در جامعه افغانستان که در ساحت رسمی خویش گرفتار افت فرهنگی است، جشنهایی مثل نوروز فرصتی است برای احیا و بازسازی. اما دریغا که سلطهجویان و دینخویان به گمان اینکه میتوانند با فتواهای خویش یک نماد فرهنگی را از بین ببرند، کوشیدهاند با قهر و جبر و ستم این فرصت را از مردم بگیرند و اینگونه چتر سلطه خویش را بر آیینهای فرهنگی جامعه گسترانیده و از این طریق، مردم و جامعه را کنترل و علیه آنها اعمال قدرت کنند. اما آنچه مسلم است این است که آیینها، نمادها و مناسک فرهنگی – اجتماعی بهسادهگی از میان برداشتنی نیستند. نمونه واضح آن نوروز است. نوروز در گذر سالها با وجود فتواهای گروههای دینی افراطگرا هنوز در میان مردم با قوت زنده است و همهگان با رنگ گرفتن طبیعت به پیشواز آن رفته و نوروز را جشن میگیرند.
گذشت زمان و شرایط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی متفاوت در حذف، تضعیف و یا گسترش یک آیین تاثیرگذار است. هرچند نمادها و مناسک اجتماعی را نمیتوان بهسادهگی از میان برداشت، اما طی هزارهها در سرزمین ما آیینهای بسیاری از میان رفته و جایشان را به آیینهای تازه دادهاند. در این میان، نوروز آیین کهنی است که با گذشت هزارها سال در دورانهای مختلف از گزند نابودی و فراموشی نجات یافته است و همچنان برترین نمادهای انسانی را در خود حفظ کرده است. این آیین چنان در ناخودآگاه فرهنگی ما نفوذ کرده که در هیچ برههای از تاریخ از میان نرفته و حذف نشده است. این جشن و آیین ریشه در سنتهای اجتماعی – فرهنگی ما دارد که در طول زمان کارکرد مثبت و سازنده داشته است. از این منظر میتوان به نوروز نگاه جامعهشناختانه انداخت.
با نگاه کارکردگرایانه به پدیدههای اجتماعی که متمرکز بر چهگونهگی کارکرد یک پدیده در جامعه است، درمییابیم که نمادها، مناسک و آیینهای اجتماعی خاصیت همبستهساز و وحدتآفرین دارند و در خلق همدلی و تقویت ارتباط اجتماعی موثرند. امیل دورکیم، جامعهشناس فرانسوی، به این باور است که گرد هم آمدن مردم در فواصل زمانی منظم و حفظ خطوط ارتباط و همکاری آنها، از مهمترین کارکردهای اجتماعی آشکار مراسم آیینی به شمار میآید که از طریق یکپارچهسازی جامعه باعث اعتبار بخشیدن به وضع موجود مراسم آیینی و در کارکرد نهان سبب ثبات اجتماعی، انتقال ارزشها و رسمها به نسلهای دیگر و وحدت در سطح جامعه میشود. به نظر او، نخستین اثر آیینها این است که افراد را با هم نزدیک میکنند و سبب ایجاد صمیمیت میشوند. دورکیم در ضرورت مناسک و آیینها میگوید که از طریق مناسک گروهها خود را تایید و حفظ میکنند.
از آنجا که بخشی از آگاهی جمعی افراد در روند حضور آنها در آیینها و مناسک جمعی ساخته میشود، از رهگذر همین آیینها افراد به حیات جمعی پیوند مجدد مییابند و به دلیل اینکه آیینها کارکرد وحدتآفرین دارند، افراد با شرکت در آن جایگاه و وظیفهشان را نسبت به دیگران و جامعه در خود بازتولید میکنند. دلیل اینکه آیینها دوام مییابد و در فواصل معینی تکرار میشوند نیز کارکردی است که ورای هاله بیرونی آن دارند؛ به این معنا که علت دوام آیینها و گرد هم آمدن مردم برای اجرای آیین خاصی تنها کنش و کنش متقابل نیست که دوام آن رسم و آیین خاص را تضمین میکند، بلکه احساس برآمده از این شرایط است. به عبارتی، علت پایداری آن، احساس همبستهگیای است که در این کنش و کنش متقابل پدید میآید و سبب میشود که این احساس خودش را در فرایند همین کنش و کنش متقابل افراد حفظ و تقویت کند.
جامعه ما در شرایطی بهسر میبرد که نیاز به وحدت، انسجام و همدلی دارد. نوروز بهعنوان نمادی که عمومیت و شمولیت دارد میتواند جامعه را همبسته کرده و انسجام بخشد. نوروز بهعنوان نماد اجتماعی کارکردهایی چون تقویت روح جمعی، تقویت انسجام اجتماعی – فرهنگی، تقویت روابط اجتماعی و ایجاد همگرایی و فضای انسانی مشترک برای همه دارد. ازآنجا که نوروز متعلق به دین، مذهب و گروههای قومی و زبانی خاصی نیست و آیینی است برای همهگان – فارغ از نسبتهای هویتی ذکرشده -، در کشور متکثر، چندپارچه و واگرایی مثل افغانستان این امکان را دارد که در حد بالایی باعث همگرایی و همدلی در جامعه شود.
در سراسر افغانستان چنانکه میبینیم افراد با خردهفرهنگهای متفاوت، زبان، مذهب و قوم متفاوت در ایام نوروزی تجمع میکنند، آنها حلقههای قومی، مذهبی و زبانی را پس زده و گرد هم میآیند تا تجدد طبیعت را جشن بگیرند. در نوروز مردم به دیدار یکدیگر میروند و افراد متفاوت را میبینند و با آنها سر یک سفره مینشینند و یا در مکانهایی که امکان تجمع است گرد هم جمع میشوند و تفاوتها را پاس میدارند. همین گردهماییها نشانگر این است که چهطور نوروز بهعنوان یک آیین فرهنگی میتواند در ایجاد و تقویت همگرایی نقش موثری ایفا کند. در جامعهای که در آن نفرت حرف اول را میزند و حاکمان سیاسی آن سبب جدایی مردم از هم شده و دست به نفرتپراکنی میزنند، تجلیل از نمادها، مناسک و آیینهایی که همبستهگیگستر و وحدتآفرینند امر الزامی است. بخشی از دلایل وجود نفرت میان مردم و تفکرات قالبی نسبت به یکدیگر همین عدم شناخت، حرف نزدن و شانه هم نبودن در غمها و شادیهاست. نوروز سبب گرد هم آمدن مردم و پیوستهگی آنها میگردد تا بتوانند در فضای مشترک با روش مشترک با هم جشن گرفته و شادی کنند. شکل ظاهری نوروز همان شادی و خاصیت خوشیآور آن است؛ اما کارکرد درونی آن تقویت احساس همبستهگی و همدلی است.
انسجام، همبستهگی و همدلی از مولفههایی است که جامعه ما به شدت به آن نیاز دارد. نوروز فرصتی است برای تمرین همبستهگی که طی آن احساس همدلی نیز پدید میآید. ما نیاز داریم که نمادها و مناسکی از این دست را پاس داشته و جشن بگیریم. اکنون که طالبان از راههای مختلف دست به تحریف فرهنگی زده و مانع تجلیل از نوروز شدهاند، نوروز تبدیل به فضای مقاومت شده است؛ مقاومت در برابر سلطهجویی، دگماندیشی، افراطگرایی، تحجر، انسانستیزی و تخریب فرهنگی. امروزه نوروز امکان و فضای نیروهایی است که در برابر یک گروه انسانستیز قرار دارند. آنها از خشونت پرهیزانهترین مسیر ممکن عمل میکنند، در جمعهای کوچک خویش تجدد طبیعت را جشن میگیرند و در کنار هم توانمندی فرهنگی خویش را تقویت و بازتولید میکنند.