواهد بود که درصد بزرگی از شهروندان از لحاظ آموزشی و فرهنگی و بهداشتی و حرفهای و اخلاقی دچار افت میشوند. نتیجهگیری میکنیم که پیامدهای دیرپا شدن خرابی اوضاع اقتصادی منحصر در جنبه اقتصادی نمیماند، بلکه پیامدهای زیانبار آن بر همه جامعه امتداد مییابد و سکتورهای تعلیمی و صحی و فرهنگی و اخلاقی را نیز آسیب جدی میزند. در جامعهای که مردمانش از هر نظر دچار آفت و انحطاط باشند، سخن زدن از مدارا و همدیگرپذیری گوش شنوا پیدا نخواهد کرد و در عوض، آنانی که احساسات مردم را علیه دیگران برمیشورانند و سخنان تحریککننده و پرحرارت میزنند، شنوندهگان بیشتری مییابند.
در هر جامعهای که ایدیولوژی گسترش یابد، به موازات آن دگرستیزی نیز رایج میشود و اگر حکومتی ایدیولوژیک بر آن جامعه حاکم شود، وضعیت بدتر خواهد شد. ایدیولوژی پدیدهای تنگنظر است و هر جا که تنگنظری به وجود آید، دگرستیزی رخ مینماید. در جامعه ایدیولوژیزده کمترین بهانه کافی است تا کشمکش و جنگ میان گروههای مختلف، شعلهور شود. شما وقتی نگاه کنید، میبینید که طالبان و داعش وجوه مشترک فراوانی دارند، ولی از آنجایی که این گروهها دگرستیز و ایدیولوژیزده هستند، میان هم دچار اختلافات ترمیمناپذیر شدهاند و جنگهای خونین زیادی را با هم راه انداختهاند. همین اکنون دشمنی طالبان با داعش خراسان، شدیدتر از دشمنی با هر گروه دیگر است. هم اکنون طالبان افراد زیادی را به ظن عضویت در داعش در زندانهای مخوف نگه داری و شکنجه میکنند.
برای داشتن جامعهای که همه نیرویش را صرف آبادی و رفاه کند و بر ترقی و پیشرفت تمرکز نماید، ترویج اندیشههایی که مدارا و همزیستی را نهادینه کند از مهمترین اولویتهاست. کشورهایی که در این زمینه گامهای استوار برداشتهاند، در کنار اینکه از خشونت برکنار مانده، بهآسانی به اهداف توسعهای خود دست یافتهاند. سالانه کشورهای مختلف جهان، در زمینه نهادینه کردن تنوع و مدارا سرمایههای بزرگی را هزینه میکنند. این کشورها دریافتهاند که جامعه متشتت و پراکنده و نفرتآلود نمیتواند به جلو حرکت کند.