سال گذشته در همین روزها طالبان وارد پایتخت شدند و با فرار محمداشرف غنی، رییس جمهور پیشین کشور، آخرین میخ بر تابوت جمهوریت در افغانستان کوبیده شد. دستاوردهای دو دهه گذشته یکشبه از بین رفت و شهروندان کشور به 25 سال پیش برگشتند؛ به دوره نخست رژیم طالبان. در هفتههای پس از سقوط افغانستان به دست طالبان، میزان جرایم به بیشترین حد خود رسید که این چرخه تا هنوز ادامه دارد. هزاران تن راه مهاجرت را در پیش گرفتند، آموزشگاهها و مکتبها بسته شد، سرمایهگذاریها به صفر تقرب کرد و وضعیت اقتصادی مردم بهگونه غیرقابل توصیفی به سوی رکود رفت. این وضعیت هنوز هم ادامه دارد. در این میان، زنان بیشتر از همه آسیب دیدند. آنان از آموزش محروم شدند، محدودیتها را تجربه کردند، شغلهایشان را از دست دادند و سرانجام خانهنشین شدند.
از سوی دیگر پس از سقوط افغانستان به دست طالبان، جبهات متعدد مقاومت در شماری از ولایتها بر ضد این گروه شکل گرفت و در یک سال گذشته، این مناطق گواه جنگهای شدیدی میان این جبهات و نیروهای طالبان بوده است. این موارد آسیبهایی است که در شهرها دیده میشود، اما کمتر کسی از وضعیت زنان در یک سال حاکمیت طالبان در مناطق جنگی باخبر است. زنانی که یک سال بار جنگ را بر دوش کشیدهاند، اقتصاد نیمبندشان از هم پاشیده و در مواردی هم تیرباران و کشته شدن اعضای خانواده خود را به چشم سر دیدهاند. در این گزارش با شماری از این زنان در مناطق کاسهتراش اندراب، روستای خسده ولایت تخار و ولسوالی پریان ولایت پنجشیر گفتوگو شده است. این مناطق در حال حاضر نیز شاهد لشکرکشیهای طالبان و زدوخوردهای شدید میان نیروهای مقاومت و افراد این گروه است.
پروانه (نام مستعار) زنی نسبتاً کهنسال از باشندهگان منطقه کاسهتراش ولسوالی اندراب است. او یک سال زندهگی زیر پرچم طالبان را با سه کلمه توصیف میکند: «مرگ، بیعزتی و وحشت.» او میگوید، در یک سال حضور طالبان در منطقهشان، یک بار هم بهراحتی دور سفره غذا ننشستهاند.
پروانه میافزاید که جنگ، فقر و بیکاری با گذشت هر روز بیش از پیش آنان را در تنگنا قرار میدهد. او که صاحب دو دختر نوجوان است، میگوید که خودش نتوانسته در نوجوانی و جوانی درس بخواند، اما آرزویش این بوده است که دخترانش باسواد بار بیایند؛ آرزویی که با خاک یکسان شده و دخترانش در یک سال گذشته خانهنشین بودهاند.
پروانه در پاسخ به اینکه عملکرد طالبان در منطقهشان چگونه بوده، میگوید: «مویسفیدهای ما را شکنجه و لتوکوب میکنند. نصف شب به خانههای مردم داخل میشوند و مردان خانواده را با خود میبرند. صبح فردا یا جسدش پیش خانه یافت میشود یا زنده اما با دستوپای شکسته.»
باشندهگان کاسهتراش اندراب عمدتاً دهقانکار هستند و زراعتپیشه. از یک سال به این سو مردان این منطقه حق کار و رفتن به مزارعشان که در مناطق مرتفعتری موقعیت دارد، نداشتهاند. به گفته پروانه، تقریباً همه باشندهگان کاسهتراش بیکارند و تنها کودکان پسر مجبور به تأمین مصارف زندهگیشان هستند.
پروانه که یک پسر دارد، میگوید: «شوهرم را نمیگذارند به کوه برود و ما مجبوریم تنها پسرمان را بفرستیم. وقتی پسرم را صبحها به کوه میفرستم، در بقچهاش تکه نانی میگذارم که همان یک تکه نانش را هم طالبان میگیرند. بعضی وقتها که از کوه میآید، میبینم دستوپایش کبود شده است. طالبان از بچههایمان به بهانه اینکه نان را به مقاومتگران میبرند، همان تکه نان را هم میگیرند و لتوکوبشان میکنند.»
این زن میگوید که وقتی طالبان در اطراف خانههایشان گشتزنی میکنند، خون در بدنشان میخشکد: «قطعه اول طالبان بسیار خطرناک است؛ آنها به خاطر نشان دادن زور و قدرت خود، کودکان و مردان ما را میکشند.»
از پروانه میپرسم، بدترین خاطرهاش در یک سال گذشته زیر پرچم طالبان چه بوده است. پاسخ میدهد: «بدترین خاطرهام زمانی بود که طالبان سیزده ـ چهارده تن از مویسفیدهای قریه را به ولسوالی [مقام ولسوالی] بردند. آن شب همه را شکنجه کردند و فردای آن روز پیش چشم همه به گلوله بستند.»
این زن که تیرباران دهها تن از روستاییانش را با چشم خود دیده، درباره ادامه زندهگی زیر پرچم طالبان میگوید: «تا طالب باشد، ما آینده نداریم! اگر در خانه و منطقه خود باشیم، کشته میشویم، یا از ظلم طالب یا از گرسنهگی! اگر وضعیت همینگونه ادامه یابد، مجبور هستیم همه کوچ کنیم.»
سمیه (نام مستعار) یکی از باشندهگان دیگر منطقه کاسهتراش بغلان است. او میگوید، از زمانی که طالبان به منطقهشان هجوم آوردهاند، زنان و دختران مانند گذشته آزاد نیستند و حتا بهراحتی نمیتوانند گشتوگذار کنند. او درباره عملکرد طالبان چنین میگوید: «بهسختی نفس میکشیم. هر روز خون دل میخوریم. شنیدهایم که در روستاهای بالا دختران را به نکاح خود درآوردهاند. از خود نگرانیم، از آینده دخترانمان نگرانیم.»
سمیه در پاسخ به اینکه از جهانیان چه میخواهد، میگوید که طالبان نباید به رسمیت شناخته شوند: «کافی است طالبان نابود شوند، یک تکه نان را خود ما هم پیدا کرده میتوانیم.» سمیه میگوید که روزهای تاریکی را یک سال پیش آغاز کردهاند و تا هنوز ادامه دارد. به گفته او، طالبان از هیچ ظلمی در منطقه کاسهتراش ولسوالی اندراب دریغ نکردهاند: «به چشم خود تیرباران و قطعهقطعه شدن خویشاوندان و قومهای خود را دیدیم، سوختیم و دم نزدیم تا مبادا نوبت ما برسد.»
روستای خسده واقع در ولسوالی فرخار ولایت تخار پس از سقوط افغانستان به دست طالبان هرگز آرام نشد. نیروهای مقاومت در ولایت تخار در نخستین روزهای سقوط منسجم شده و در برابر طالبان ایستادند. در یک سالی که گذشت، آمار تیرباران شدن و کشتار غیرنظامیان در کنار ولایتهای پنجشیر و بغلان، در این ولایت نیز در سطح بالایی بوده است.
فهیمه (نام مستعار) مادر چهار فرزند در این روستا است. او زندهگی یک سال پیش خود را با امسال اینگونه مقایسه میکند: «قبلاً دخترانم درس میخواندند، وقت نان صبح تشویش خوراک شب را نداشتیم و ترس نبود. حالا نه فرزندانم درس میخوانند و نه آب خوش از گلویمان پایین میرود.»
شوهر فهیمه کار نمیکند و پسر جوانی هم ندارد. این زن با وجود مشکلات اقتصادی فراوانی که دارد، مجبور است هر صبح برای طالبان مستقر در نزدیکی خانهاش غذا بپزد. از وقتی که طالبان به این منطقه آمدهاند، خوراک سه وقتشان را از خانههای مردم جمعآوری میکنند. فهیمه میگوید: «چون ما خودمان فقیریم، فقط نوبت نان صبحشان سر ما است.»
این زن میگوید: «در این یک سال بسیاری از جوانان و ریشسفیدان ما کشته شدند. طالبان مردهای ما را به کار نمیگذارند. تنها کودکان ما اجازه دارند به کوه و گاوچرانی بیرون بروند و آنها هم آزارواذیت میشوند.»
او که تا همین یک سال پیش بدون ترس و هراس به کوه میرفت و با زنان دیگر سر زمینها مصروف کار بود، حالا خانهنشین و منزوی شده است. او میافزاید: «حتا به خاطر هیزم جمع کردن هم به کسی اجازه رفتن به کوه را نمیدهند. حیواناتمان را بهسختی میتوانیم به چراگاه ببریم.»
دختران فهیمه که در دوره ابتدایی مکتب هستند، یک سال است که در چهاردیواری خانه زندانیاند. آنها حتا به خاطر تعلمیات دینی مثل قبل به مسجد رفته نمیتوانند. فهیمه علاوه میکند: «کاش خودم سواد میداشتنم و اولادهایم را درس میدادم.»
پرسشی را که با پروانه مطرح کرده بودم، با فهیمه نیز در میان میگذارم: بدترین خاطرهات در یک سال گذشته چه بود؟ پاسخ میدهد: «دو ماه جنگ شدید بود. چیزی برای خوردن نداشتیم. هیچ زنی بیرون رفته نمیتوانست. طالبها برای ما اجازه خروج از خانه نمیدادند. ما دختران جوانمان را از ترس اینکه مبادا طالبان با خود ببرند، در خانه قید میکردیم.» در پایان گفتوگو از او پرسیدم که از جهان چه میخواهد؟ فهیمه بسیار عامیانه و بیپیرایه گفت: «آرد و برنج!»
پنجشیر آخرین ولایتی بود که طالبان به آن دست یافتند. بلافاصله پس از سقوط کابل، این ولایت به کانون مقاومت تبدیل شد. طالبان سه هفته از زمین و هوا به این دره کوچک یورش بردند تا توانستند کنترل آن را به دست بگیرند؛ اما هنوز هم نیروهای مقاومت ملی در مناطقی از این ولایت حضور دارند و در یک سالی که گذشت، تلفات قابل توجهی در این دره به طالبان وارد کردهاند. نهادهای حقوق بشری و سازمان ملل متحد در سالی که گذشت بارها از نقض حقوق بشری و ارتکاب جنایات جنگی از سوی طالبان در این ولایت خبر دادهاند. تاکنون شواهد متعددی از تیرباران شدن و کشتار غیرنظامیان در این ولایت منتشر شده است.
ربابه (نام مستعار) یکی از باشندهگان ولسوالی پریان ولایت پنجشیر است. همسر ربابه از سوی طالبان در این ولسوالی تیرباران شده است. او میگوید که پیش از تیرباران شدن همسرش تصمیم داشتند از پنجشیر بیرون شوند، اما پس از کشته شدن شوهرش تصمیم ندارد این دره را ترک کند. ربابه در پاسخ به اینکه تجربه یکسالهاش زیر سایه طالبان چگونه بوده است، میگوید: «یک سال است که با تمام وجود وحشت را تجربه میکنیم. این وحشت غیرقابل توصیف است.» ربابه از اینکه توانسته چند باری برای نیروهای مقاومت غذا بپزد، ابراز خرسندی میکند و آن را «غرورآمیز» توصیف میکند.
این زن پیش از سقوط افغانستان به دست طالبان، برای مدتی در یک مکتب دخترانه معلم بوده است. او میگوید، دردآور است که میبیند دانشآموزانش از آموزش محروم مانده و منزوی شدهاند. ربابه میافزاید که طالبان از همه مکتبهای پنجشیر بهعنوان پایگاه نظامی استفاده میکنند و هیچ کسی حتا کودکان اجازه تردد آزادانه در کوچه و بازار را ندارند.
به گفته ربابه، در یک سالی که گذشت، به شمول همسرش شمار زیادی از مردان روستا و ولسوالیشان از سوی طالبان تیرباران شدهاند. او میگوید که باری دیده است که طالبان جوانان پنجشیری را تیرباران کردهاند و او از ترس حتا گریه نتوانسته است.
ربابه همچنان میگوید که بارها شاهد این بوده که طالبان مویسفیدان منطقه را برای ازدواج با دختران این ولسوالی فرستادهاند، اما هیچ دختری این «ننگ» را تا هنوز نپذیرفته است.
خانم ربابه یک سال پیش از سقوط کابل به دست طالبان، ازدواج کرده بود و ثمره این ازدواج یک فرزند دختر است. تلخترین خاطره ربابه، کشته شدن همسرش است. این زن بیوه اضافه میکند: «زندهگی خوب و خوشی داشتیم. روزها همسرم مصروف رسیدهگی به زمینها بود و من با اینکه باردار بودم، هرازگاهی به مکتب ولسوالی میرفتم تا کودکان را آموزش بدهم. پس از هجوم طالبان و افزایش درگیریها، تصمیم داشتیم از ولایت خارج شویم، اما یک شب طالبان به خانهمان حمله کردند و همسرم را بیرون خواستند. ما سر سفره غذا بودیم. آن شب تا صبح من یک لقمه غذا نخورم. ناآرام و پریشان بودم و خانواده همسرم را از این اتفاق خبر نکردم، تا اینکه فردای آن روز کاکا خلیل (نام مستعار) خبر آورد که او را شهید کردهاند.» ربابه پس از اینکه تنها فرزندش یتیم میشود، دیگر نمیخواهد از پنجشیر بیرون شود؛ زیرا به گفته خودش، میخواهد شکست طالبان و خروج این گروه از پنجشیر را با چشمان خودش نظاره کند.
ربابه درباره امید به آینده میگوید، اگر همه ولایتها مانند پنجشیر و اندرابها در برابر طالبان ایستادهگی کنند، تجربه زندهگی زیر پرچم طالبان سال دیگر پایان خواهد یافت. او از جهان میخواهد تا صدای زنان پنجشیر را بشنود و به داد آنان برسد.
در یک سال گذشته نهادها و سازمانهای بینالمللی زیادی از وضعیت تأسفبار زنان در افغانستان گزارش دادهاند. سازمان عفو بینالملل در آخرین گزارش خود درباره وضعیت زنان و دختران زیر حاکمیت طالبان در افغانستان گفته است که سیاستهای سختگیرانه این گروه، میلیونها زن و دختر را از فرصت داشتن زندهگی امن، آزاد و پربار محروم کرده است. در این گزارش ۱۰۰ صفحهای آمده است که طالبان حقوق زنان و دختران برای تحصیل، کار و حرکت آزاد را نقض و نظام حمایت از زنان و دخترانی که از خشونت خانهگی فرار میکنند را نابود کردهاند. سازمان عفو بینالملل در گزارش خود به بازداشت خودسرانه زنان و دختران و «افزایش نرخ ازدواج کودکان، زودهنگام و اجباری» نیز اشاره کرده است.
فرخنده کیوان، فعال حقوق زن، اما میگوید که تا حال عملکرد سازمانهای بینالمللی برای حمایت از زنان چیزی فراتر از چند حرف «قالبی و کلیشهای» نبوده است. به گفته او، این سازمانها در بسیاری از موارد به اهدای جوایز و دادن القاب به زنان اکتفا کردهاند. این فعال حقوق زن میافزاید که سازمانهای بینالمللی به این فکر نکردهاند که چگونه ممکن است در مناطق دوردست زنان فراموش شده که هر روز قربانی سنتهای ناپسند طالبانی میشوند را کمک کنند. او خاطرنشان میسازد: «نهادهای جهانی حتا نتوانسته از زنان معترض کابل دفاع کنند؛ زنانی که در مقابل طالبان مسلح، بیدفاع و تنها رها شدهاند.»
بانو کیوان اضافه میکند که حضور طالبان و سلطه دوباره این گروه بر کشور، افغانستان را دهها سال عقب برده است. به گفته او، آسیبهایی که طالبان با این عقبگرد نصیب زنان افغانستان کردهاند، ماندگار است: «زخمی که این گروه بر پیکر ارزشها و آرمانهای ما وارد کردهاند، یک زخم کاری است و به این زودیها التیام نخواهد یافت. هر روز تداوم طالب برابر است با چندین روز عقبگرد. قربانی اصلی عقبگرد تاریخی در جامعه ما بیشتر زنان هستند.»
این فعال حقوق زن درباره وضعیت زنان در مناطق جنگی میگوید، با اینکه آنان بهگونه مستقیم در جنگ دخیل نبودهاند، اما زندهگی راحتی هم نداشتهاند. میگوید: «هنوز نالههای زن پنجشیری یادم است که طالبان فرزند بیگناهش را کشته بودند. وضعیت وخیم زنان خوست را به خاطر دارم که یک تعداد از فرزندانشان به کوهها فرار کرده بودند و یک تعداد دیگر را طالبان با خود برده بودند. زنانی را دیدم که روبهروی طالبان در برابر اسلحه ایستادند، به زندان افتادند و اعتراف اجباری کردند؛ اینها زنان کنونی افغانستاناند.» به گفته او، در مناطق جنگی و در شهرها، کسی توجه خاصی به زنان ندارد. خانم کیوان توضیح میدهد که طالبان همه را گروگان گرفتهاند و سرکوب به اندازهای شدید است که نفس کشیدن برای زنان در سرتاسر کشور دشوار شده است.
با اینهمه، نخستین سال حضور طالبان در افغانستان در حالی پایان یافته است که به اعتراض زنان در واپسین روزهای این سال با گلوله و میل تفنگ طالبان پاسخ داده شد. طالبان شماری از این زنان را بازداشت کردند، گوشی تلفن عدهای را ضبط کردند و به هیچ خواست آنان پاسخ مثبت ندادند. اعتراض زنان افغانستان در این برهه زمانی اگر به اندازه جنگ مسلحانه به طالبان آسیب نرساند، دستکم رویکرد سختگیرانه این گروه را به جامعه جهانی فاش میسازد.