آموزش زنان در افغانستان دارای تاریخی پرتنش و حساسیتبر انگیز بوده است که از زمان اصلاحات امانی شروع و تا دوران جمهوریت همیشه به آن برچسب نماد غربگرایی خورده و تحولات زیادی را نیز رقم زده است. حضوری زنان در تاریخ این سرزمین همیشه رنگ جنگ مدرنیته و سنتگرایی را به خود گرفته و از آن بهعنوان ابزار سیاسی یا جنگی استفاده شده است. اما در حقیقت نمیتوان بدون حضور زنان به اقتصاد و توسعه پایدار نایل آمد، مگر اینکه برای آن شکل و شمایل داد.
آموزش و پرورش از مسایل بسیار مهم دنیا است و تقریباً تمام دادههای علمی و توسعهای جهان بر آن استوار است. براساس شاخصهای ارایه شده از سوی بانک جهانی، آموزش و پرورش از معیارهای توسعه پایدار پنداشته میشود و بدون آن توسعه و پیشرفت غیر ممکن است. رشد و شکوفایی شخصیت انسان در گرو آموزش و دانش است. در واقع آموزش و پرورش ابزاری است که روان انسانها را به شکوفایی میرساند و جامعه را به سمت توسعه و پیشرفت سوق میدهد. آموزش و بهداشت عمومی موضوعات به هم پیوسته هستند که یکی بدون دیگری قابل تصور نخواهد بود. سلامت جامعه مستلزم آموزش و پرورش تمام اقشار جامعه است. جامعه سالم با آموزش به وجود میآید و جامعه نابهنجار بدون دانش و تعلیم. از این رو آموزش فرایندی است که به چهار نوع یادگیری میانجامد: یادگیری برای زندهگی کردن با یکدیگر، یادگیری برای دانستن، یادگیری برای انجام دادن امور و یادگیری برای بودن. این چهار فکتور به هر فرد امکان میدهد تا بر جریان زندهگی خود، محیط اجتماعی و حقوق مدنی و سیاسی کنترل و نظارت داشته باشد. کنترل و نظارت در امور زندهگی انسان را قادر میسازد تا سرنوشت خود را به دست خود تعیین کند.
لازمه تداوم زندهگی فردی و اجتماعی، حضور زنان و دختران در جامعه است. زمانی که تداوم جامعه بدون زن ناممکن باشد، لازم است زندهگی کردن با آنان و آنان با دیگران را بیاموزیم. پس برای اینکه زندهگی بهتری داشته باشیم، ضروری است که زنان نیز زندهگی با دیگران را یاد داشته باشند. یادگیری بدون آموزش غیرممکن و آموزش بدون مکتب بسیار دشوار است. بنابراین، آموزش دختران و بازگشایی مکاتب برای تداوم جامعه لازم و ضروری است.
آموزش، حق و مسوولیت است. آموزش حق است؛ به این معنا که تمام افراد جامعه بدون درنظرداشت جنسیت، رنگ، نژاد و قومیت حق دارند از آموزش برخوردار باشند. آموزش مسوولیت است؛ به این معنا که دولتها مطابق قوانین ملی و بینالمللی مکلفاند شرایط آموزش را برای همه بهصورت یکسان فراهم سازند. بنابراین، منع آموزش از یک طرف بار حقوقی دارد که در قوانین بینالمللی از جمله اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیون منع تبعیض در آموزش و میثاق بینالمللی حقوق فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به آن اشاره شده است که باید طالبان به آن جواب ارایه کنند. از طرف دیگر بار مسوولیت دینی و شرعی دارد. متون دینی در اسلام که مبنای همه آنها قرآن است، تفاوتی میان زن و مرد در آموزش قایل نیست، بلکه همه افراد را فارغ از جنسیتشان ترغیب به علمآموزی کرده و این مهم را فرض قرار داده است. پس کسانی که فرض الاهی را نادیده میگیرند یا بهنحوی مانع انجام آن میشوند، باید اساساً مورد نکوهش قرار گیرند و بهعنوان گناهکاران به آنها دیده شود.
بنابراین زمانی که طالبان با دیدگاه تشریعی و ایدیولوژیک حاکمیت میکنند، باید موضوعیت حقوق افراد را که در دین اسلام نیز اکیداً مورد توجه قرار گرفته، مورد توجه قرار دهند، نه اینکه فرهنگ و برداشت قبیلهای خود را در قالب دیدگاه فقهای اسلامی بر مردم افغانستان تحمیل کنند.
ممانعت زنان و دختران از آموزش و پرورش در قرن بیستویک (قرن اطلاعات و توسعه)، همسان با زنده به گور کردن دختران قبل از دین اسلام در میان عربها پنداشته میشود. توسعه و پیشرفت بشر امروزه بهصورتی است که بسیاری از ممانعتها را بهعنوان جزا تعیین کردهاند. یکی از این ممانعتها، همین منع کسی از دسترسی به آموزش است. یکی از مجازاتهای دنیای مدرن در حقوق جزا، منع دسترسی به صفحات اجتماعی و انترنت است که کشورهای زیادی از این روش برای مجازات مجرمان پیروی میکنند. در واقع ممانعت دختران از آموزش، بهگونهای مجازات است که بهصورت تدریجی روان و روح دختران را از بین میبرند. قرن بیستویک، قرن دانش و علم است. دانش جزو لازمه زندهگی در این قرن پنداشته میشود و عدم دسترسی به آن، همانند این است که کسی را از آب و نان و یا از آزادی منع کرده باشید. نگاه طالبان به دانشآموزان دختر، تبهکارانه است. این نوع نگاه باید از اساس دگرگون شود. از این رو است که طالبان هم براساس آموزههای دینی و هم براساس نظام حقوق بینالمللی، متخلف پنداشته میشوند و سازمانهای حامی حقوق بشر و حق آموزش باید از آنها وضاحت بخواهند.