رودکی را که نخستین رباعیسرای پارسی دری دانستهاند، بیشتر رباعی عاشقانه سروده است. با این حال، در رباعیهای او توصیف طبیعت و موضوعات پند، اندرز و بیان بینشهای حکیمانه نیز دیده میشود.
رباعی صوفیانه سرودههای شاعران اهل تصوف و عرفان است. چنین شاعرانی به پیمانه زیادی به رباعیسرایی علاقه نشان دادهاند. چنانکه از مولانا جلالالدین محمد بلخی رباعیهای زیادی برجای مانده است. در کلیات او کمابیش ۱۹۹۵ رباعی آمده است.
ای آن که به جان این جهانی زنده
شرمت بادا چرا چنانی زنده
بیعشق مباش تا نباشی مرده
در عشق بمیر تا بمانی زنده
در رباعیسرایی از نظر شمار، شاید شاعر دیگری به پایه میرزا عبدالقادر بیدل نرسد. در جلد دوم کلیات بیدل، رباعیهای او ۴۳۰ صفحه کتاب را در برگرفته است. در هر صفحه ۹ رباعی آمده که بدینگونه شمار رباعیهای او کمابیش به ۳۸۷۰ رباعی میرسد که خود یک دیوان شعر است. شاید هم بیشتر از دیوان شماری از شاعران.
ای جوهر هوش، محرم راز برا
رندانه ز زهد مکرپرداز برا
عالم همه یک مسخره ریش و فش است
از سلسله خجلت این ساز برا
دسته سوم را رباعی فلسفی گفتهاند. قافلهسالار این گونه رباعی حکیم عمر خیام است. عمر خیام بدون تردید اورنگنشین اقلیم بزرگ رباعی فلسفی است. او در شعر پارسی دری به هویت رباعی بدل شده است. نمیتوان تردید کرد که کتاب رباعیهای او کوچکترین دیوان شعر در تمام ادبیات جهان است؛ ولی خیام با همین کتاب و با اندک شمار رباعیها یا چهارگانیهایی که دارد نه تنها تمام حوزه گسترده زبان پارسی دری را درنوردیده و در کنار بزرگترین شاعران کلاسیک پارسی دری قرار گرفته، بلکه امروزه چنان شاعر بزرگی، در شعر و ادبیات ملتهای گوناگون جهان راه باز کرده و به جایگاه بلند و باشکوهی رسیده است. این خود یکی از شگفتیهای رباعیسرایی خیام است. باورها چنین است که او شناختهشدهترین شاعر پارسی دری در سطح جهان است.
باری در پیوند به چهگونهگی رباعیهای او نوشته بودم: رباعیهای خیام پیش از آنکه خیالانگیز باشند، پرسشبرانگیز و اندیشهبرانگیزند. باید گفت که این پرسشانگیزی و خیالانگیزی در رباعیهای او چنان با هم آمیختهاند که نیروی پوینده درونی شعر را دوچندان میسازند. خواننده را نسبت به زندهگی و رازناکی پیدایی هستی به اندیشیدن وامیدارند.
در دایرهای که آمد و رفتن ماست
او را نه نهایت نه بدایت پیداست
کس مینزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
خواننده در رباعیهای خیام با حقیقت و جلوههای گوناگون زندهگی و هستی روبهرو میشود. بیان ساده و صمیمانه رباعیها، حقیقت و جلوههای هستی را برای خواننده قابل فهم میسازد نه آنکه او را در وادی ابهامهای مِهآلود سرگردان سازد. خیام در سبک و شیوه رباعیسرایی خود شاعری است بزرگ و تاثیرگذار بر شاعران پس از خود. چنانکه این تاثیرگذاری تا روزگار ما نیز بهگونهای ادامه دارد.
اگر ترکیب پیچیده و طیف اندیشههای خیام را برای مطالعه دقیقتر در رباعیهای او تجزیه و دستهبندی کنیم، کلیت اندیشههای خیام را جستوجو در راز پیدایی هستی، هدف پیدایی هستی، مرگ، زندهگی، پایستهگی جهان در گردش ذرهها، تقابل هستی و نیستی، کیش لذت، شکاکیتهای فلسفی، جبر و اختیار، ناپایداری زندهگی، ارزشدهی به هر «دم» زندهگی و بیباوری به روایتهای ماورایی پس از مرگ، تشکیل میدهد.
هستیای که خیام از آن سخن میگوید در میان دو نیستی قرار دارد. انسانی که خیام از آن سخن میگوید نیز در میان دو نیستی قرار دارد.
این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق بسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند
زان روی که هست کس نمیداند گفت
«وجود»، همین هستی است، یک امر بدیهی و انکارناپذیر که ما با حواس و خرد خود آن را درمییابیم. خیام در پیوند به سرچشمه این وجود یا این هستی میگوید که وجود از «نهفت» بیرون آمده است. نهفت، یعنی یک جای پنهان، جای رازناک و پوشیده، جایی که بر ما روشن نیست. یعنی آغاز پیدایی این هستی روشن نیست. آغاز پیدایی جهان یک راز است و او چهقدر میخواهد که این راز را در آیینه چهارگانیهای خود قاب کند و چنان تصویری به ما نشان دهد.
او میخواهد بداند و به این حقیقت برسد که این هستی از این «نهفت» چهگونه و چسان بیرون آمده است؟ این هستی اگر در ذات خود هستی است پس چرا نابود میشود؟
این بحر وجود از چنین جایی بیرون شده یا بیرون آورده شده است؟ چرا بیرون شده است؟ برای چه هدفی و برای کی بیرون آورده شده است؟ «نهفت» و بیرون آمدن یا بیرون آوردن این بحر وجود از آن نیز یک راز است.
در این پیوند هر کس بربنیاد پندارهای خود سخنی گفتهاند: «هر کس سخنی از سر سودا گفتند». در یک مفهوم کلی، او روایتهای ماورایی در پیوند به پیدایی هستی را به چالش میکشد.
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بیخبری مُرد چه هشیار چه مست
حقیقت، همان شناخت علمی انسان از واقعیت است که بربنیاد تجربه استوار است. زمانی که در چارچوب یک تیوری علمی تجربه میکنیم، این تجربه علمی ما را به حقیقتی میرساند. هر بار هم که این تجربه را تکرار کنیم باز هم به همان نتیجه میرسیم. آن زمان است که میتوانیم بگوییم ما به یک حقیقت علمی دست یافتهایم.
احسان طبری در کتاب «برخی بررسی درباره جهانبینیها و جنبشهای اجتماعی در ایران» گفته است: «خیام رباعی فلسفی را حربه بیان افکار خود قرار داد و از شگفتیهای ادبیات ما یکی آن است که شکل رباعی را نخستین حکما و عرفای ما در دوران پس از اسلام متناسبترین شکل شعری برای بیان نظریات خویش میشمردند و ابونصر فارابی معروف به معلم ثانی و شیخالرییس ابوعلی سینا و غزالی و طوسی و شیخ ابوسعید ابوالخیر و خواجه ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری، خواجه نصیرالدین محقق طوسی و بسیاری دیگر هر یک رباعیات فلسفی ظریفی سرودهاند و بدون شک در این زمینه خیام از جهت فصاحت سخن و عمق معانی پیشی گرفته است.»
تردیدی نیست که خیام اندیشههای پیچیده فلسفی خود را در هماهنگی صورت و معنا، با زبان زیبا، ساده و تاثیرگذار چنان بیان میکند که رباعیسرایی فلسفی را در شعر پارسی دری به اوج آن میرساند.
این در حالی است که قالب رباعی برای بیان اندیشههای پیچیده فلسفی نسبت به قالبهای مثنوی و قصیده، میدان تنگی دارد که کار شاعر را دشوار میسازد.
در رباعیهای خیام، مصراعها در همخوانی با هم یک اندیشه بزرگ را در ذهن خواننده بیدار میکنند. او را هشدار میدهند و به اندیشیدن وامیدارند. شیوه کار او همان پرسشهای آمیخته با حیرت و اعتراض است. پرسشهایی که ذهن خواننده را برای اندیشیدن بیدار میسازد. از این نقطه نظر، او در رباعیسرایی در تمام تاریخ شعر پارسی دری شاعر یگانهای است.
در شعر معاصر پارسی دری، نیمایوشیچ گزینه رباعیهای خود را نخستین بار در سال ۱۳۵۱ خورشیدی زیر نام «آب در خوابگه مورچهگان» انتشار دارد که دربرگیرنده ۵۴۰ رباعی است. نشر این گزینه توانست تکانهای را در رباعیسرایی معاصر ایران پدید آورد. چنانکه شماری از شاعران مدرن به میزان گوناگونی به رباعیسرایی روی آوردند.
نیما در پیوند به رباعیسرایی خود در «مجموعه کامل اشعار» گفته است: «من این رباعیات را برای این ساختهام که نه فقط قلماندازی کرده باشم، بلکه به آسانی وصف حال و وضعیت خودم را در این زندهگانی تلخ بیان کرده باشم. اگر رباعیات نبودند من شاید به مهلکهای ورود میکردم. شاید زندهگی برای من بسیار ناشایست و تلخ میشد. در رباعیات بهطور مجمل بیان احوال خود را کردهام. حقیقت مسلک خود را که طریقت است به اشاراتی گفتهام.»
زبان نیما در رباعیهایش هنوز زبان مدرن نیست. رباعیهای او را از نظر زبان نزدیک به رباعیهای ابوسعید ابوالخیر دانستهاند تا خیام. بسیاری از رباعیات نیما به شیوه گفتوگو سروده شدهاند که این ویژهگی پیوسته بهعنوان یکی از شاخصههای رباعیسرایی او شناخته شده است.
گفتم دلم از دو چشم مست تو شکست
گفتا شکند هرچه به ره بیند مست
گفتم چه به هیچ دل بدادم، گفتا
گر هیچ بود چه جویی از هیچ به دست
ناگفته نماند که استفاده از گفتوگو در رباعی پیش از نیما در کلاسیکهای پارسیدری بسیار دیده شده است و نیما پایهگذار آن نیست. شیوه گفتوگو در رباعیسرایی پیشینه درازی دارد. این هم نمونهای از کمال خجندی:
گفتم جانا، گفت: بگو گر مردی
گفتم مُردم، گفت: نیکو کردی
گفتم چشمم، گفت: بس این بیآبی
گفتم نفسم، گفت: مکن دمسردی
در ادبیات معاصر افغانستان پس از یک دوره سکوت در پیوند به رباعی و دوبیتیسرایی، رویکرد به سرایش در این دو قالب، آرام آرام دامنه بیشتری پیدا کرده است. زمانی هم بود که شاعران معاصر افغانستان رباعی و دوبیتی را بسیار جدی نمیگرفتند و اگر گاهی هم به آن روی میآوردند بیشتر گونهای تفنن بوده است.
تا جایی که میپندارم نخستین بار گزینهای از ترانههای استاد خلیلالله خلیلی در سالهای اخیر دهه چهل خورشیدی زیر نام «برگهای خزانی» نشر شده بود. افزون بر این، در دیوان استاد ترانه و رباعیهای زیادی نیز آمده است.
داکتر شمعریز در دهه پنجاه سده چهاردهم خورشیدی به سرایش رباعی و دوبیتی و تک چهارپاره علاقهمندی زیادی داشت. گزینهای نیز به نشر رسانده بود. از نظر موضوع، رباعیها، دوبیتیها و چهارپارههای او بیشتر با دنیای اندیشه و بینشهای شاعرانه اقبال لاهوری پیوند داشتند.
در دهه شصت، قهار عاصی بیشتر از هر شاعر دیگری به رباعی و دوبیتی روی آورد که محتوای سرودههایش بر محور موضوعهای عاشقانه، سیاسی – اجتماعی و توصیف طبیعت دور میزند که گاهی ریشه در دوبیتیها و رباعیهای عامیانه دارد.
اگر به مبالغهگویی متهم نشوم، میخواهم بگویم که عاصی با رباعی و دوبیتیسراییهای خود در این سالها پنجره تازهای را بهسوی رباعی و دوبیتیسرایی معاصر کشور گشود. افزون بر این، در همین سالها دوبیتی معاصر چه از قهار عاصی و چه از شاعران دیگر بیشتر از هر زمان دیگری با موسیقی آمیخت و بدین گونه گوشهای مردم بیشتر با دوبیتی آشنایی پیدا کرد.
در دهه شصت خورشیدی، رباعی و ترانهسرایی دامنه گستردهتری یافت. چنانکه افزون بر عاصی، لیلا صراحت، خالده فروغ، سمیع حامد، افسر رهبین، محب بارش و شمار دیگری بهگونه جدیتری به رباعی و ترانهسرایی روی آوردند. آن گونه که دیده میشود، رباعی و دوبیتیسرایی در دهه هشتاد پس از فروپاشی دور نخست حاکمیت طالبان، با قوت بیشتر، زبان و نگرش تازهتری ادامه یافت. ما در این سالها شاهد چاپ گزینههای دوبیتی و رباعی شاعران جوان بودیم.
چندی و چونی رباعی و دوبیتیسرایی در این سالها خود به بررسیهای جداگانهای نیاز دارد. برای آنکه رباعی و دوبیتی در این سالها بیشتر از هر زمان دیگری در سرودههای شاعران جوان دیده میشود که برخی از آنان نگاه و دریافتهای تازهای از شعر و ادبیات دارند. زبان شعرهایشان با زبان گفتار میآمیزد و خود را از زبان کلاسیک رباعیسرایی دور میسازد.