1- الگوی بینالمللی؛ تروریسم کلاسیک
الگوی بینالمللی تروریسم یا تروریسم بینالمللی، موجی از تروریسم در حوزه روابط بینالملل است که این محیط تا پیش از ظهور پدیده جهانی شدن و مناسبات آن در دهه 1990، شاهد آن نبوده است. این الگو موجب شد که اول، تروریسم از سطح ملی به سطح بینالمللی ارتقا یابد و دوم، محدودیتهای بینالمللی در چارچوب مناسبات وستفالیایی، موجبات محدود شدن آن را فراهم کند. بینالمللی شدن تروریسم به معنای آن بود که اول، مرتکب و قربانی تروریسم، شهروندان دولتهای مختلف باشند، دوم، این رفتار، تمام یا جزو آن در بیش از یک کشور انجام شود و سوم اهداف در معرض ترور، تحت حمایت بینالمللی باشند، مانند غیرنظامیان بیگناه، دیپلماتهای دارای استوارنامه مورد قبول و کارمندان سازمانهای بینالمللی که در داخل حوزه خود عمل میکنند، هوانوردی غیرنظامی بینالمللی و یا دیگر وسایل ارتباط بینالمللی. (بدی، 1378: 258 – 259)
در چارچوب این پروسه، یعنی بینالمللی شدن تروریسم، میتوان به سه موج در تاریخ روابط بینالملل اشاره کرد که ترتیب تاریخی آن عبارت است از: امواج انارشیستی، ضد استعماری و چپ جدید. (راپوپورت، 2002)
بیشتر بخوانید:
بخش اول – سیاست خارجی و جامعه اطلاعاتی امریکا در قرن ۲۱، تحولات و علل آن
بخش دوم- سیاست خارجی و جامعه اطلاعاتی امریکا در قرن ۲۱، تحولات و علل آن
موج آنارشیستی، اولین موج در عصر تروریسم کلاسیک بود که در قرن نوزدهم با ظهور حزب اراده مردم در روسیه آغاز شد. در چارچوب این موج، شیوه ترور شخصی یا فردی سیاستمداران و مقامات حکومتی در دستور کار قرار میگرفت که مثال بارز آن، ترور پادشاه اتریش – مجارستان بود که به بروز جنگ جهانی اول انجامید. انارشیستها معتقد بودند که این شیوه موجب میشود که اول، تودهها به عمق انقیاد و بردهگی خود پیببرند و دوم آنها را از آسیبپذیری مقامات حکومتی و حکومت نیز آگاه کند. این استراتژی با پایان جنگ نخست جهانی و برآمدن ایده حق تعیین سرنوشت ملتها به حاشیه رفت. بر این اساس، موج دوم در سال 1920 آغاز شد و تا چهل سال پس از آن ادامه یافت و در دهه 1960 رو به افول نهاد. محتوای این موج، جنبش استقلالخواهی و ضد امپریالیسم بود که بعدها به تروریسم ملتگرا و تروریسم قومی نیز شهرت یافت. تروریسم ملتگرا نوعی فعالیت تروریستی است که از منافع گروهی، قومی یا ملی -صرف نظر از ایدئولوژی آن- پیروی میکند. در طول این چهل سال، مناطقی چون کانادا، ایرلند، امریکای لاتین، شبهقاره هند و خاورمیانه، تحت آماج این موج قرار داشتند. با حمله ایالات متحده امریکا به ویتنام پس از جنگ جهانی دوم و گسترش گرایشهای ضد امریکایی در سطح جهانی که با ایدئولوژیهای برآمده از اردوگاه شرق درآمیخته بود، موج سوم تروریسم یا چپ جدید سر بر آورد؛ موجی که در جنگ ویتنام سازماندهی شد و با موفقیت و تأثیرگذاری سلاحهای ابتدایی ویتکنگها در برابر تکنولوژی مدرن ارتش امریکا، این امید را ایجاد کرد که نظام معاصر و مسلط سرمایهداری غرب، آسیبپذیر است. این موج تقریباً تا دهه 1990 به صورت لجامگسیخته ادامه یافت و هنوز هم در بعضی کشورها نظیر نیپال، اسپانیا، پیرو و کلمبیا، گروههایی از آن فعال هستند. تکنیک غالب کنش تروریستی در موج اول، قتل یا ترور شخصی بود. موج دوم با حمله به اهداف نظامی مشخص میشد که جای خود را به گروگانگیری، هواپیماربایی و آدمربایی در موج سوم داد. در سه دهه اول موج سوم، بیش از هفت صد هواپیماربایی اتفاق افتاد؛ ضمن آنکه در غالب موارد گروگانگیری هدف اصلی هواپیماربایی به شمار میرفت. به همین دلیل، بسیاری معتقدند که گروگانگیری مشخصه یا تکنیک بارز موج سوم بود. (پورسعید، 1396: 147 – 149)
جدول 1: امواج تروریسم در الگوی بینالمللی[1]
شاخصها
امواج |
ایدئولوژی |
دوره زمانی (م) | تکنیک غالب | علل افول |
موج انارشیستی |
انارشیسم | 1880- 1920 | ترورشخصی – آدمکشی | وقوع جنگ اول جهانی و برآمدن ایده حق تعیین سرنوشت |
موج ضد استعماری | ناسیونالیسم قومی | 1920- 1960 | حمله به اهداف نظامی – بمبگذاری | هجوم ایالات متحده به ویتنام و گسترش گرایشهای امریکاستیزی |
موج ضد امپریالیستی | مارکسیسم – لنینیسم | 1960 – 1997 | هواپیماربایی | جنگ سرد و فروپاشی مارکسیسم |
موج جدید | رادیکالیسم و فرقهگرایی مذهبی | 1997 – 2025 | حملات انتحاری – کشتن از نزدیک | ؟ |
2– الگوی جهانی؛ ظهور القاعده
با ورود به قرن بیستویکم که همزمان بود با گسترش بیسابقه فناوری اطلاعات و استفاده از وسائل پیشرفته ارتباطات و آسانی مسافرت و جابهجایی افراد و مساعد بودن بستر تماس و همکاری گروهها و افراد؛ تروریسم از جایگاه محلی و جغرافیای محدود، پا فراتر گذاشت و به یک نیروی جهانی تبدیل شد.
سعیدپور با استفاده از نظریات راپوپورت و کاستلز معتقد است: «موج جدید یا الگوی جهانی، در عین آنکه مولفههای امواج پیشین را با خود داشت، با ویژهگی متمایزکننده افراطگرایی و فرقهگرایی مذهبی مشخص میشد. آیدههایی چون رویارویی تمدنها و تروریسم مقدس، در همین راستا مطرح شد. این نمونهای از تروریسم که در مطالعات غربی با سازمان القاعده و شخص بنلادن مشخص میشود، هم انارشیست بود؛ زیرا پس از میان بردن قواعد حاکم بر جهان سرمایهداری یا سرمایهداری جهانیشده و یا جایگزین کردن اصول خود بر ویرانههای آن، برآمد. در عین حال، از ملتگرایی هم جدا نبود؛ چرا که همواره مذهب و ملیت شامل عناصر مشترک و همپوشان بوده است. منازعات ارمنیها، مردم مقدونیه، ایرلندیها، کاناداییهای فرانسوی، فلسطینیها و صهیونیستها، موید این نکته است. در عین حال، منازعات مذکور در نهایت در پی برپایی دولت – ملت مستقل بود؛ این الگو در پی تحقق قواعد شرعی برآمده است، حتا اگر قدرت دولتی را هم به دست نیاورد. از سوی دیگر، در شکل جهانی تروریسم نیز مواردی چون هواپیماربایی وجود داشت؛ اما همچون اهرم فشار سیاسی یا وسیله جلب افکار عمومی، برای انتقال پیامها یا اخبار خاص مورد استفاده قرار نمیگرفت؛ بلکه تروریستها آن را وسیله نظامی به شمار میآوردند و همانند بمب به کار میبردند تا از پیامدهای روانی آن در سطح وسیع استفاده کنند. ضمن آنکه، مشخصه یا تکنیک موج جدید، عملیات انتحاری بود که بدون کدام نوع توجیه مذهبی و قدسی امکانناپذیر مینمود. (راپوپورت، 2002) از نمونههای این نوع هراسافگنی که برپایه نوعی بنیادگرایی مذهبی توجیه میشود، میتوان به انتشار گاز سمی در متروی توکیو توسط پیروان فرقه ائوم شینریکیو در 20 مارچ 1995 اشاره کرد که دوازده کشته و پنج صد آسیبدیده برجای گذاشت. اعضای این گروه از برخی متعصبان بودایی، هندو و مسیحی تشکل شده بودند. در 19 اپریل 1995 نیز انفجار بمب در ساختمان فدرال امریکا در جنوب شهر اوکلاهما، 198 کشته و 500 زخمی برجای گذاشت. ظاهراً این اقدام به انتقام خون خضرواکو و هشتاد تن از اعضای فرقه داوودی انجام شد که توسط FBI کشته شده بودند. (کاستلز، 1380، جلد دوم: 130)
به لحاظ انگیزه نیز الگوی جهانی تروریسم در چارچوب مدل سازمانی و هویتپایه قابل تبیین است. در واقع، در تبیین تروریسم، دو مدل و الگوی نظری وجود دارد که عبارت است از: الگوی ابزاری و الگوی سازمانی. در مدل نخست یا ابزاری که بیشتر علمای علوم سیاسی به آن توجه دارند و از این دریچه به تروریسم مینگرند، تروریسم و تروریستها نوعی ویژهگی عقلانی دارند؛ یعنی برای رسیدن به اهداف خاص یا تأمین منفعتی مهم، یک سری ابزارها و وسایل را برمیگزینند که یکی از آنها ترور است. (پورسعید، 1396: 152)
[1] . فصلنامه مطالعات راهبردی، 1396: 149.