تسلط طالبان بر افغانستان پیامدهای سهمگین فراوانی داشت و شرایط کشور را در بسیاری زمینهها وارونه کرد. یکی از عرصههایی که دگرگونیاش از نخست پیشبینی میشد و به هراسها دامن میزد، آزادی مطبوعات بود. هر چند کسی بهروشنی نمیدانست که مطبوعات تا کجا زیر فشار و محدودیت قرار خواهد گرفت و خبرنگاران با چه تنگناهایی روبهرو خواهند شد، اما نگرانی از آینده مطبوعات و آزادی بیان و فعالیتهای رسانهای هم در میان فعالان داخلی و هم در میان ناظران خارجی پیشاپیش به راه افتاده بود.
در زمان مذاکرات دوحه میان طالبان و ایالات متحده امریکا گفته میشد که طالبان متعهد شدهاند تا آزادی بیان و فعالیتهای رسانهای را پذیرفته و از مزاحمت برای خبرنگاران و فعالان مطبوعات خودداری کنند. این موضوع بخشی از یک بسته کلانتر مانند آموزش زنان، حقوق و آزادیهای اساسی شهروندان و مراعات کنوانسیونهای بینالمللی بود که در آن زمان بهعنوان نشانههای تغییر طالبان مورد بحث قرار میگرفت. کسانی که طرفدار تعامل با طالبان و توافق با این گروه بودند، ترجیعبند سخنانشان این بود که پس از دو دهه فراز و نشیب و با توجه به تحولات گستردهای که در افغانستان رخ داده است، طالبان نیز تغییر کردهاند و یا بهسرعت به تغییر تن میدهند. آنان میکوشیدند نگرانی خبرنگاران و نهادهای مطبوعاتی را برطرف کرده و همه چیز را کموبیش عادی جلوه بدهند.
این خوشبینی نسبت به طالبان، بهویژه در عرصه آزادی مطبوعات، از همان هنگام از سوی برخی دیگر از ناظران و تحلیلگران در معرض تردید قرار داشت. بسیاری میدانستند و اطمینان داشتند که رویکارآمدن طالبان سرآغاز یک روزگار شوم برای مطبوعات افغانستان خواهد بود و بسیاری از فعالان این عرصه را آماج بازجویی، دستگیری، حبس، تبعید و حتا قتل قرار خواهد داد. آنچه این نگرانی را قوت میبخشید، نخست کارنامه طالبان در برابر رسانهها بود، بهویژه در دوره اول حاکمیت این گروه که از سیاهترین دورههای تاریخ معاصر افغانستان برای مطبوعات به شمار میرود. این یکی از تلخترین طنزهای تاریخ افغانستان بود که قرن بیستم را با فعالیتهای جدی مطبوعاتی آغاز کند و با سرکوب جدی مطبوعات به پایان برساند. افزون بر آن کارنامه هراسانگیز، استراتژی طالبان در ارعاب مردم و استفاده از هراسافکنی بهعنوان شیوهای راهبردی برای گستراندن سلطه خود که از بدو پیدایش این گروه آغاز یافته و هیچگاه تغییری در آن دیده نشده بود، نشان میداد که هر گونه خوشبینی نسبت به کنار آمدن طالبان با آزادی مطبوعات و سایر موضوعات حقوق بشری، امید واهی و خوشبینی سادهلوحانه است.
چرا طالبان با آزادی مطبوعات کنار آمده نمیتوانند؟ پاسخش را باید در سرشت جریانهای ایدیولوژیک معطوف به قدرت استبدادی جستوجو کرد. همه احزاب و حکومتهایی که بر ایدیولوژیهای افراطی استوارند، رؤیای خود را در قالب حاکمیتی توتالیتر تحققیافته میدانند. تجربه همه نظامهای توتالیتر نشان داده است که آزادی مطبوعات برای آنها بهمثابه کابوسی هراسانگیز است و از این رو اولین خط نبرد خود را مقابله با رسانههای آزاد میدانند. آزادی مطبوعات از یک سو کاستیهای این جریانها و نظامها را برآفتاب میافکند و از سوی دیگر تقدسی را که آنان برای خود میتراشند، در معرض تردید و نفی قرار میدهد. برای چنین احزاب و رژیمهایی، فروریختن هیبت ایدیولوژیک و کنار رفتن نقابی که به رخ کشیدهاند، سرآغاز پایان عمرشان تلقی میشود.
این تنها نگرانی جریانهای توتالیتر از آزادی مطبوعات نیست. آنان میتوانند حدس بزنند که مردم از طریق آگاهی درباره عملکرد رژیمها و تاثیر آن بر سرنوشت همهگانی، فرصت اندیشیدن به صدای بلند را پیدا میکنند. از طریق رسانههای آزاد هم از مشکلات گفته میشود و هم ضرورت چارهجویی و اقدام مشترک برای جلوگیری از فاجعه مطرح میشود. از یکجا شدن دیدگاهها و به راه افتادن گفتوگوها و داغتر شدن جروبحثها، راهی به سوی همبستهگی نیروها و سازماندهی کنشها گشوده میشود. هنگامی که مردم به تواناییهای خود در تغییر وضعیت و بهبود سرنوشت خود آگاهی پیدا کنند، باور و اراده پدید میآید و در چنان وضعیتی هیچ رژیم مستبدی توان مقابله با آن را نخواهد داشت. هر رژیم تمامیتخواه و استبدادی که گزینه برخورد قهرآمیز با اراده همهگانی مردم را روی دست بگیرد، شمارش معکوس تاریخ حاکمیت خود را کلید خواهد زد.
طالبان، مانند هر حاکمیت استبدادی، آزادی مطبوعات را خطر میدانند و رسانههای آزاد را به چشم دشمن مینگرند. آنان در دو سال و اندی که از حاکمیتشان گذشته است، عرصه را بر مطبوعات چنان تنگ کردهاند که اکثریت وسیع فعالان این عرصه به گریز از کشور روی آورده و راهی سرزمینهای دور شدهاند. امروز بخش مهمی از خبرنگاران و کدرهای مطبوعاتی افغانستان در تبعید به سر برده و بسیاری از آنان ناگزیر به ترک این وظیفه و جذب عرصههای دیگر شدهاند. این در ذات خود خسارتی برای افغانستان است، زیرا کدر مطبوعاتی، حتا با ایرادهایی که بر آن گرفته میشود، یکی از ستونهای مردمسالاری و حقوق بشر در کشور بود. اکنون این ستون تا حد فراوانی فرو ریخته است.
مصیبت به همینجا ختم نمیشود. آن تعداد از خبرنگاران و فعالان مطبوعاتی که امکان مهاجرت نداشته یا به دلایل دیگری در داخل ماندهاند، با فشارها، تهدیدها و خطرهای روزانه روبهرویند. فعالیتهای مطبوعاتی در عصر دیجیتال معنایی وسیعتر پیدا کرده است و نظارت پولیسی طالبان بر این فعالیتها سطح خفقان در جامعه را بسیار بالا برده است، تا جایی که بسیاری از شهروندان عادی، استادان دانشگاه و فعالان اجتماعی از ابراز نظر و طرح دیدگاه خود در شبکههای اجتماعی هراسانند و گاهی مورد مجازات قرار میگیرند. طبیعی است که در چنین وضعیتی، خبرنگاران و رسانههایی که هنوز در داخل به فعالیت خود ادامه میدهند، غالبا دچار خودسانسوری شده و از پرداختن به واقعیتهای کشور و بازتاب حقایق تلخ آن خودداری میورزند. در چنین وضعیت بسته و سرکوبشدهای اگر کسی همچنان به مخاطره فعالیت مطبوعاتی تن بدهد، او ناگزیر است خود را برای سختترین خطرها آماده کند. کار خبرنگاری در چنین وضعیتی، بازی کردن با جان و به مخاطره انداختن زندهگی است. آمارهای مستند از تلفات خبرنگاران و خطراتی که عملا برای شمار قابل توجهی از آنان اتفاق افتاده است، موید این واقعیت است. تنها کسانی از تیغ سلطه توتالیتر طالبانی در امان میمانند که خود را با سیاستهای سرکوبگرانه این گروه عیار کرده و یا در خدمت اجندای تبلیغاتی آن قرار بگیرند و مطبوعات را بر ضد آزادی مطبوعات استفاده کنند.