جامعه شرم و گناه

مجیب‌الرحمان اتل

نگاه به نفس انسانی از دیر زمانی از دغدغه‌های فکری متفکران اسلامی بوده و آنان با تفصیل به شرح حالت‌های نفسانی پرداخته‌اند. اما فراتر از نگاه دینی و همچنان فلسفی نسبت به طبیعت انسان، به نظر می‌رسد ما آدم‌ها در یک تن، دو تا من داریم، من آشکار و من پنهان. من آشکار زاده و ساخته خانواده و جامعه است. این من معمولاً با شرم و گناه بزرگ می‌شود و مطابق هنجارهای خوب و بد جامعه رفتار می‌کند. این همان من تحمیلی است که دیگران آن را می‌شناسند. اما من دوم، معمولاً من پنهان و فارغ از شرم و گناه است. این من، می‌تواند من عاصی، من دزد، من عاشق، من مجنون و من هزار و یک عیب باشد؛ ولی از آن جا که تحریم است، تنها با شما از شریر بودن خود حرف می‌زند. از همین رو، آدم‌هایی را که می‌شناسیم معمولاً تنها نیمه آشکار آن‌ها برای ما پیداست. آن‌هایی را که ما نمی‌پسندیم، گاهی به زعم ما، آدم‌های زشتند، در حالی که آن‌ها شاید فقط من پنهان و آشکار را آشتی داده و از این که در پیکر من واقعی نمایان می‌شوند، از کسی باک ندارند. اما در جامعه شرم و گناه که رفتارها در آن تکریم و تحریم شده‌اند، آیا نمایان کردن من واقعی کار ساده است؟

کارکرد شرم و گناه

چند سال پیش با جمعی از دوستان در آلمان به دیدن بیماری رفتیم که با دیدن ما به‌سختی از جا بلند شد و در همین حال سعی می‌کرد تا لباسش را طوری جمع‌وجور کند تا اعضای بدنش نمایان نشود. فردای آن روز، این هموطن ما چشم از جهان فرو بست. همان روز وقتی خانه این دوست را ترک کردیم، من به این فکر می‌کردم که چطور بعضی از عادت‌ها در ما طوری نهادینه می‌شوند که حتا تا آستانه مرگ هم ترک آن را شرم و گناه می‌پنداریم؟

در انسان‌شناسی فرهنگی، برای رفتار انسان‌ها ما با مفاهیمی چون «جامعه شرم» و «جامعه گناه» بر می‌خوریم که این مفاهیم در حقیقت برای شرح ایجاد نظم جامعه از راه نهادینه‌سازی شرم و گناه در افراد به کار برده می‌شوند. از این منظر، معمولاً به جامعه چین اشاره می‌شود که متاثر از آموزه‌های کنفوسیوس است و آن را بیشتر جامعه شرم می‌دانند. چون تاکید آموزه‌های کنفوسیوس بر این بوده که دستورهای اداری می‌توانند قدرت بازدارنده‌گی داشته باشند؛ اما بهتر است رفتار افراد در جامعه با نقش‌ها و مناسک دینی رهبری شوند تا آن‌ها حس شرم را در خود پرورش داده و مرزهای اخلاقی را بشناسند و در محدوده نظم عمومی با هم به‌سر ببرند. با درنظرداشت این، جامعه شرم برای برقراری نظم اجتماعی بر نهادینه‌سازی شرم در افراد جامعه تمرکز کرده، در حالی که جامعه گناه برعکس بر مجازات و مکافات برای اجرای این امر تاکید می‌کند. البته که چنین تقسیم‌بندی جوامع از نظر جامعه‌شناسان خالی از ایراد نیست؛ اما در کل چارچوب تحلیلی خوبی را برای بررسی پدیده‌هایی چون شرم و گناه و اثرگذاری آن‌ها بر عملکرد افراد در جامعه‌ای چون افغانستان به دست می‌دهد. از همین رو، وقتی به کنترل رفتارها در جامعه افغانستان نگاه می‌کنیم، رفتارها براساس اصل شرم و گناه تکریم و یا تحریم می‌شوند. به‌طور نمونه، دید ما نسبت به زن بیشتر متاثر از شرم است که بیشتر به فرزند دختر آگاهانه و گاهی ناخودآگاه گوشزد می‌شود که انجام دادن و یا ندادن کاری برای او و خانواده «شرم است»، در حالی که برای فرزند پسر چنین نیست و احتمال این که به وی گفته شود انجام کاری «گناه دارد»، بیشتر است. به این ترتیب، آموزش و پرورش معمولاً از آغاز براساس اصل شرم و گناه شکل می‌گیرد که البته در بسیاری موارد، رفتارها همچنان متاثر از هر دو اند و میزان تحریم و مجازات هم برای آن‌ها متفاوت در نظر گرفته می‌شود. مجازات شرم در مورد زنان حتا گاهی به قتل‌های ناموسی می‌انجامد، در حالی که مجازات گناه گاهی به «توبه» خلاصه می‌شود. این تفکیک باب پژوهش در مورد دیدگاه ما نسبت به جامعه و از جمله زنان و نقش آن در جامعه را همچنان باز می‌کند.

شرم از نظر تاریخی می‌باید در بستر جوامع ناامن اولیه در برخورد و آمیزش با زنان شکل گرفته باشد. به‌ویژه زمانی که در آن تاخت‌وتاز وجود داشته و به اسارت کشیدن و از دست دادن زن (احتمالاً زن تندرست، زاینده و زیباروی) برای مردان قبیله آهسته‌آهسته به‌عنوان باخت و شرم تلقی شده و محدودیت در شکار، سفر و دور شدن از محیط خانه و خانواده همخون بر او وضع شده است. از این منظر، حتا زیبایی زن که خطر تهدید و دست درازی به زن را در جوامع ناامن افزایش می‌دهد، باید پوشانده شود. جالب است که جهان‌گردانی چون مارکوپولو و ابن بطوطه از قاچاق و اختطاف زنان زیباروی در راه ابریشم خبر می‌دهند که گاهی این زنان سر از نقاط دوردست جهان در می‌آوردند. پس جای تعجب نیست که در مورد پوشش زنان در جامعه‌ای چون افغانستان، آنچه گفته می‌شود نخست با شرم (برخاسته از بستر جوامع قبیله‌ای) و بعد گناه (برخاسته از دین) پیوند می‌خورد. از همین رو، کودکان در جامعه افغانستان زمانی که با کدهای رفتاری شرم و گناه بزرگ می‌شوند، به‌سختی می‌توانند تا آخر از آن‌ها خود را رهایی بخشند که مانند همان بیماری است که تا آخرین لحظات زنده‌گی سعی می‌کند بدنش را بپوشاند. این کاملاً عکس تجربه‌هایی است که من در جوامع غربی شاهد بوده‌ام. به‌طور مثال، اولین بار وقتی در آلمان وارد استخر شدم، در بخش ورودی دیدم که مردها بدون هیچ لباسی با فکر آرام و بدون این که از دیدن بدن‌های لخت همدیگر بهت زده شوند، دوش می‌گیرند و بعد خارج می‌شوند. من با دیدن این حالت حیرت کردم و نگاهم را تا زمانی که آن ‌جا را ترک می‌کردم بر زمین دوختم. خانواده‌ها در آلمان و نهادهای رسمی پرورش کودکان مانند بسیاری از کشورهای غربی، از روش‌های تربیتی شرم و‌ گناه فاصله می‌گیرند. اما با وجود این هم، شرم و گناه در جوامع غربی به درجات مختلف وجود داشته و مطالعات نشان می‌دهد که نوجوانان بیشتر دچار شرم شده و در نیمه‌های عمر شرم کمتر می‌شود. با گذشت عمر، شرم در بزرگ‌سالی دوباره بیشتر می‌شود و پژوهشگران این پدیده را با تکامل شخصیت ارتباط می‌دهند. اما این به هیچ وجه با جامعه افغانستان که رفتارها براساس شرم و گناه کدگذاری می‌شوند قابل مقایسه نیست.

من تحریم شده و من آزاد

در فضایی که هنجارها دیگر براساس شرم و گناه کنترل نمی‌شوند، شانس آن بیشتر است که افراد من تحریم شده را با من ظاهری وفق داده، در جمع یا جامعه ظاهر شوند؛ چون دیگر کمتر هراسی از پیامد آن وجود دارد. این رفتار را می‌توان در اعلام تمایل جنسی، حرف زدن بی‌پرده، طرز پوشش لباس و سبک زندگی، میزان بلند طلاق بین خانواده‌های شرقی از جمله ایران و افغانستان و بقیه موارد در غرب دید. از همین رو، پس جای تعجب نیست که ما معمولاً با دو من، یکی آزاد و دیگری تحریم شده بزرگ می‌شویم و هرگاه فرصت آن میسر شود، من باطن را آشکار می‌کنیم. شاید فقط اطرافیان و دوستان خیلی نزدیک ما گاهی جنبه‌های این من پنهان را می‌دانند و بس.

برای معلومات بیشتر:

https://www.deval.org/en/about-us/who-we-are/team/mojib-rahman-atal

دکمه بازگشت به بالا