دانههای برف یکی از پس از دیگری از آسمان غبارآلود کابل به زمین فرود میآید. پیادهروها و اطراف جادههای اسفالتشده نیز تا حدی سفیدپوش شده است. من از کنار دیوار دانشگاه کابل به سمت منطقه کارتهسخی در حرکت هستم. در روزهای برفی عابران کمتری در جادهها رفتوآمد میکنند. هوا به شدت سرد است و مه و دود در جادهای پایتخت حاکم. شدت سرما و ریزش برف پیادهروها را تخلیه کرده و عابران را خانهنشین کرده است. نشانههای فقر اما در گوشه و اطراف شهر بیداد میکند. تگدیگران، کسبهکاران و کودکان اسپندی هنوز هم روی جادهها به دنبال نان هستند.
در این میان اما خانم کهنسالی در وسط یکی از پیادهروهای کنار جاده توجهم را به خود جلب میکند. نزدیک او میروم تا احوالش را جویا شوم. درد از صدایش پیدا است و فقر و ناداری در چهرهاش دیده میشود. روزگار ظالم او را واداشته در هوای سرد زمستان، فرود آمدن برف را نادیده بگیرد و به دنبال فروش چوکیهای چوبی و پاروها (راشبیل)اش باشد.
حليمه زن کهنسالی است که جوار دانشگاه کابل دستفروشی میکند و برای فروش چوکیهای چوبی و پاروهای وطنی از خانه برآمده تا نفقه خودش و شوهر کهنسالش را تأمین کند. حليمه میگوید، تنها کاری که با آن میتواند از گرسنهگی در امان باشد، همین دستفروشی است؛ کاسبی که سرما و گرما را نمیشناسد، ادامه ندهد از گرسنهگی هلاک میشود. این خانم کهنسال میافزاید: «از همین طریق من و شوهرم چهار سال است که نان پیدا میکنیم.»
حلیمه گامبهگام با شوهرش در تأمین نفقه خانواده دو نفریاش بازو میدهد. او توضیح میدهد که از اول صبح تا ساعت ۱۰ پیش از چاشت شوهرش دستفروشی میکند و پس از آن تا ساعت ۲ پس از چاشت خودش مصروف این کار میباشد. حليمه، باشنده اصلی شهر کندز است که چهار سال پیش به سبب جنگهای مسلحانه میانه نیروهای نظامی نظام جمهوری با جنگجویان طالبان به کابل آواره شده و دوباره به زادگاهش برنگشته است. او میگوید: «جنگها بسیار زیاد شده بود. ما به خاطر اینکه زنده بمانیم، وطن را ترک کرده به کابل آمدیم.»
حليمه با شوهر کهنسال و پسر زندارش در خانه کرایی در منطقه «کارته سخی» شهر کابل زندهگی میکند، اما پسرش پس از دو سال زندهگی با مادر و پدر، نان و درآمدش را از آنها جدا کرده است: «عروسم خوش نبود نان و خوراک ما یکجا باشد. بچیم خود را سوا کرد. یکجا و در یک خانه زندهگی میکنیم، اما خرج و خوراک ما جدا است.»
حليمه میگوید که پسرش در یکی از نجاریهای پایتخت کار میکند و این صندلیهای چوبی را در بدل پول برایش میسازد. او چوکیها را از پسرش میخرد و در جادههای کابل در بدل ۱۰ تا ۲۰ افغانی سود به فروش میرساند. حليمه علاوه میکند: «پسرم در نجاری کار میکند. یک چوب را به ۱۵۰ افغانی میخرد و از آن ۳ یا ۴ چوکی ساخته میسازد. اگر پول چوب و نخ پلاستکی و رنگ را حساب کنیم از یک چوکی ۱۰ تا ۲۰ افغانی مفاد میکنیم و همین زندهگی ما را میچلاند.» این خانم کهنسال بیشتر توضیح میدهد: «مردم این چوکیها را میخرند و در زمان وضو از آن استفاده میکنند. باز حالا زمستان است پارو هم میفروشم تا یک لقمه نان هم از فروش آن به دست بیاورم.»
حلیمه روزانه ۳ تا ۴ چوکی چوبی میتواند بفروشد و به سخن او، مردم در روزهای برفی پارو نیز خریداری میکنند و از سود آن او و شوهر کهنسالش امرار معاش میکنند. درباره هوای سرد از او میپرسم. میگوید که کار او و شوهرش طوری است که اگر رخصتی کنند، پسمان میشوند و در آخر ماه از پرداخت کرایه خانه عاجز میمانند.
فقر و ناداری در چهرهاش پیدا است. او باید ماهانه سه هزار افغانی بابت کرایه خانه بپردازد و مخارج خانواده دو نفری را نیز تأمین کند. با آه سردی از نامهربانیهای پسرش میگوید: «من و پسرم در خانه یکجا زندهگی میکنیم، اما مجبورم برای پرداخت کرایه خانه در آخر ماه آماده باشم؛ چون پسرم با من و پدرش همکاری نمیکند و دست ما را نمیگیرد.»
در هوای برفی کابل دهها حليمه دیگر در جادهها دیده میشوند. ریزش برف از یکسو و هوای سرد پایتخت از طرف دیگر؛ اما این دو نتوانسته از جمیعت زنان دستفروش و تگدیگر در کابل بکاهد. جادههای پایتخت در روزهای زمستان روایتی از فقر حاکم در این شهر دارد.
جنگهای خانمانسوز چندینساله، به ویژه نبردهای مسلحانه اخیر طالبان با حکومت پیشین، هزاران شهروند کشور را از خانه و کاشانه آواره ساخته است. شدت نبردها که در سالهای پسین به حومههای شهرها و روستاهای افغانستان رسیده بود، باشندهگان محلات جنگزده را وادار به ترک خانههایشان کرده است. کابل به عنوان پایتخت کشور گواه هزاران بیجاشده داخلی است. افرادی که سالها ناداری و پستی روزگار را چشیدهاند.
حالا پس از تسلط دوباره طالبان بر کشور، فقر دامنش را بیشتر گسترانده و زندهگی را به کام آوارهگان داخلی بیشتر از پیش تلختر ساخته است. فرار مغزها، فرار سرمایه، ترس از تجارت و قطع کمکهای خارجی از عواملی هستند که اقتصاد شهروندان را به شدت آسیب رسانده است. بررسی سازمانهای بینالمللی نشان میدهد که در حال حاضر حدود 28 میلیون جمعیت 36 میلیونی افغانستان، به کمکهای خارجی نیاز دارند. رقمی که 77 درصد نفوس مجموعی کشور را شکل میدهد. طالبان اما بهجای کمک به اقتصاد کشور، به دنبال وضع محدودیتهای بیشتر بر شهروندان هستند.