من که ابوزیتونم، باری با سنان ابن شبلق گازری از حجره بیرون رفتم تا از بهر عید متاعی مهیا سازیم و روزهای عید را سفره رنگین داریم. چون اندر بازار شدیم، ناگهان شنیدیم که صدای جارچی همیآید. عزم آن صدا کردیم و رفتیم و دیدیم که جارچی جار میدهد که ای مردم به هوش و گوش باشید که پیام عیدی رهبر را آویزه گوشتان سازیم، پس با جان و دل نیوش کنید. آنگه جارچی صدا صاف بکرد و ندا بداد:
من امیرالمومنین مستور فیالرجال، هر چند از نظر رعیت پنهانم، ولی از خدا و رسول و آیاسآی پنهان نیست، در این دم خوش پیام عیدی میدهم مر خلایق را، تا باشد که در روزهای عید رعیت به سرور و شادمانی گذرانند. خداوند را سپاس میگویم که ما را به توفیق اندر کرد تا حق زنان را در کف دست آنان گذاریم. حالا در سلطنت ما هیچ زنی نیست که حقش را به دستش نداده باشیم. هر زنی این حق را میداشته باشد که از شویش بخواهد تا هر زمانی که خواست او را لت بلیغ کند، هر چند من مصلحت چنین میبینم که زنان را نباید زد. در این بلاد زنان را خدا به اندازه کافی زده است، بنده را نشاید تا بر زدهگی چیزی بیفزاید. اما زنان اگر خواسته باشند، توانند تا به طیب خاطر از شوهر درخواست لت خوردن کنند. هاکذا زنان این حق را دارند که از خانه گاهی بیرون شوند، ولی باید تنها یک چشمشان از پرده برون باشد. و با همان یک چشم توانند دنیا و آفاق وانفسا را سیر بنمایند. مگر رهبر اول ما یک عمر دنیا را با یک چشم ندید؟ و چون زنان را تنها نیاز به یک چشم باشد، شوهران میتوانند آن چشم دیگر زن را از حدقه برون آورند. تا آن دم که زن را یک چشم نیاز باشد، چه نیاز به چشم دیگر! داشتن دو چشم مر زنان را اصراف است و همان یک چشم کافی است. ما به نصرت خدا زنان را از دست نکاح اجباری نجات بخشیدیم. حالا آنان را این حق و توان باشد که بروند و به رضایت به نکاح طالبان درآیند و زن سوم و چهارم آنان گردند.
پیام دیگر من رعیت را چنان باشد که به همت سرداران و امرای مملکت، ما در عرصه اقتصادی به خودکفایی رسیدهایم. حتا این را کفار نیز صحه گذاشتهاند که در بلاد جابلقا 95 درصد مردم فقیرند. این بدان معناست که ما به الحمد لله به نخوردن عادت کردهایم و دیگر نیازی به خوردن و پول نداریم. من از امیران و حاکمان زیر فرمانم میخواهم تا کاری کنند که این 95 درصد به 100 درصد برسد و ما نخستین بندهگان خدا باشیم که از نخوردن به خودکفایی رسیدهاند. انشاءلله تا یک سال دیگر من کاری خواهم کرد که هیچ کس در این ملک چیزی برای خوردن نداشته باشد. و چون چیزی برای خوردن نباشد، ما از وابستهگی به این کفار که هر روز برای من پول میفرستند، به رهایی اندر میشویم. البته رعیت را شایسته است بداند که 19 رقم گوشت همچنان در ارگ شاهی پخته خواهد شد؛ زیرا حاکمان باید بدانند که از خوردن گوشت انسان به جایی نمیرسد. پیامبر خودش فقیر بود و فقیران را دوست همیداشت. پس شما را نیاز نباشد که کشمش و نخود از بهر عید بخرید. آن پول را بروید و به خزانه بیتالمال بدهید تا برایتان شتر درست کنیم.
پیام دیگر من آن باشد که من که امیرالمومنینم، به چشم سر دیدم که مردی را قصاص کردندی و این خیلی نیک باشد. فرمان بدادم که هر روز تعدادی را قصاص کنند و اگر گناهکاری پیدا نشد، نیمگناهکاری پیدا کنند و قصاص دهند تا دل مردمان شاد شود و بر دوام عمر دولت ما دعا کنند.
جارچی فرمان عیدی رهبر را تمام بکرد و رعیت نیز دعای بهشدت خیر در حق رهبر بنمودند. من که در گوشهای به نظاره بودم، رو به سنان ابن شبلق کردم و گفتم: ای یار دیرین و ای دوست شیرین، زان پیش که من و ترا که افضلالگناهکارانیم به دم تیغ قصاص برابر کنند، بهتر است از خیر متاع عیدی درگذریم و جان بدر بریم.