چشمانداز خشونتبار و اختناقآور صلح با طالبان

ناهید احمدی فرید، عضو مجلس نمایندهگان
مولانای بلخ در مثنوی معنوی، داستان اژدهای یخزدهای را نقل میکند که مارگیری آن را از دل کوه به شهر آورده بود و هنگام طلوع خورشید بر سر پلی در عراق گذاشته و مردم را به تماشا فراخوانده بود.
اژدها زیر تابش و گرمای خورشید جان گرفت و از جا برخاست و نخست خود مارگیر و سپس همه تماشاچیان را از بین برد. حکایت صلح با طالبان، حکایت همان اژدهای یخزده و افسرده ایست که او را به صحنه میآورند و بلای جان همه میشود.
این روایت، مصداق بارز برخورد حکومت و جامعه جهانی با گروه طالبان است. حکومت و حامیان منطقهای و جهانیاش نمیخواهند این واقعیت را قبول کنند که کشاندن طالب به کرسی قدرت در واقع، پمپکردن خون به رگهای این جریان خبیث و اژدهاصفت است، کما اینکه نه تنها طالب امروز با طالب دیروز تفاوت نکرده بلکه درندهتر نیز شده است.
رژیم طالبان در زمان پیدایش در ۱۹۹۴، کشتار جمعی و پدیده انتحار را با پیمانه بالا در کارنامه خود نداشت. بر علاوه، امروزه این گروه برای دست پیدا کردن دوباره به قدرت، صدها شیوه غیر انسانی دیگر را آزموده است و بیش از هر زمان دیگری از فطرت انسانی خود فاصله گرفته است.
در یک سناریوی واقعگرایانه، با در نظرداشت کارنامه هیولای طالب، چه در زمان حکومتداری و چه در بیست سال گذشته، این گروه به محض اینکه به عرصه آید، در قدرت سهیم شود و جان بگیرد دمار از روزگار مردم در خواهد آورد و دموکراسی و ارزشهای دموکراتیک را از بیخوبن بر خواهد کند.
طالبی که ما میشناسیم به کمتر از برپایی تعدی شلاق و قانون چماق زیر نام شریعت راضی نمیشود. امروز وقتی او اینگونه بیرحمانه میکُشد، فردا در قاموس و فرهنگش چیزی به نام دموکراسی و حقوق و آزادیهای انسانی وجود نخواهد داشت.
امروز شماری از فعالان مدنی نگران مطرح شدن مباحث حقوق بشری و آزادیهای زنان و اقلیتهای مذهبی در مذاکرات صلح هستند، اما حقیقت امر این است در حکومتی که با تفکر طالبانی یکجا شود، باید دغدغه اصلی شهروندان، بیشتر از پرداختن به سودای آزادیهای عمومی و شهروندی حفظ جانشان باشد و بس
در این شکی نیست که امروز مملکت در شرایطی قرار دارد که سخت به صلح نیازمند است. ما در وضعیتی هستیم که از هر شهروند افغانستان بپرسیم که آیا صلح میخواهد، بدون درنگ جوابش «بله» است. اما چشمانداز آنچه امروز به عنوان پروسه صلح مطرح است، خشونتبار و اختناقآور خواهد بود. باور به اینکه با امضای قرارداد صلح با طالبان، افغانستان به سوی ثبات خواهد رفت، بسیار سادهانگارانه است. در یک تحلیل واقعبینانه در مییابیم صلحی که امروز از آن سخن می زنیم، نویدبخش امنیت، توسعه و ثبات در افغانستان نخواهد بود. دلیلش این است که امروز دستگاه تولید خشونتطلبی طالبان نهادینه شده و به زودی در چهارچوب داعش و گروههای خشونت پیشه دیگر تبارز خواهد کرد.
جامعه جهانی و بازیگران منطقهای نیز در خیال خام صلح با طالبان به دنبال این هستند که در پروسه صلح، از یکدیگر پیشی بگیرند، اما از منظر سیاسی، طالبان با رویای «امارت» و خلافت به حکومتداری مینگرند.
در حکومتی که مبنایش «اُمت» اسلامی است و در آن مرز سیاسی معنا ندارد، هیولای طالبان اگر جان بگیرد قبل از هر چیز، بلای جان کشورهای همسایه و منطقه خواهد شد تا امارتش را در چهارچوب امت اسلامی گسترش دهد و آنگاه مهارش بسیار دشوار خواهد بود.
همه میدانیم که قرائت طالبان از دین با مفهوم شهروندی بیگانه است و به مردم، به جای ملت و شهروند، به چشم رعیت نگاه میکند. شهروندان برای او مشتی از انسانهای بیاختیار به شمار میآیند که چون حیوان باید با چوب و چماق رام شوند. اگر گمان کنیم طالب امروز با طالب دیروز فرق دارد و دیگر آن ددمنشی و درندهخویی را پشت سر کرده است، سخت اشتباه کرده ایم. طالب از بدو ظهور تاکنون جز سبعیت و درندگی و وحشیگری چیزی از خود نشان نداده است. جنایاتی که در این ماه حرام، شب و روزهای عید قربان و اخیرا در مراسم عروسی انجام داده و بسیاری از هموطنان ما را بر گلیم سیاه غم نشانده مشتی است نمونه خروار.
سیاست تضرع در برابر این دیو خونخوار مصداق ترحم در برابر پلنگ تیز دندان است، ورود طالب در عرصه اجتماع و سیاست افغانستان، نه تنها دستآوردهای ۱۸ ساله را بر باد میدهد، بلکه مردم را به خاک سیاه مینشاند و آینده را تباه میکند.
توقع انسانیت از طالب به توقع عدالت از یزید میماند. دولت افغانستان در این شرایط نباید خیال محال در سر بپروراند و بداند که عاقبت صلح خفت بار، باز همان جنگ دوامدار است..
من به دولتمردان و سیاستمداران کشورم عرض میکنم که اژدها در حال جان گرفتن است. میدانیم که رقابت و تقابل، طبیعت فضای انتخاباتی است، اما این را هم میدانیم که وطندوستی و دلسوزی برای فردای این وطن ایجاب میکند که در مقطع حساس کنونی نزاعهای ذاتالبینی و تقابلهای انتخاباتی را کنار گذاشته و روی پروسه صلح که قرار است دیگران برای ما رقم بزنند، تمرکز کنند. مرض نفاق، تفرقه و سودجوییهای شخصی را کنار بگذارند و درک کنند که ما بیشتر از آنچه که تصور میکنیم، آسیب پذیریم.
مردم یک نظام مقتدر میخواهند که عوامل خشونت را در سراسر کشور سرکوب کند. ملت امنیت و توسعه میخواهد. هیولای خشونت جز تباهی چیزی برای این مملکت به ارمغان نخواهد آورد. تفکر ملی تنها روزنه امید برای این ملت است. با اندکی غفلت، این مملکت بار دیگر به سوی تباهی خواهد رفت و مسوولیت آن را هیچکس نخواهد گرفت. در نتیجه تباهی این بیتفاوتی و اژدهای خشونت همه را بدون استثنا خواهد بلعید.