هرچند محور اصلی فلم کاونانت یا پیمان بر درماندهگی و بیسرنوشتی ترجمانهایی که سالیان دراز با نیروهای امریکایی کار کرده و پس از سقوط افغانستان به دست طالبان در افغانستان رها شدهاند، نمیچرخد، اما اثر این بخش فلم از روایت اصلی قدرتمندتر است. بهصورت کل روایت فلم پیمان روی تعهد بر دوستی و جبران آن میچرخد؛ اما تم اصلی داستان حتا شاید ناخودآگاه روی مساله بیسرنوشت ماندن ترجمانها و هر همکار افغان نیروهای امریکایی که در افغانستان به حال خود رها شدهاند، متمرکز است. پس از فلم کمکیفیت قندهار با بازی جرارد باتلر، اما گای ریچی، کارگردان مشهور امریکایی، نگذاشت تا انگشت منتقدان به سوی او نیز نشانه برود. در فلم پیمان گای ریچی، روایت یکدستتر و نزدیک به واقعیتتری از جنگ افغانستان ارایه میشود. اگر مبالغههایی که بهنحوی در فلم گنجانده شده است و خوراک اصلی فلمهای هالیوودی است را در نظر نگیریم، فلم یک داستان واقعی را روایت میکند.
در دو سال گذشته بحث مدیریت ضعیف امریکا در انتقال همکاران افغانش، سوژه بیشتر رسانهها بوده است. در بحبوحه سقوط کابل به دست طالبان، امریکا و متحدانش تصمیم گرفتند تا افغانهایی را که سالها با این نیروها همکار بودند، از کشور خارج کنند. امریکا میدانست که طالبان بسیاری از این افراد را از بین خواهد برد و چنین هم شد. حتا با گذشت دو سال از سلطه طالبان، اعضای این گروه در جستوجوی افرادیاند که روزگاری با نیروهای ناتو همکاری داشتهاند. ترجمانها و سربازان نیروهای ویژه ارتش افغانستان در صدر این لیست قرار میگیرند. با این حال به دلیل هرجومرج شدیدی که در اطراف میدان هوایی کابل شکل گرفت، امریکا و متحدانشان نتوانستند بهصورت درست همکاران خود را تخلیه کنند. کشورهایی چون امریکا، بریتانیا، کانادا، آلمان و استرالیا هنوز هم در تلاش انتقال همکاران سابق خود هستند. این همان چیزی است که درونمایه فلم پیمان را شکل داده است. گای ریچی در تلاش است تا اصل رفاقت و وفا به عهد را در این فلم به نمایش بگذارد. او اواخر اپریل در مصاحبه با مجله تایم گفت که سعی او بر این بوده که احساسات درونی افراد و دوستی و محبت را در این فلم که بهشدت خشن است، مسلط بسازد و احساس میکند که چنین هم شده است.
فلم پیمان را میتوان به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول از زمانی که احمد (با بازی دار سلیم) وارد گروه جان کینلی (با بازی جیک جیلنهال) میشود، تا زمانی که احمد میتواند پس از ماجراهای بسیار، جان کینلی زخمی را به پایگاه بگرام برساند، ادامه دارد. بخش اول با دلهره زیادی پیگیری میشود. احمد مجبور است تنها و بدون امکانات جان زخمی را روزهای متوالی در میان کوهها و تپهها دور از چشم طالبان، با پای پیاده انتقال دهد. شاید بتوان گفت که قدرت اصلی فلم در همان پانزده ـ بیست دقیقهای است که احمد با مخاطرات زیادی برای نجات جان کینلی روبهرو میشود. حتا به باور من فلم میتوانست با همین کشوقوسها و مخاطراتی که احمد برای رساندن جان کینلی به پایگاه با آن روبهرو میشود، به پایان برسد؛ اما آنگاه پیمان فلمی شبیه «نجات سرباز رایان» اثر استیون اسپیلبرگ و هنرنمایی تام هنکس میشد. به همین دلیل گای ریچی بخش دومی نیز به فلم میبخشد. بخش دوم فلم هم تلاش جان کینلی برای پیدا کردن احمد است که اکنون با خانوادهاش در حال فرار از دست طالبان هستند که برای سرش جایزه گذاشتهاند، دربهدر از گوشهای به گوشه دیگر میرود. در بخش دوم فلم یک بار دیگر ما با واقعیتی تازه در مورد همکاران افغان نیروهای امریکایی برمیخوریم که همانا تعلل و کندکاری بخش مهاجرت امریکا که به نام «USCIS» یاد میشود، میباشد. اکثر پناهجویان افغان از جمله نگارنده، رنج بیتفاوتی بخش مهاجرت دولت امریکا در قبال پروندههای مهاجرتی افغانها را چشیدهاند. هنوز هم تعداد زیادی از افغانها هستند که پروندههایشان در قفسههای دفتر «USCIS» خاک میخورد و خودشان در کمپهای موقت در ابوظبی، آلبانیا و قطر و همچنان در کشور پاکستان، بدون کوچکترین اطلاعی از وضعیت پروندههایشان در انتظار نجات از این برزخاند.
به نظر میرسد که گای ریچی بهخوبی از عملکرد اداره مهاجرتی امریکا آگاه است. حتا دیالوگهایی که میان جان کینلی و کارمندان بخش مهاجرت ردوبدل میشود، نشانههای واقعی دارد. تعدادی از دوستانم تعریف میکنند که کهنهسربازهای جنگ افغانستان که در تلاش نجات همکاران سابق خود بودهاند، بارها با بخش مهاجرتی امریکا درگیر جدل و گفتوگوهای تند و پرسروصدا شدهاند. فلم با تلاشهای شخصی جان کینلی برای نجات احمد رو به پایان میرود و در آخرین لحظات در حالی که احمد و جان کینلی در محاصره طالبان قرار گرفتهاند، مانند بیشتر فلمهای هالیوودی، این نیروهای ارتش امریکایند که به کمک آنان میشتابند.
فلم با نفسهای راحتی که جان کینلی و احمد در داخل هواپیما میکشند، به پایان میرسد.
فلم پیمان را میتوان یک فلم رفیقانه خوب توصیف کرد. اعضای تیم جان کینلی برای نجات همدیگر تلاش میکنند و در این میان یکی پی دیگر جان خود را از دست میدهند. حتا احمد که در اول فلم آبش در یک جو با جان کینلی نمیرود، در این جاننثاری با دیگران شریک میشود. دیالوگها برای مخاطب افغان قابل شناخت است. این در حالی است که گای ریچی تلاش کرده آن را برای مخاطب جهانی نیز قابل درک بسازد. در این فلم نیز از زبان فارسی و پشتو به اندازه کافی استفاده شده است. هنرپیشههایی که باید به زبان فارسی و پشتو حرف بزنند، تا حد زیادی موفق شدهاند زبان خود را به زبان روزمره مردم نزدیک بسازند؛ هرچند مسلما نقضهایی هم در این عرصه وجود دارد. با وصف خوب بودن فلم پیمان، نمیتوان از چند ضعف جزیی این فلم بیتفاوت گذشت. نخستین مسالهای که در فلم به چشم تماشاچی بد میخورد، مبالغه بیش از حدی است که در کشتار طالبان صورت گرفته است. هرچند اکثر فلمهای هالیوودی این چاشنی را دارند، اما در این فلم صحنهها طوری است که شما با هر مرمی یک طالب را به خاک میافگنید. نقص دوم فلم پیمان، طراحی لباس است. از آنجایی که بیشتر فلم در جغرافیای افغانستان میگذرد، گای ریچی باید در مورد پوشش افغانها دقت بیشتر به خرج میداد. بیشتر جنگجویان طالبان در این فلم پتلونهای پلنگی و حتا گاهی پتلونهای لی/کوبای به تن دارند. جان کینلی هم وقتی که به جستوجوی احمد میرود، زیر پیراهن افغانی پتلون دارد، نه تنبان. احمد نیز همینگونه پوششی دارد. این شیوه طراحی لباس حتا برای مخاطبان غربی که به اندازه کافی طالبان را روی پردههای تلویزیون دیدهاند، کمی گیجکننده به نظر میآید.
نقص دیگر استفاده بیش از حد از زبان فارسی است. مسلما همه این را به خوبی میدانند که زبان اکثریت طالبان پشتو است. حتا طالبانی که در شمال افغانستان فعالیت داشتند، نیز پشتوزبان بودند. اما در این فلم اکثریت طالبان به زبان فارسی و لهجه کابل صحبت میکنند. به نظر میرسد به دلیل اینکه داستان حول محور بگرام و حومه آن میچرخد، بررسی گای ریچی نشان داده است که این منطقه فارسیزبانهاست و او نیز زبان فارسی را بیشتر مسلط بر فضای فلم ساخته است. همین مساله باعث شده تا هراسی که از طالب باید به دل بزند، به آن اندازه نمیزند. با تمام این احوال اگر از این نقیصههای کوچک بگذریم، فلم «COVENANT» توانسته است نمره قبولی را برای روایت تکهای از تاریخ جنگ افغانستان به دست بیاورد.