رییس جمهور ایالات متحده امریکا در توییتی اعلام کرد که «ما باید شمار اندکی از مردان و زنان شجاعمان را که در افغانستان خدمت میکنند تا کریسمس به کشور برگردانیم.» میعاد اعلام شده از جانب رییسجمهور ایالات متحده امریکا بر پایه این توییت اواخر ماه دسامبر سال جاری میلادی است. این اعلام آقای ترمپ موجب واکنشها و ابراز نظرهای گوناگونی شد.
سرمنشی ناتو، آقای ستولتنبرگ با ابراز نارضایتی غیر مستقیم از این تصمیم امریکا، بزرگترین و اصلیترین نیروی سازمان اتلانتیک شمالی، ناتو، اعلام کرد که «نیروهای ناتو پس از حوادث تروریستی یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ و حمله به ایالات متحده امریکا، با تصمیم مشترک به افغانستان رفتهاند و با تصمیم مشترک نیز از افغانستان خارج خواهند شد.» این واکنش نشان میدهد که امروز میان واشنگتن و مرکز ناتو در بروکسل، مانند موارد مهم دیگر در جهان و در پیوند با قضیه افغانستان نیز، همآهنگی وجود ندارد.
از کابل واکنش درخور غور و تعمق را من تا کنون ندیدهام. اما یک واقعیت را باید در نظر گرفت که این تصمیم ایالات متحده در تناقض هویدا و بنیادین با موافقتنامه استراتژیک و امنیتی میان افغانستان و ایالات متحده که اخیری در سال ۲۰۱۴ در روزهای نخست حکومت وحدت ملی به امضا رسید، قرار دارد. همانگونه که متن توافقنامه امضا شده میان ایالات متحده امریکا با طالبان و تعیین تاریخ خروج نیروهای این کشور در ظرف ۱۸ ماه در تناقض کامل با موافقتنامههای یادشده قرار دارد، اعلام یکجانبه آقای ترمپ مبنی بر خروج کامل نیروهای این کشور از افغانستان نیز در تناقض صریح با قرارداد دوجانبه همکاری امنیتی میان افغانستان و ایالات متحده است. در متن قرارداد یادشده از جمله میخوانیم: «این قرارداد تا اخیر سال ۲۰۲۴ میلادی و فراتر از آن نافذ میباشد، مگر اینکه به تأسی از حکم فقره چهار این ماده ملغی گردد. … این قرارداد میتواند با توافق کتبی طرفین و یا توسط هر یک از دو طرف با ارائه اطلاعیه کتبی دو سال قبل به طرف دیگر از طریق مجاری دیپلماتیک فسخ گردد. فسخ ضمایم و یا تدابیر اجرایی این قرارداد نمیتواند باعث فسخ این قرارداد شود.»
در مورد خروج نیروهای خارجی از افغانستان، قبلاً من نظرم را گفتهام و در پایان این یاد داشت مجدداً به این قضیه اشاره میکنم. با تذکر موارد بالا میخواستم صرف از منظر حقوقی به پیمانشکنی ایالات متحده و عدم احترام آن به قوانین و موازین بینالمللی و توافقنامههای چندجانبه و دوجانبه اشاره کنم. دوران زمامداری آقای ترمپ نماد و نمود چنین پیمانشکنیها و پشتکردن به سازشنامهها و تعهدهای بینالمللی است. خروج یکجانبه این کشور از موافقتنامه اتمی با جمهوری اسلامی ایران، لغو قرارداد محدودسازی و کنترل موشکهای میانبرد اتمی در اروپا با روسیه، خروج از توافقنامهی آسمانباز ایالات متحده با روسیه، لغو توافقنامهی بازرگانی با جمهوری مردم چین، لغو پیمان بازار مشترک کشورهای شمال قاره امریکا، خروج از توافقنامه تجارت آزاد میان این کشور و آسترالیا، خروج از توافقهای بینالمللی پاریس در پیوند با محافظت از محیط زیست و کاهش تولید گازهای ویرانگر، خروج از سازمان صحی جهانی و چندین مورد دیگر نمونههای بارز چنین رویکردیاند.
طالبان اعلام خروج ایالات متحده از افغانستان را نشان پیروزیشان بر یک ابرقدرت تلقی کردند و از اعلام خروج زودهنگام ایالات متحده از افغانستان به شادی و سرور پرداختند. از منظر طالبان این کار برحقی است و باید هم، چنین کنند. پس از اعلام توافق میان طالبان و ایالات متحده امریکا در فبروری امسال آقای ترمپ طی یک صحبت تلفنی با ملا برادر، از وی ستایش کرد. وی طالبان را نیرویی خطاب کرد که با شجاعت از وطنشان دفاع کردهاند. بر بنیاد چنین منطقی طالبان مدافعان دلیر افغانستان و حکومتهای کابل دستنشاندهگان یک قدرت متجاوز خارجی بودهاند. در مذاکرات دوحه نیز طالبان بر مبنای همین منطق حاضر نیستند از موضع برابر با نمایندگان افغانستان گفتوگو کنند. آقای زلمی خلیلزاد نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان پس از هر حمله ویرانگر طالبان به اماکن ملکی و کشتار بیگناهان و کودکان و مادران عملاً وظیفه سخنگویی طالبان را برعهده میگیرد و از دخالت طالبان در حملههای تروریستی، برخلاف گزارشهای نهادهای امنیتی افغانستان، انکار میکند. چنین مواضع دوستانه با طالبان طبیعی است که موجب نشاط و سرور طالبان شود و آنها از هر تصمیم اداره ترمپ در رابطه با افغانستان و از پیروزی وی در انتخابات آینده این کشور خشنود شوند.
وزیر پیشین خارجه پاکستان، خواجه آصف، با اشاره به عکس کنار هم ملا برادر معاون تحریک طالبان و رییس دفتر این گروه در دوحه، با آقای پومپیو، وزیر خارجه ایالات متحده امریکا، با ایما به این مطلب که پاکستان ایالات متحده را شکست داده است، در یادداشتی کوتاه و بسیار با معنا نوشت: «شما زور دارید ما خدا داریم. اللهاکبر!» این امر بدین معنا است که پاکستان پیروزی طالبان بر امریکا و توافق طالبان-امریکا را پیروزی خود تلقی میکند و از این دستآورد استراتژیک که در واقعیت یک دستآورد مهم برای این کشور است، خوشحال است و باید از منظر این کشور بدین نحوه که ایالات متحده امریکا، افغانستان، متحد به ظاهر استراتژیکش را به پاکستان میسپارد، خوشحال باشد.
وزارت خارجه جمهوری مردم چین با حمایت از «رهبری و مالکیت افغانها» در روند صلح همچنان بر موضع قدیمیاش که ایالات متحده باید «مسوولانه از افغانستان برود»، تاکید دارد. این سخن بدین معنا است که ایالات متحده باید طوری از افغانستان برود که در پی خروج نیروهای این کشور از افغانستان، این کشور مانند سالهای ۹۰ قرن گذشته دستخوش بحران و جنگهای داخلی نشود و هم تروریستهای بینالمللی نتوانند از خاک افغانستان علیه کشورهای دیگر دست به خرابکاری بزنند. جمهوری مردم چین بر چنین بنیادی، از یکدست سیاست حمایت از خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان را دارد و از سوی دیگر از خروج «پیش از وقت» این کشور از افغانستان نگران است. این کشور از یکسو امیدوار است که ایالات متحده با تروریسم جهانی در خاک افغانستان مبارزه کند و از جانب دیگر نمیخواهد که این کشور در درازمدت در افغانستان پایگاه و حضور دایمی داشته باشد. جمهوری مردم چین با تحلیل تهدیدهایی که از ناحیهی فعالیتهای تروریستی متوجه امنیت کشورهای غربی و به گونه بلافصل متوجه امنیت کشورهای منطقه و جمهوری مردم چین خواهد بود، طرفدار مبارزه این کشور با تروریسم است و نمیخواهد که افغانستان دوباره به کانون فعالیتهای تروریستی بینالمللی علیه جهان و این کشور بدل شود. سیاستمدارای این کشور در پیوند با «خروج مسوولانه نیروهای خارجی از افغانستان» از همین برداشت ناشی میشود. اما دو پرسش بسیار جدی در این رابطه وجود دارند که باید به آنها پاسخ داده شود. چگونه میشود با تروریسم مبارزه جدی کرد اما در پرداخت بهای سنگین مبارزه با تروریسم متردّد بود و گمان کرد دیگرانی که چین را تهدید اصلی برای خود تلقی میکنند، این کار را برای امنیت چین انجام دهند. از جانب دیگر اهمیت امروزین افغانستان در بافتمان سیاست جهانی و مبارزه قدرتهای بزرگ بیشتر یک اهمیت ژیوپولتیک و احتمالاً ژیواقتصادی است. افغانستان یکی از سرگردنههای استراتژیک در رقابتهای سنگین سلطه و استیلا در جنوب آسیا و بیشتر در صفبندیهای موجود و آینده میان ایالات متحده از یکسو و چین و فدراسیون روسیه از سوی دیگر است. همهکس میداند که چین یگانه قدرت و مرکز مهم اقتصادی در جهان است که میتواند سلطه رو به زوال ایالات متحده در جهان را به چالش بکشد و زوال حاکمیت یگانه این کشور را تسریع کند. و همچنین افغانستان دارای منابع غنی از عناصر نادره است که در تکنولوژی مدرن دارای اهمیت بسیار است. تولید بیش از ۸۰ درصد قابل عرضه این عناصر به بازار به منظور استفاده صنعتی در انحصار جمهوری مردم چین قرار دارد. احتمالاً با استفاده از منابع افغانستان است که میشود به انحصار جمهوری مردم چین بر عرضه این عناصر در جهان پایان داد. از این رو بسیار آشکار است که موجودیت تاسیسات بسیار مدرن و گسترده شنود و رصد و زرادخانههای سلاحها در افغانستان برای خبرچینی و کشف حرکتهای چنددستهی خرد و ریزه تروریستی متناسب نیستند و باید اهداف بزرگتری در نظر باشند. کارایی چنین تاسیسأت مدرن بیشتر در رقابتهای کلان استراتژیک در جنوب آسیا، ایران و آسیای میانه است و کمتر در جنگهای نامتعارف آزیمتریک. در این پیوند چین اصلیترین هدف و رقیب در امروز و در درازمدت است. استراتژسینهای ایالات متحده خودشان آشکارا به این امر اعتراف میکنند و نیازی نیست که من به توضیح این مطلب بپردازم.
فدراسیون روسیه با این فرضیه به گونه غیرفعال از پروسه صلح ایالات متحده حمایت میکند؛ این کشور گمان میبرد، تهدید داعش برای امنیت ملی آن و کشورهای کمربند امنیتی جنوبی این کشور در آسیای میانه نسبت به تهدید طالبان بیشتر است و میشود در امر غیرفعالسازی داعش با حکومت آینده طالبان همکاری کرد. از این رو از اعلام خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان خرسند است. اما بدون شک نگرانیهایی دارد که اخیراً با عقبنشینی از موضع حمایت فعال از روند صلح ایالات متحده و توافقات آن کشور با طالبان آنها را به نمایش گذاشته است. زمزمههای احیای فعالیتهای صلح مسکو که در سال ۲۰۱۹ دیده شدند، نشانههای از این بیاعتمادیاند.
جمهوری اسلامی ایران از یکسو خواهان خروج هر چه زودتر نیروهای ایالات متحده از افغانستان است، اما از جانب دیگر از احیای امارت اسلامی در افغانستان شدیداً نگرانی دارد. پالیسیسازان این کشور با برقراری رابطه با طالبان نخست سخن از «کنترل اطلاعاتی» به میان آوردند و رابطهشان با طالبان را نوعی «رابطه تاکتیکی» گفتند. این رویکرد بر دو واقعیت استوار بود: چهار سال پیش نشانههای از فعالیتهای عربستان در مناطق جنوب غرب افغانستان زیر نام داعش دیده شدند که موجب نگرانی ایران گردیدند و دوم، نزدیکی طالبان و ایالات متحده امریکا در افغانستان موجب نگرانی ایران از ظهور یک پایگاه تهدید علیه این کشور است. از این رو ایران از یکسو از حضور گسترده ایالات متحده و همکاری این کشور با طالبان نگران و از جانب دیگر از حضور احتمالی جریانهای تکفیری مانند داعش.
در این میان در لایههای سیاستگران در داخل کشور ما در پیوند با خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان و در امر برخورد با حکومت کنونی افغانستان تفاوتها و نگرانیهای وجود دارد.
حکومت افغانستان که هنوز هم تکیهگاه اصلی آن ایالات متحده امریکا است، بیشتر با این امیدواری به سر میبرد که در انتخابات آینده ایالات متحده جو بایدن، کاندیدای حزب دموکرات انتخابات این کشور را خواهد برد و در نتیجه هم از شر خلیلزاد که آقای ترمپ او را «شارلاتان به دردبخور» خطاب کرد، رهایی خواهد یافت و هم جوبایدن که پیوندهای نیرومندی با دولت عمیق و نهادهای ایالات متحده دارد، در پیوند با قضایای افغانستان از این نهادها حرفشنوی خواهد داشت. بدینگونه دستکم برنامه صلح کنونی این کشور لغو خواهد شد. رهبری حکومت بیشتر به این امید است که بتواند دوره حکومتش را به پایان برساند یا دستکم نیروی اصلی و رهبریکننده پسا توافقهای صلح باشد. برخی از نخبهگان سیاسی کشور ما از این امر بسیار نگراناند و این سیاست را تلاش ضدصلح تلقی میکنند. این امر نگرانیهای جدی برخی از نخبگان سیاسی کشور ما را ژرفایش میدهد و موجب ادامه جدایی در صف مخالف طالبان میشود. به دلیل سکتاریسم و پیمانشکنیهای بسیار رهبران حکومت فعلی و رویکردهای رادیکال تباری و زیگزاگها در برخورد با نیروهای سیاسی، در واقعیت دیوار اعتماد میان این حکومت و بخش مهمی از نخبگان سیاسی و مهمتر مردم کشور فروریخته است. البته باید میان آنانی که به دلیل ارزشی و حرکتهای ضد ارزشهای جمهوری رهبران این حکومت با این اقتدار اختلاف دارند و آنانی که در تلاش کسب قدرت و مقاماند و به دلیل دور ماندن از مقام و منزلت دولتی با حکومت کنونی ستیز دارند، تفاوت قایل شد.
اما تاکید میدارم که نباید با هر تلاشی که در پی فروپاشاندن نهادهای دولتی و تضعیف نیروهای امنیتی و دفاعی کشور ما باشد همراهی کرد. اعلام این موضع هیچ ربطی با همسویی با شخصیتها و افرادی که با دموکراسی، انتخابات و وحدت ملی افغانستان مخالفت کردند و همهی این ارزشها را آسیب رساندند، ندارد. بر این موضع تاکید میکنم که جمهوری به مفهوم نظام متکی بر اراده شهروندان و برخاسته از انتخابات، بیشتر از سیاستهای تفرقهافکنانه، نژادپرستانه و تبعیضآمیز حکمداران کشور ما آسیب دیده است تا از فعالیتهای طالبان. جعلکاریهای پی هم در انتخاباتهای ریاستجمهوری و مجلس شورای ملی و جایگزین کردن سیاست راستی و درستی با سیاست دروغهای سازمانیافته و تقلیل سیاست از یک امر جدیی برای پرداختن به امور عامه به یک رویکرد فراگیر مبتذل و در نهایت مسخ حکومتداری به حکمرانی نژادی و مسخ انتخابات به روند پولپردازی و رشوهدهی و رأیخریدن و مشروعسازی تعصبهای قومی و به کمک اینها توجیه و مشروعسازی تقلبهای گسترده کار حکمداران افغانستان بوده است. از این رو مشکل است که بتوان جبهه جمهوریخواهی را به دور دروغ و عربده ایجاد کرد. جمهوریخواهی را میشود بر ارزشگرایی و تقویت وحدت ملی و عملیسازی باور به برابری شهروندان کشور و ایجاد حکومت قانون عملی کرد.
جبهه جمهوریخواهی را میتوان با مراجعه به مردم و مشارکت همه شهروندان کشور و ایجاد یک جریان نیرومند دموکراسیخواهی تقویت کرد. چنین کاری شاید نتایج کوتاه مدت نداشته باشد اما درست و شریفانه است و باور به تکیه بر مردم را به مثابه نیروی اصلی ترقیخواهی احیا خواهد کرد.
اما چنین رویکردی نباید موجب دشمنی با فعالیتهای صلحخواهانه شود. ما باید کوشش کنیم تا کشتار و خونریزی در کشور ما پایان بیابد. این امر ممکن نیست مگر این که نمایندگان مردم و حکومت افغانستان به گونه جدی و مستقلانه با طالبان وارد گفتوگو شوند. گفتوگوهای صلح در همه حال دشوار و سخت خواهد بود. تا زمانی که ما نتوانیم با طرح مستقل خود و با هویت خود با طالبان وارد گفتوگو شویم و به این تلقی پایان دهیم که ما در این گفتوگوها گویا به عنایت ایالات متحده نیازمندیم، راهاندازی مذاکرات جدی ناممکن خواهد بود. تا زمانیکه طالبان به این امر باور داشته باشند که امریکاییها ما را به مذاکره ناگزیر ساختهاند، بسیار طبیعی است که همچنان بر این گمان تاکید کنند و باور داشته باشند که «دستگاه حاکم بر کابل همان کاری را انجام میدهد که پاسداران نیپالی (گورکهها) سفارتخانهها انجام میدهند» (این تشبیه را برخی از نمایندگان طالبان در گفتوگوهای دوحه به آشکار ادعا کردند.) ما باید عملاً نشان دهیم که با خواست خود و اراده خود میخواهیم مذاکره کنیم و نه طور دیگری.
وابستگی بیحد و حصر طالبان به دستگاههای امنیتی و استخباراتی پاکستان، نمیتواند رافع این امر باشد که حکومتهای هژده سال اخیر افغانستان عملاً وابستگان ایالات متحده بوده اند. وابستگی طالبان به پاکستان نمیتواند و نباید تنها منبع مشروعیتدهنده برای هواداران جمهوری باشد.
رابطه افغانستان با ایالات متحده امریکا باید به یک رابطه نورمال دیپلماتیک، اقتصادی و سیاسی متحول شود. این رابطه باید مبتنی بر رابطه دوستی و همکاری و احترام متقابل شود و نه طور دیگری. استقلال ملی کشور ها در دوران کنونی یک امر انکارپذیر در زندگی ملتها و در روابط میان دولتها است. امریکاستیزی امر خوبی نیست اما پذیرش مزدوری و سرسپردگی ننگ بزرگی است که صرفاً میتوان با تامین استقلال کامل مبتنی بر ارزشهای حقوق بینالملل، حرمت به حق حاکمیت ملتها و عدم مداخله در امور دیگران به آن پایان داد. ما باید کشور خود را از میدان رقابتهای آینده میان کشورهای بزرگ و همچنین کشورهای منطقه برون کنیم. با چنین چشماندازی میتوان گفت که خروج نیروهای ایالات متحده از افغانستان موجب میشود تا ما به خود تکانی بدهیم و با جدیت بیشتر به مسوولیتهای ملی خود عمل کنیم. بسیاری از همان زمان ورود نیروهای خارجی به افغانستان میدانستند که این نیروها روزی میروند و باید هم بروند و خوب است که بروند. آقای خلیلزاد در مصاحبهای با بخش فارسی بیبیسی تقریباً چنین گفت: امریکا با اجازه هیچکس به افغانستان نیامده بود و برای خروج از افغانستان هم به اجازه کسی نیاز ندارد. او درست میگوید و من هم به همان سخنی برمیگردم که مدتها پیش گفته بودم: میروید؟ با دم و دستگاهتان برویید.
تجارب سالهای پسین در کشور ما بر یک برداشت شریفانه و آزمودهشده جهانی یکبار دیگر صحه میگذارند. ارزش اجتنابناپذیر تکیه بر نیروی خودی و استفاده از عوامل خارجی به مثابه عوامل تابع و کمککننده میتوانند خطر آسیبهای بسیار را کاهش دهند. در این میان پرداختن جدی و مستقلانه به امر صلح و آشتی ملی به منظور پایان دادن به کشتار، و خونریزی و پایان دادن به سلطه خارجیان و سازماندهی ملی یگانه راه پیروزی و دستیابی به استقلال و عدالت است.