دوشنبه، تاجیکستان
۲۴ نوامبر ۲۰۲۳
سال گذشته وقتی برای شرکت در دهمین نشست امنیتی هرات به شهر دوشنبه تاجیکستان آمدم، احساس میکردم در خانهام در کابل نشستهام. هنگام قدم زدن در شهر، فکر میکردم در جادههای بلخ، بدخشان، هرات، تخار یا بغلان قدم میزنم. این احساس زمانی بیشتر قوت گرفت که داکتر رنگین دادفر سپنتا، دوست عزیز من و وزیر خارجه پیشین افغانستان، نیز در جریان آن سفر به من گفت که حضور در شهر «احساس در خانه بودن» را در وی همیشه برانگیخته است. او نیز گفت که این بار تفاوت این است که با وجود «احساس در خانه بودن» عطر هوای افغانستان که از آن سوی آمو میوزد، بوی «طالبان» میدهد. شاید به این دلیل که برای وی و بسیاری از ما که نمیتوانیم به همان سادهگیای که به شهر دوشنبه سفر میکنیم، به کابل، قندهار، بامیان و بلخ یا به سرزمین مادری/آبایی خودمان برویم.
راستش من نیز سال گذشته که از استانبول سوار هواپیمای خطوط هوایی ترکیه شدم، در جریان پرواز هر بار چشمم در صفحه تلویزیون مقابلم که نقشه پرواز را نشان میداد به نقشه افغانستان بهویژه نام کابل میافتاد، تصور میکردم که دارم به «کابل جان» میروم. انگار نه انگار که ذهن من حتا هر پروازی به سمت سرزمینهای مجاور را سفری به «وطن» میپندارد. این احساس اما زودگذر بود و میدانستم که رفتن به کابل برای من نه حالا ممکن است و نیز نمیدانم تا به کی همچنان یک رویا باقی خواهد ماند. این بار نیز هنگامی که به تاریخ ۲۰ نوامبر از استانبول به سمت تاشکند پرواز داشتم تا قبل از شرکت در یازدهمین نشست امنیتی هرات به آنجا بروم، همان احساس قبلی دو ـ سه باری در جریان پرواز به سراغم آمد. من زمانی به این باور بودم که اگر روزی نتوانم به کابل بروم، ممکن است دیگر نتوانم «زنده» بمانم؛ اما بیش از دو سال است که نمیتوانم به «کابل جان» سفر کنم و «هنوز» زندهام.
این بار نیز بعد از یک توقف دو ـ سه روزه در تاشکند، برای شرکت در یازدهمین کنفرانس امنیتی هرات که به ابتکار «انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان» به رهبری دوست گرامیام داکتر داوود مرادیان برگزار میشود، به شهر دوشنبه میروم.
در کنار دیگر موضوعات کلیدی مرتبط به افغانستان و منطقه، بحثی به «گفتوگوی ملی: به سوی یک افغانستان دموکراتیک» اختصاص یافته است. بحث در مورد آینده یک افغانستان دموکراتیک، بهویژه در شرایطی که طالبان بر اکثریت قلمرو افغانستان مسلط هستند و بدترین شرایط زندهگی انسانی را برای مردم کشور، بهویژه زنان، رقم زدهاند، آرزویی نیک، اما در کوتاهمدت دستنیافتنی است. به این دلیل که مباحثی از ایندست، حداقل از دو سال و اندی به این سو و پس از فروپاشی جمهوری اسلامی افغانستان و استقرار مجدد نظام جهالت و بدویت طالبانی، در میان طیفهای متفاوتی از مردم افغانستان، بهویژه جوانان، تحصیلکردهگان و زنان پیوسته برگزار میشود. شماری از کارشناسان خارجی و نهادهای بینالمللی نیز در همه این مباحث، آرزوی خویش را که ایجاد یک نظم دموکراتیک و مبتنی بر قانون اساسی و انتخابات در افغانستان است، بیان میکنند. با وجود این، چگونهگی دستیابی به این آرزو، برای اکثریت این افراد از جمله من، هنوز نه مشخص است و نه برای آن تقسیماوقات زمانی مشخص دارم. بخشی از این ناامیدی دلایلی دارد که به برخی از آنها در اینجا اشاره میکنم:
- پراکندهگی نیروهای سیاسی دموکرات افغانستان و فقدان اعتماد و اتحاد میان این نیروها، یکی از عوامل عمده است. افراد و گروههایی که به دنبال ایجاد یک نظم دموکراتیک در افغانستان هستند، هنوز تشکیلات منظم، حمایت داخلی و بینالمللی و اعتماد به نفس کافی برای این کار را ندارند. شماری از این افراد و نیروها در خطوط قومی و زبانی تقسیماند و شماری دیگر، هنوز نه برنامه تدوینشده برای این کار دارند و نه از اعتماد به نفس کافی برخودارند تا حتا طرحهای خویش را همهگانی کنند. آنان به گروههای کوچک چندنفری تقسیماند و با گروهها و افراد مشابه خودشان نتوانستهاند ارتباط و اعتماد ایجاد کنند.
- فقدان اعتماد تودهها در جامعه افغانستان به نیروهای پیشین سیاسی، بهویژه گروههای جهادی که قبل از فروپاشی جمهوری در فساد، خویشخوری، تقویت منازعات قومی و جنایت نقش داشتند، از دیگر عوامل این بنبست است. مردم افغانستان در سالهای حضور نیروهای غربی بهوضاحت شاهد بودند که نیروهای پیشین جهادی فساد مالی و سیاسی را به یک امر عادی در سیاست أفغانستان مبدل کرده و برای منافع کوچک گروهی خویش، منازعات قومی را گسترش بخشیدند. آنان در برابر قانون پاسخگو نبودند و روندهای دموکراتیک را با تقلب و جعلکاری بدنام کردند.
- بیاعتمادی جامعه بینالمللی و همسایهگان افغانستان به این نیروها و حمایت از ثبات شکنندهای که طالبان به وجود آوردهاند. جامعه بینالمللی و در راس ایالات متحده امریکا به این باور است که نیروهای سیاسی افغانستان با وجود حمایت بیدریغ بیستساله، قادر نشدند تا یک دولت باثبات و مستحکم ایجاد کنند. از سوی دیگر، آنان به این باورند که با بازگشت طالبان، امنیت نسبی در سراسر افغانستان به میان آمده است. از جانبی هم، این کشورها به دلیل مشغولیت در مسایل دیگر بینالمللی، افغانستان را دیگر یک اولویت نمیپندارند و حتا در مواردی حاضر شدهاند با طالبان تعامل کنند. از سویی هم غرب بهویژه امریکا، نمیخواهد شرایط در افغانستان طوری رقم بخورد که منجر به قدرتگیری مجدد نیروهای پیشین جهادی شود.
- احاطه و کنترل شدید طالبان بر کلیت جغرافیای افغانستان، یکی دیگر از عوامل است. این گروه در پی فروپاشی دولت جمهوری اسلامی افغانستان قادر شد تا بهسرعت احاطه و کنترل خود را به سراسر قلمرو افغانستان گسترش دهد. در پهلوی آن، طالبان توانستند به پیشرفتهترین سلاحها و ابزار جنگی که از نیروهای دفاعی و امنیتی افغانستان باقی مانده است، دست پیدا کنند. برخی از اقدامات مسلحانه از سوی شماری از جبهات مخالف طالبان در این مدت بهشدت سرکوب شده و گروههای مخالف طالبان نتوانستهاند منطقهای را آزاد کنند تا بعد از انسجام نیروهای نظامی و سیاسی بتوانند به یک چالش جدی در برابر طالبان بدل شوند.
- سرکوب شدید هر گونه اقدامی که طالبان آن را خلاف منافع و اقتدار رژیم خود میدانند. طالبان یک گروه اقتدارگرا و مخالف هر گونه فعالیت سیاسی و مدنیاند. آنان با لغو قوانینی که ایجاد و فعالیت این گروهها را تضمین میکرد، اجازه هیچگونه فعالیت سیاسی و مدنی را نمیدهند و هر گروهی که خلاف این سیاست اقدام کند، بهشدت سرکوب، زندانی، شکنجه و حتا اعدام میشود.
عوامل زیاد دیگری را نیز میتوان فهرست کرد، اما به باور من، پراکندهگی نیروهای دموکرات افغانستان، مهمترین عامل تداوم رژیم طالبان است. نیروهای جهادی و دستاندرکاران جمهوری اسلامی به رهبری اشرف غنی، به دلیل دست داشتن در فساد، جنایت و منازعه قومی، دیگر از اعتماد داخلی و بینالمللی برخودار نیستند و تا هنوز نتوانستهاند حتا به افلاس اخلاقی و اقدامات ددمنشانه گذشته خویش اعتراف کرده و از مردم افغانستان معذرتخواهی کنند.
متاسفانه در میان نیروهای دموکرات نیز اعتماد لازم وجود ندارد. آنان به دستههای کوچک تقسیم شدهاند و با وجود گذشت دو سال و اندی از استقرار مجدد رژیم طالبان، بر سر یک نقشه راه واضح برای آینده افغانستان، چه بدون طالبان و چه با آن عده طالبانی که حاضر به تعامل با این نیروهایند، نتوانستهاند به توافق برسند.
من هر چند برگزاری نشستهای بینالمللی در رابطه به افغانستان، بهویژه تداوم کنفرانس امنیتی هرات را ضروری و حیاتی میدانم، اما به این باورم که هنوز برای دستیابی به توافق عمومی میان نیروهای مخالف طالبان، راه درازی در پیش است. بنابراین، این بار نیز «هوای دوشنبه جان، عطر کابل دارد» و آن را دارم با تمام وجودم حس میکنم. به این باورم که با وجود نزدیکی جغرافیایی به افغانستان و مباحثی برای شکل دادن یک نقشه راه برای آینده و ایجاد اعتماد میان نیروهای مخالف طالبان، برای من و صدها هزار تبعیدی دیگر که به دلیل حاکمیت طالبان قادر به سفر به سرزمین مادری/آبایی خویش نیستند، ممکن نیست به این زودیها بتوانیم بدون ترس و هراس دوباره به کابل جان برگردیم.
البته با وجود کمبودهای جدی و ساختاری در بین جبهه ضد طالبان، چشماندازی درباره «عادی شدن» رابطه جهان با طالبان نیز وجود ندارد. طالبان نه ظرفیت و نه علاقهمندی عادی شدن را دارند و مردم افغانستان و سیستم بینالمللی نیز ظرفیت تغییر مدنی/سیاسی طالبان و ظرفیت تحمل این گروه را ندارند. به همین دلیل، به نظر میرسد که شکستن این بنبست از نوع «کی» و «چگونه» است، نه از نوع «آیا».
در یازدهمین نشست امنیتی هرات، قرار است «ارکستر زهره» نیز حضور یابد و هنرنمایی کند. این ارکستر که اکثر اعضای آن را دختران و پسران جوان تشکیل میدهند، پس از فروپاشی جمهوری و بازگشت طالبان، به کمک داکتر ناصر سرمست، رییس انستیتوت موسیقی افغانستان، در خارج از کشور دوباره زنده شد. اکنون این ارکستر مشعلی امید برای افغانستان فرداست که در آن عشق و آزادی و تنوع دوباره زنده میشود. چونان ققنوس، آن پرنده افسانوی که وقتی مرگش نزدیک میشود، بالهایش را به هم میکوبد و خود را به خاکستر مبدل میکند، اما از درون این خاکستر ققنوسی جوانی جان میگیرد و زنده میشود.