پس از به قدرت رسیدن طالبان به دنبال 20 سال شورشگری، بسیاری از کشورهای جهان دیپلماتهایشان را از افغانستان بیرون کرده و دروازه سفارتهایشان را بستند؛ اما در این میان کشورهایی که از خروج ایالات متحده از افغانستان و منطقه خشنود به نظر میرسیدند، ماندند و تلاش کردهاند تا با گروه طالبان تعامل و منافع استراتژیک خود را دنبال کنند. در میان درشتترین اسم، چین است که در کنار طالبان مانده و توانایی نقشآفرینی در آینده افغانستان را دارد. خروج ایالات متحده از افغانستان و شکلگیری خلای امنیتی در کشور، زمینه را برای حضور چین مهیا کرده است. چین بهعنوان قدرتی که به دنبال تغییر وضعیت موجود در صحنه بینالملل است و جدیترین رقیب هژمون جهانی ایالات متحده محسوب میشود، برای اینکه حوزه نفوذش را توسعه دهد و پای امریکا را از منطقه بیرون کند، دوست دارد وارد بازی افغانستان شود.
پیشینه روابط چین با افغانستان
افغانستان در جنوری 1955 رابطه دیپلماتیک رسمی با جمهوری خلق چین برقرار کرد و یکی از اولین کشورهایی بود که دولت جدید به رهبری کمونیستها در بیجینگ را به رسمیت شناخت. این رابطه از اواخر دهه 1970 تا پایان دهه 1980 کمرنگ شد؛ زیرا افغانستان متحد شوروی گردید و چین پس از دهه 1960 روابط نزدیک با شوروی نداشت. در طول دهه 1980، افغانستان به میدان جنگ تبدیل شد و چین و ایالات متحده برای خنثا کردن تهاجم شوروی به این کشور، همکاری نزدیک داشتند. آنها با کمک پاکستان تسلیحات به سبک شوروی را در اختیار مخالفان دولت وقت افغانستان قرار میدادند. بنابراین، روابط چین و افغانستان در طول جنگ سرد تحت سلطه رقابت قدرتهای بزرگ بود.[1]
سیر تحول روابط چین و افغانستان در دوره پس از جنگ سرد را میتوان به چهار مرحله تقسیم کرد. در مرحله اول (1991 – 2001) افغانستان نقش مهمی در سیاست خارجی چین نداشت. در آن زمان، علاقه بیجینگ به افغانستان از نظر حفاظت از سینکیانگ در برابر تهدیدات تروریستی و توسعه روابط با جمهوریهای آسیای مرکزی پس از شوروی بود. تهدید اویغورها برای اولینبار در اپریل 1990، زمانی که گروهی از مردان اویغور قیام مسلحانهای را علیه پولیس و نیروهای امنیتی چین در شهرک بارن با هدف ایجاد جمهوری ترکستان شرقی آغاز کردند، برجسته شد. در همان حال، افغانستان درگیر جنگ داخلی بین دولت رییس جمهور نجیبالله و واحدهای مختلف مجاهدین بود که چین را مجبور به عقبنشینی کارکنان سفارتش در سال 1993 کرد. در سال 1996، طالبان کنترل کشور را به دست گرفتند، اما چین از برقراری روابط دیپلماتیک با این کشور خودداری کرد. این کشور در آن دوره نگران امنیت مرزهایش و گسترش بنیادگرایی به داخل خاکش بود. افغانستان در میان سالهای 1996 تا 2001، بهشتی امن برای گروههای تروریستی و بنیادگرایی اسلامی در منطقه بود. اندروو اسمال در کتاب «محور چین و پاکستان؛ ژیوپلیتیک جدید آسیا» مینویسد: «سفیر چین سرانجام در اواخر سال 2000 با ملا عمر در قندهار ملاقات کرد. بیجینگ از طالبان میخواست که پناهدهی به شبهنظامیان اویغور را که گفته میشد در افغانستان با جنبش اسلامی ترکستان شرقی کار میکنند، متوقف کند. در بدل رهبران طالبان امیدوار بودند که چین دولت طالبان را به رسمیت بشناسد و با تحریمهای بیشتر از جانب سازمان ملل متحد مخالفت کند. اما این معامله عملی نشد. ملا عمر با اینکه فعالیت جنبش اسلامی ترکستان شرقی را محدود کرد، اما آنها را از افغانستان اخراج نکرد. و از آن طرف بیجینگ هم با تحریمهای سازمان ملل علیه طالبان مخالفت نکرد، بلکه فقط رای ممتنع داد.[2]»
مرحله دوم سیاست خارجی چین در قابل افغانستان به بعد از حوادث 11 سپتامبر برمیگردد؛ زمانی که ایتلاف جهانی به رهبری ایالات متحده وارد افغانستان شد. چین در آن دوره بیشتر منحیث یک ناظر و یک شریک تجاری در افغانستان حضور داشت و از هر گونه اقدام امنیتی خودداری میکرد. آن دوره سالهای 2001 تا 2012 را در بر میگیرد. چین در آن دوره از حضور امریکا و جنگ علیه تروریسم، سواری مجانی گرفت و دوست داشت که ایالات متحده تروریستان را در خاک افغانستان سرکوب کند. از سویی، نگران حضور امریکا در نزدیکی مرزهای خودش بود و حضور این رقیب خود در منطقه را بهعنوان یک تهدید تلقی میکرد.
مرحله سوم سیاست خارجی را میتوان مقارن به تغییر استراتژی ایالات متحده در قبال افغانستان دانست؛ زمانی که اوباما تصمیم به خروج نیروهای امریکایی از افغانستان گرفت. در آن زمان چین مجبور شد که به فکر افغانستانِ پس از امریکا باشد و برای عواقب آن آمادهگی بگیرد. در همان دوره بود که تماسهایی با طالبان برقرار کرد و با این گروه وارد تعامل شد؛ به عبارتی، برای طالبان فرش سرخ پهن کرد.
مرحله چهارم سیاست خارجی چین در قبال افغانستان بعد از آگست 2021 است. تعامل این کشور با طالبان در این دوره را میتوان وابسته به چند متغیر و عامل زیر دانست:
1- تروریسم
چین از دیرزمانی نگران رشد بنیادگرایی اسلامی و تروریسم در مرزهای غربیاش است و از ناحیه اویغورها در ایالت سینکیانگ احساس خطر میکند. سینکیانگ، بزرگترین ایالت چین است که حدود یک ششم مساحت این کشور را در بر میگیرد. این ایالت با افغانستان، پاکستان، تاجیکستان، قرغیزستان و قزاقستان مرز مشترک دارد و موطن گروه رادیکال اسلامی «جنبش اسلامی ترکستان شرقی» است. این گروه مهمترین موضوع در امنیت داخلی چین است و رشد افراطیت در این منطقه بیجینگ را نگران کرده است. با فروپاشی حکومت مرکزی افغانستان و رویکارآمدن طالبان، این نگرانی بیشتر شده است. اکنون چینیها تلاش دارند تا از راه تعامل با طالبان، بر این نگرانی امنیتی فایق آیند.
رشد بنیادگرایی در سینکیانگ میتواند امنیت کشورهای آسیای مرکزی را نیز مختل کند؛ چون در این کشورها نیز بنیادگرایی و تروریسم حضور فزیکی دارد. از سویی، رشد بنیادگرایی در منطقه و بهخصوص در افغانستان و پاکستان، منافع اقتصادی چین و بزرگترین پروژه تاریخ این کشور را تهدید میکند. چینیها روی پروژه کمربند – جاده سرمایهگذاری هنگفت کردهاند. دهلیز اقتصادی چین – پاکستان (CPEC) یکی از مهمترین مسیرهای این پروژه است که از پاکستان گذشته وارد خاک ایران میشود و سپس به آبهای آزاد میرسد. بخش بزرگی از این پروژه در پاکستان عملی شده است. این پروژه، پاکستان را به شریک استراتژیک چین مبدل کرده است. بعد از سقوط حکومت در افغانستان، وضعیت امنیت پاکستان نیز دگرگون شده و حملات تروریستی در این کشور افزایش بیسابقه یافته است. ناامنی در پاکستان، میتواند صدمهای بزرگ به جاده بزند؛ چون بخشهای مهمی از این جاده از مناطقی میگذرد که شبهنظامیان تحریک طالبان پاکستان و ارتش آزادیخواه بلوچ در آن حضور دارند. به همین دلیل چینیها دوست دارند که با طالبان وارد تعامل شوند و از این طریق امنیت داخلی و پروژه بزرگ کمربند – جاده را تضمین کنند. چینیها چندین بار از طالبان خواستهاند که نیروهای اویغور را از افغانستان اخراج کنند؛ اما طالبان همواره گفتهاند که هیچ تهدیدی از جانب افغانستان متوجه کشورهای همسایه نیست. اما واقعا چینیها به این سخن طالبان باور میکنند یا خیر؟ این جای سوال دارد. براساس گزارشها، نیروهای اویغور در ولایات شمال افغانستان حضور دارند. از سویی، این شبهنظامیان رابطه نزدیک با شبکه القاعده دارند که این موضوع بر نگرانیهای امنیتی چین میافزاید.
2- بازی قدرتهای بزرگ
دومین عامل موثر بر تعامل چین با طالبان، بازی قدرت در سطح جهانی است. افغانستان در سیاست خارجی چین تا قبل از رویکارآمدن شی جینپینگ جایگاه مشخصی نداشت؛ اما تحول در سیاست خارجی چین و ارتباط بیشتر با همسایهگان و گسترش ساحه نفوذ باعث شد که این کشور به سمت افغانستان بیاید. چین در حال حاضر رقیب شماره یک ایالات متحده در سطح جهانی است و برای اینکه بتواند هژمون ایالات متحده را به چالش بکشد، نیاز دارد که دیپلماسی فعال در منطقه داشته باشد. به همین دلیل، بیجینگ دوست دارد با طالبان وارد رابطه شود و دوباره اجازه ندهند که افغانستان در کنترل کشورهای غربی قرار بگیرد. در نهایت، موقعیت جغرافیایی افغانستان و اهمیت آن برای پروژههای اتصال منطقهای و پروژه کمربند – راه، چین را وادار کرده است تا وارد بازی افغانستان شود؛ هر چند این کشور تا کنون در افغانستان بسیار با احتیاط بازی کرده است و دوست ندارد به سرنوشت ایالات متحده و شوروی در افغانستان دچار شود.
3- اقتصاد
اخیرا گزارشهایی نشر شده که چین با طالبان روی استخراج لیتیوم افغانستان توافق کرده است؛ اما این توافق چندین مشکل حقوقی و فنی دارد. اولا چینیها با کی این توافق را امضا خواهند کرد؟ این در حالی است که این کشور و سایر کشورهای جهان طالبان را به رسمیت نشناختهاند. مساله دوم این توافق، مشکل فنی و استخراج معادن است. افغانستان از نظر زیرساختهای ترانسپورتی یکی از کمتوسعهترین کشورهای جهان است. حالاینکه برای استخراج معادن بزرگ لیتیوم، مس و آهن، نیاز است که مسیرهای ترانسپورتی در کشور ساخته شود تا زمینه پروسس و استخراج این معادن فراهم آید. مهمترین مواد معدنی که توجه چین را جلب کرده، ذخایر زیرزمینی لیتیوم در افغانستان است. از لیتیوم بهعنوان انرژی تمام نشدنی در صنعت وسایل الکترونیکی، یاد میشود و چین در جنگ تکنولوژی با غرب نیاز دارد تا مواد خام ارزان در دسترس داشته باشد. در حال حاضر چین از شیلی و آرژانتین لیتیوم وارد میکند. شیلی به دنبال ملیسازی صنعت لیتیوم خودش است و فاصله آرژانتین با چین خیلی زیاد است. با این هم، موضوع معادن و مواد خام ارزان دغدغه اصلی چین در قبال طالبان و افغانستان نیست. آنچه برای بیجینگ در حال حاضر اهمیت دارد، امنیت و پروژه اقتصادی کمربند – جاده است.
با این وصف، چین در افغانستان بیشتر اهداف سیاسی و امنیتی خود را تعقیب میکند و طالبان نیز اینکه یک کشور قرار است با آنها قرارداد امضا کند، خوشحالاند، در حالی که مقامهای این گروه هیچ دانش حقوقی در مورد قراردادهای بینالمللی ندارند و نمیدانند که چه چیزی امضا میکنند. به عبارت دیگر، طالبان بری اینکه نشان بدهند آنها در حال پیشرفتاند، جام زهر را نیز مینوشند. بسیاری از ناظران اقتصادی نگران این موضوعاند که افغانستان نیز به سرنوشت پاکستان و سریلانکا مبدل شود و مقروض چین گردد. پاکستان به دلیل وضعیت ژیوپلیتیکی و روابط نزدیک با چین، قرضه جدیدی گرفته است و سریلانکا به چین میمون ارسال میکند. حالا اگر طالبان به این سرنوشت دچار شوند، چه کار خواهند کرد؟ طالبان چه چیزی در دست دارند که بتوانند با آن قرضه خود را پرداخت کنند؟ اگر این سناریو اتفاق بیفتد، طالبان مجبور خواهند شد که بخشی از منابع افغانستان را در خدمت چینیها بگذارند.
[1] Garver JW. (2015). China’s Quest: The History of the Foreign Relations of the People’s Republic of China. Oxford: Oxford University Press.
[2] Small, Andrew. (2015). The China-Pakistan Axis: Asia’s new geopolitics. London: C. Hurst & Co. (Publishers) Ltd