در جوامع عقبافتاده، اغلباً کمتر کتاب خوانده میشود؛ زیرا مشکلات عدیدهای که زندهگی انسانها را در چنبره خویش گرفته است، نمیگذارد تا با ذهن آرام به مطالعه کتاب رو آورند. از سوی دیگر، مطالعه در میان افراد جامعه باید به یک فرهنگ تبدیل شود که این نیز در خیلی از کشورهای جهان سومی وجود ندارد. افغانستان یکی از مصداقهایی است که در آن خیلی کم کتاب خوانده میشود؛ اما باید خواند و با خواندن، دیوهای تاریکاندیش و سیاه بیشه درونی و بیرونی را شناخت و در پی رهایی از چنگال خفقانآور آنان بود.
برای رشته تاریخ و بهخصوص تاریخ عمومی جهان که دورنمای بسیار بزرگ از اندیشه و تاریخ جامعه انسانی است، منابع زیادی وجود دارد؛ اما یکی از این منابع و کتابها، هرگز نمیتواند بخشی از تاریخ جهان را به شکلی بازگو کند که خواننده بتواند از آن به یک چشمانداز تاریخی نسبتاً واضح دست یابد. خوشبختانه کتابهای انسان خردمند و انسان خداگونه، کتاب رایحه پول و بیستویک درس برای قرن بیستویک، تا حدودی این هدف را برآورده میسازد و پارادایمی را نزد خواننده خلق میکند.
یووال نوح هراری در ماه فبروری سال 1976 میلادی در شمال اسرائیل تولد میشود. این روشنفکر، مورخ و نویسنده چیرهدست اسرائیلی، راه مکتب و دانشگاه را در پیش میگیرد و در نهایت امر، با درجه تحصیلی دکتورا از رشته تاریخ از دانشگاه آکسفورد انگلستان، ایستگاه آخر راهی را که شروع کرده بود، میپیماید. هراری استاد دانشگاه عبری در شهر اورشلیم است. او از طرفداران سرسخت دفاع از طبیعت و حقوق حیوانات و نباتات به شکل طبیعی آن است. هراری در پایتخت اسرائیل زندهگی میکند و از سال 2009 که برنده یک جایزه مهم به نام پولونسکی شد، شهرت منطقهای و جهانی را کمکم به دست آورد. تا اینکه کتاب ارزشمند و جذاب انسان خردمند، او را به شهرت جهانی رساند. تا جایی که من خبر دارم، این متفکر جوان چهار کتاب پرمحتوا را نوشته است: انسان خردمند؛ تاریخ مختصر گذشته بشر، انسان خداگونه؛ نگاه مختصری بر تاریخ فردا، رایحه پول و کتاب چهارم وی بیستویک درس برای قرن بیستویکم است. شاید کتابهای دیگری را نیز نوشته باشد که من اطلاع ندارم.
وقتی کتاب انسان خردمند یووال نوح هراری را خواندم، حلاوت روایات استفاده شده در این کتاب جذبم کرد. روایت ناب و منحصربهفرد هراری شباهت کمی با صحنهسازیهای مهیج ویلدورانت دارد که در کتاب پرفروغ تاریخ تمدن، به رخ خواننده میکشاند. روایت به کار رفته هراری، گیرایی خاصی برای خواننده دارد و تاریخ بشر را در زوایای قابل درک، چون بیولوژی/زیستشناسی قرار میدهد و از آن تصویر برمیدارد. سیر گذشته زندهگی بشر را چنان زیبا و ملیح تبیین میکند که خواننده فکر میکند همهچیز را دانسته است؛ در عین حالی که وقتی یک پاراگراف و یا یک فصل از کتاب خوانده شد، آنگاه مجموعهای از سوالات مرتبط به موضوع ذهن خواننده را میفشارد و به مطالعهکننده تلنگر میزند که اینها چیست و انسان چه سرنوشتی را طی کرده است؟ البته تجربه من این است که در خواندن کتابهای انسان خردمند و انسان خداگونه هراری داشتن معلومات و سواد اندک بیولوژیکی و آشنایی با تیوریهای زیستشناسانه چارلیز داروین، ریاضی و معلومات در مورد تکنولوژی جدید، مهم و زمینهساز درک بهتر روایتهای شیرین این کتابها است.
سزاوار اشاره است اینکه، این نوشته در این قسمت متمرکز روی کتاب انسان خداگونه است. نویسنده سعی میورزد به صورت خلاصه داشتههای خود را از این کتاب بیان کند. یووال نوح هراری منطق پردازش به فرایند دور و دراز زندهگی بشر را از تجسس این سوالات آغاز میکند: پیوند میان تاریخ و زیستشناسی چیست؟ تفاوتهای بنیادین میان انسانها و سایر جانوران در چیست؟ ساختارهای زیستشناسانه در گروه انسانها و دیگر زندهجانها چگونه است؟ آیا تاریخ به سمتوسوی خاصی تمایل دارد؟ انسانها از کجا آمدهاند و به کجا میروند؟ اینها سوالاتی است که ذهن متجسس هراری را در قبال این موضوع با عمق و پهنای ابحار درگیر کرده و در مقیاس بزرگ، تاریخ گذشته بشر را در قالب کتاب انسان خردمند و مختصری از تاریخ آینده را در چارچوب کتاب انسان خداگونه به بحث و تبیین گرفته است.
کتاب انسان خداگونه در سه بخش عمده و اساسی تقسیمبندی شده است. بخش اول: انسان خردمند دنیا را تسخیر میکند. بخش دوم: انسان خردمند به دنیا معنا میدهد. بخش سوم: انسان خردمند کنترل را از دست میدهد. در مورد بخش نخست کتاب، بهصورت مفصل از فرایندی صحبت میکند که در آن انسانها در تقلا هستند که چگونه یاد بگیرند بر میحط زندهگی و در نهایت دنیا مسلط شوند. دنیا را درک کنند، بفهمند و ابزاری را بیابند که زمینه تسلط انسان را بر دنیا مساعد سازد. این سعی وافر از آنجایی ناشی میشود که انسان ولع بیشتر دارد تا سکوهای موفقیت را طی کند و بازهم آن را ایستگاه آخر نداند و با اتکا به خرد و نیروی که در اختیار دارد، به پیش بشتابد. بنبستهای زیستی و معضلات کشنده و استخوانشکنی که فراراه انسانها در جریان زندهگی وجود دارد، انسان خردمند را وادار به تسلیمی نمیکند؛ بلکه برای شکستن آن بنبستها و رهانیدن انسان از آن باامید اهتمام میورزد. هراری با روایت خیلی ملیح و نایابی که دارد بهصورت وسیع زوایایی این مسأله را میشکافد و گامبهگام تصاویری را پیش چشمان خواننده میکشد که زمینهساز تسخیر دنیا به دست انسان خردمند میشود و به آهستهگی پلههای اولیه این را مهیا میکند تا این نوعی از انسان به سوی «خداگونه شدن» خود راه بیفتد.
بخش نخست کتاب انسان خداگونه طوری که در بالا اشاره شده، این است که انسان خردمند دنیا را تسخیر میکند. برای تحلیل و بررسی دقیق این بخشی از کتاب، از سه انقلاب دگرگونکننده در سیر زندهگی بشر یاد میشود که هراری در هر دو کتاب خود از آن یادآوری اساسی میکند. انقلاب نخست، انقلاب شناختی است. مطابق روایت هراری این دگرگونی عظیم و عمیق، حدود هفتاد هزار سال قبل از امروز در حوزه زیست انسانها رخ داده است. انقلاب شناختی فرصت ماندن و بقا را برای نوع انسان خردمند در روی کره زمین مهیا ساخت. انسان را وادار به ابزارسازی کرد و راههای ابتدایی مسلط شدن بر طبیعت را به او یاد داد. مواجهه انسان با پدیدههای طبیعی به سود زیست انسانها در گرو بهوجود آمدن انقلاب شناختی است. یعنی این دگرگونی ژرف و عجیب بود که به انسان خردمند قدرت داد تا در طبیعت روی پای خود ایستاد شود و حداقلی از امکانات را برای بقای خود در خدمت بگیرد. پلههای خیلی ابتدایی تسخیر دنیا نزد انسان خردمند خلق شد.
انقلاب دوم، انقلاب زراعتی/کشاورزی است. این دگرگونی خیلی شگرف زندهگی انسان خردمند را زیر و زبر ساخت و به انسان دیدگاه جدید و چشمانداز زندهگی خیلی متفاوت از قبل ایجاد کرد. رابطه میان انسان و طبیعت و عناصر طبیعی معنای دیگری یافت. حیطه تفکر انسان خردمند از بنیاد دچار انقلاب شد. هستی انسان خردمند در ساختار مادی و در سنخیت معنادار فرامادی/ماورای طبیعی تعریف شد. خدایان آسمانی جای خود را در تفکر تخیلی بشر بسیار پراهمیت باز کردند. طبیعت و شرایط طبیعی هر آنچه در زمین و در پیرامون زندهگی انسانها اتفاق میافتاد، ریشه ماورای طبیعی پیدا میکرد. ادیان نظاممند و خدایانی که این ادیان را برای سعادت بشر خلق کردهاند، به معرفی گرفته میشوند. رابطه انسان خردمند و خدایان ماورای طبیعت بهصورت مستقیم قابلیت تعمیل نداشته است/ندارد. خدایان باید از نگرش، بینش و رفتار انسانهایی که در چنین تفکری غرق هستند، راضی باشند. رضایت خدایان به معنای سعادت بشر، نگاه خیرآمیز خدا به زندهگی انسانها، آفت نرساندن به کشت و زارعت آنها و یا هر آنچه که انسانها به آن وابستهگی اساسی دارند، است. بحث قربانی کردن در پیشگاه خداوند و جلب رضایت خداوند در ماورای طبیعت، زندهگی انسانها را بیمه میکند. هرگاه رضایت خاطر خداوند از جانب انسانها برآورده نشود، انسان خردمند در معرض هزاران آفت و بلا گرفتار میشود. چنین تفکری تمامی هستی و نیستی انسان خردمند را در این برهه معنا میبخشد. زیرساختهای طبیعی، وقوع پدیدههای طبیعی، شیوع امراض، ناکامیها یا موفقیتهای انسان خردمند و تمامی جنبههای زیستی انسانها حواله اراده خداوند میشود که ریشه آنها باید در ماورای طبیعت جستوجو شود. انقلاب کشاورزی باعث ظهور ادیان خداباور شد؛ در حالی که انقلاب علمی آیینهای اومانیستی را پروراند.
ادامه دارد…