زمستان در مناطق سردسیر، دشوارترین فصل سال است. در مناطق سردسیر افغانستان، اکثر مردم در این فصل بیکارند. اکثر قریب به اتفاق مشاغل در روستاهای سرد افغانستان، زراعت است. در فصل یخبندان و برفباری، کار روی زمینهای زراعتی ناممکن میشود. مردم که در این فصل سال بیکار میشوند، آسیبپذیری بیشتری هم دارند. مواجهه با مشکلات مالی ناشی از این بیکاری، یک دغدغه همیشهگی است. در اکثر چنین مناطقی، مردم همه سال تلاش میکنند برای زمستان مواد سوخت و خوراکه تهیه و ذخیره کنند. این روند اما حالا بهشکل عادی جریان ندارد. افزایش بیکاری، خشکسالیهای پیهم و حوادث طبیعی، روند عادی زندهگی در روستاها و حتا شهرهای کشور را مختل کرده است. از سویی، مردم در کنار آنکه بهزودی قرار است به پیشواز زمستان طبیعی و فصل سرما و یخبندان بروند، بیش از دو سال است که زمستان سیاسیـاجتماعی را نیز تجربه میکنند. این زمستان که شبیه یک فصل سیاسی بر مردم تحمیل شده، نیز فرصتهای کار و فعالیتهای اقتصادی بسیاری را از شهروندان گرفته است.
جامعه افغانستان در کنار آنکه قرار است بهزودی دو زمستان را همزمان تحمل کند، با بحرانهای متعددی دستوپنجه نرم میکند. در حالی که دست مردم خالی است، اما باید با زمستان طبیعت، زمستان سیاست، حوادث طبیعی مانند زلزله و بحران ورود گسترده مهاجران از کشورهای همسایه نیز مقابله کند. در این زمستان سیاسی، مانند زمستان طبیعی، راهها، مرزها و کوتلها به روی مردم بسته است. این وضعیت، کشور را در انزوای بینالمللی شدیدی قرار داده است. هزینه این انزوا، روی دوش مردم فقیر کشور افتاده است. همین حالا مردم هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ اقتصادی و فرهنگی سخت در تنگنا قرار دارند و هیچ چشمانداز روشنی هم برای عبور از این وضعیت، دیده نمیشود. مردم از این وضعیت به جان رسیدهاند و افزایش خودکشی، بهخصوص در میان جوانان، یکی از پیامدهای مشهود آن است.
تسلط طالبان بر قدرت، عامل اصلی وضعیت بحرانی کنونی است. بحران کنونی چندلایه است. بخشی از آن به تغییر اقلیم ارتباط دارد که آن هم با مدیریت سالم تا حدی قابل کنترل است. بخشی دیگر، به حوادثی مانند زلزله برمیگردد که در دو سال اخیر باعث بحرانهایی در کشور شده است. مدیریت بحران پس از حوادث طبیعی، مسوولیت مدیران کشور است؛ کسانی که نه توانی برای این کار دارند و نه اراده و انگیزهای. حتا در نزدیک به یکونیم ماه نتوانستهاند آمار دقیق قربانیان زلزله هرات را تهیه و نشر کنند. در غیبت آمار و ارقام دقیق، مدیریت وضعیت ناممکن است. لایه دیگر این بحران، مهاجرت است. مهاجرت و بیجا شدن، بحرانی است که حدود نیم قرن افغانستان با آن درگیر است. بخش بزرگی از این بیجا شدهگان، توان اقتصادی کافی برای تامین مایحتاجشان ندارند. آنها نیازمند دریافت کمکهای مالیاند، چه بیجا شدهگان داخلی و چه خارجی. اکنون که دولت موقت پاکستان تصمیم به اخراج اجباری نزدیک به دو میلیون مهاجر افغان دارد و ایران نیز روزانه هزاران تن را به کشور رد مرز میکند، این وضعیت در آستانه زمستان، وضعیت را دشوارتر میسازد. بیجا شدهگان داخلی که در زیر خیمهها و بدون امکانات اولیه زندهگی میکنند، نیز در زمستان آسیبپذیری بیشتری دارند.
گرانی در بازارهای افغانستان و کاهش قدرت خرید مردم، اکثریت قریب به اتفاق مردم افغانستان را به زیر خط فقر کشیده است. سوءمدیریت طالبان، وضعیت را پیچیدهتر ساخته است. یکی از دلایل مهم گرانی، افزایش بهای دالر در مقابل پول ملی است؛ اما در چند ماه اخیر ارزش دالر امریکایی در برابر افغانی کاهش یافته است. بهخصوص در دو روز گذشته، نرخ 1 دالر به کمتر از 67 افغانی کاهش یافته، اما در قیمت اجناس تغییری نیامده است. مردم پیوسته از گرانیها، به رغم پایین آمدن بهای دالر، شکایت دارند.
در دوران جمهوریت نیز وقتی بهای دالر حتا یک افغانی افزایش مییافت، در همان لحظه و دقیقه بهای اجناس در بازار چند درصد افزایش را تجربه میکرد؛ اما وقتی بهای دالر پایین میآمد، بهای اجناس کاهش نمییافت. حالا که طالبان در قدرت هستند و چیزی از اقتصاد و مدیریت بحران نمیدانند، وضعیت بهمراتب بدتر است. مثلا وقتی بهای دالر 88 افغانی بود، یک عدد تخم مرغ در بازار کابل 10 افغانی و در بازار غزنی 9 افغانی بود. حالا که بهای دالر به 66 افغانی کاهش یافته، بازهم تخم مرغ در کابل 10 افغانی و در غزنی 9 افغانی است. باقی اقلام نیز وضعیت مشابه دارد. تاجران در این مورد بر مردم فشارهای اقتصادی بیشتری وارد میکنند و طالبان بهعنوان حاکمان بالفعل نیز در برابر آنها اقدام مشخصی نمیکنند. اعضای رهبری این گروه و فرماندهان ارشدشان افغانستان را غنیمت جنگی فکر میکنند که باید تا توان دارند، از آن برای خود ذخیره کنند. در هر تعامل اقتصادی، دخالت طالبان دیده میشود. اگر یک کراچیوان کراچیاش را در کنار جاده ایستاد میکند، حتما در آن اراده و تصمیم طالبان دخیل است و اگر فردایش آن را از کنار جاده برمیدارد، بازهم جبر طالبانی عامل آن است. بدون شک این گروه از دادوستدهای بزرگ نیز «سهم» و «حق» میگیرند و به همین دلیل بازار مدیریت نمیشود. تاجری که به طالبان بدون هیچ دلیلی پول بدهد، وقتی بهای دالر پایین بیاید، همچنان میتواند بهای اجناس را بلند نگه دارد و با اعتراضی هم مواجه نشود؛ وضعیتی که همین اکنون در بازارهای کشور جریان دارد.
در وضعیتی که مردم بیکاری، خشکسالی، زلزله، سلطه طالبان و زمستان طبیعی را همزمان تحمل میکنند، ورود نزدیک به دو میلیون مهاجر از پاکستان (در صورت اکمال اهداف دولت موقت پاکستان) و ورود صدها هزار مهاجر دیگر از ایران، زمستان پیشرو را بسیار دشوار خواهد ساخت. وقتی طالبان به دلیل منحرف کردن کمکهای بینالمللی و دخالت در امور سازمانهای کمککننده باعث توقف یا تعلیق این کمکها در برخی ولایتهای سردسیر و فقیر، از جمله دایکندی و غور شدهاند، این وضعیت زمستان پیشرو را دشوارتر میسازد. طالبان که خود دست در جیب مردم دارند، بنابراین دست مهاجران اخراجشده از پاکستان و ایران را هم لاجرم همین مردم فقیر افغانستان باید بگیرند.