پس از آنکه دولت افغانستان به دست طالبان سقوط کرد، جامعه نیز یک سقوط آزاد را تجربه کرده است. در طی دوونیم سال گذشته مصیبتهایی که بر سر جامعه آمده، مردم را به سمت اتحاد رهنمایی نتوانسته است. همانطوری که دولت افغانستان از هم پاشید، جامعه نیز تکهتکه شده است. در حالی که بایستی در زمان مصیبتهای سنگین جامعه یکپارچه حرکت کند و شگافهای اجتماعی ترمیم شود، برعکس در شرایط خفقانی کنونی این شگافها گشودهتر شده و اتحاد از بین رفته است.
یکی از آفات جامعه ما، نداشتن ارزشهای بزرگ و مشترک است. افغانستان یک جامعه کثیرالقومی است که این خصوصیت به عامل بیثباتی آن تبدیل شده است. هر قومی در درون این جامعه، ارزشهای مخصوص خود را دارد و در برابر ارزشهای اختصاصی اقوام دیگر حساسیت نشان میدهد. با این حال، همین جامعه تکهوپارچه در مقاطعی، پازلها را کنار هم چیده و به همدیگر بازو دادهاند. آن وضعیت اما محصول شرایط دشواری بوده که جامعه را در معرض تهدیدات جدی قرار داده است. یکی از نمونههای این همدلی را در جنبش تبسم تجربه کردیم؛ زمانی که تروریستانی در ولایت غزنی هفت مسافر را سر بریدند. وقتی جنازههای آن مسافران را به رسم اعتراض به ارگ ریاستجمهوری آوردند، نخبهگان سیاسی و مردم عادی از اقوام مختلف گرد آمدند، اعتراض کردند و همدردی نشان دادند. نمونههای خرد و کلان زیادی از آن را هر کدام از ما در زندهگی خود تجربه کردهایم. هر وقتی که با شرایط دشوار و ظلم گروهی مواجه شدهایم، دلخوریهای خود را یک سو نهاده و کنار هم ایستادهایم تا با همدیگر از آن مصیبت و شرایط دشوار عبور کنیم.
حالا که شرایط بهمراتب بدتر شده است، این اتحاد و یکپارچهگی در جامعه افغانستان دیده نمیشود. همان حس همدردی در میان قربانیان جنایتهایی که طالبان مرتکب آن میشوند، وجود ندارد. حداقل این حس در سطح کلان به چشم نمیآید. سقوط دولت، سقوط اخلاقی جامعه را نیز در پی داشته است. حالا اگر بخشی از جامعه افغانستان مورد هجمه گروه طالبان و اندیوالان آنها قرار میگیرد، بخشهای دیگر جامعه با قربانیان همنوایی نمیکنند. کوچهای اجباری که در مناطق مشخص افغانستان توسط طالبان و با همدستی کوچیها اتفاق افتاده است و هر روز دامن آن وسیعتر میشود، واکنش حتا ظاهری بخشهای دیگر جامعه را برنمیانگیزد. این واکنشها در میان نخبهگان سیاسی بخشهای دیگر جامعه هم دیده نمیشود. حساب طالبان با مردم افغانستان جداست و انتظاری هم از این گروه وجود ندارد، اما این انتظار در سطح بسیار قوی از باقی اعضای جامعه وجود دارد که در روزهای دشوار کنار همدیگر بایستند و دست یکدیگر را بگیرند.
ربودن دختران و زنان جوان از یک بخش جامعه توسط طالبان، وجدان بخش دیگر جامعه را آزار نمیدهد. اگر اعتراضی هم از یک بخش جامعه بلند میشود، صدای بخشهای دیگر جامعه را با خود همراه نمیتواند و بنابراین ضعیف میماند و کمتاثیر یا بیتاثیر میشود. کشتار گروهی در ایستهای بازرسی، در برخی مناطق خاص و در جادهها توسط طالبان هم نتوانسته است روحیه همدلی را در میان مردم افغانستان تحریک کند. حذف یک گروه قومی یا مذهبی از همه ساختارهای سیاسی و حتا اقتصادی نیز چنین قدرتی نداشته است. در این میان، انتظار میرفت محروم کردن زنان از حق آموزش، کار و گشتوگذار بتواند همه جامعه را در برابر طالبان متحد کند و صدای رساتر و بلندتری شنیده شود؛ اما همین اتفاقات کلان و بهغایت وحشتناک نیز با سکوت بخشی دیگر از جامعه که مردان باشند، همراهی شد. نشر گزارشهایی از تجاوز جنسی طالبان بر زنان زندانی و مرگ زندانیان زیر شکنجه این گروه نیز با سکوت جامعه همراهی شده است. مساله این نیست که یک گروه قومی یا جنسیتی نسبت به اوضاع ماحول خود بیتفاوت است، بلکه همه اعضای جامعه نسبت به همدیگر از سر بیمبالاتی برخورد میکنند. این یک وضعیت عمومی است، هر چند در هر طیفی از جامعه کسانی هستند که متفاوتتر میاندیشند و عمل میکنند. این افراد اما تعدادشان آنقدر زیاد نیست که تاثیر جدی داشته باشند. سکوت جامعه در برابر مظالم طالبان هر چند محصول ترسی است که تفنگهای طالبان بر جامعه گسترده است، اما در شرایطی که هیچ اجباری وجود ندارد و تهدیدی هم متوجه کسی نیست، غیرطالبانی هستند که به عساکر بیمزد این گروه مبدل شدهاند.
البته در شرایط طالبانی، اعتراض در برابر گروه حاکم هزینههای بسیار سنگینی دارد. مردم با توجه به چشمانداز سیاسی تاریک، ممکن در یک حساب سرانگشتی به این نتیجه برسند که تا افق روشن دیده نشود، نباید چنین هزینههایی را تقبل کرد. اما افت اخلاقی جامعه فقط به این سکوت کردنها محدود نمیشود. مهمانی دادنها به طالبان برای خوشخدمتی به آنها که در برخی مناطق جریان دارد، بازی کردن نقش مخبر برای استخبارات این گروه تا تعدادی از اعضای جامعه را با اتهامهای واهی به دام بیندازند، تبلیغ به نفع گروه طالبان در شبکههای اجتماعی در حالی که خود نیز از این گروه میترسند، تهیه ویدیوهایی از به اصطلاح دستاوردهای طالبان تا جنایات آنها در حاشیه قرار بگیرد و… از ایندست اقدامات است.
یکی از نمادهای افت اخلاقی جامعه، شرکت در نمایشهای کشتار و شکنجه انسانهاست. طالبان هرگاه با جامعه جهانی به مشکل برمیخورند، نمایشهای قصاص و اجرای حد راه میاندازند. ورزشگاههای کشور را به مراکز کشتار و شکنجه مردم بدل کردهاند. در این میان، تعدادی از مردم را میبینیم که در آن نمایشهای وحشت و بربریت شرکت میکنند تا شاهد کشتار، هتک حرمت، تحقیر و شکنجه هموطنان خود باشند. اشتراک صدها تن در نمایش کشتار انسانها در غزنی، یکی از نمادهای افت اخلاقی جامعه است.
شکی نیست که همه بخشهای جامعه به این پیمانه دچار افت اخلاقی نشدهاند که بدون اجبار و با اختیار خود به نمایشگاه وحشت طالبان و کشتار مردم افغانستان بروند، اما تعداد کسانی که به این پیمانه افت کردهاند نیز کم نیست. نمایشهای شکنجه و کشتاری که در سراسر کشور برگزار میشود، نمایانگر همین وضعیت است. این وضعیت، به غزنی و مردم آن ولایت محدود نمیشود. از غور تا سرپل، از پروان تا فراه و از غزنی تا تخار در سراسر کشور وضعیت کمابیش شبیه هم است. بخشی از این افراد، یوتیوبرانی هستند که محتویاتی به نفع گروه طالبان و علیه مردم افغانستان تولید میکنند و به خورد جامعه میدهند.
این سقوط آزاد جامعه از لحاظ اخلاقی، محصول وضعیت سیاسی کشور است. پراکندهگی حوزه ضد طالبان، مردم را ناامید کرده است. در این ناامیدی، تعدادی از مردم بدون درنظرداشت پیامدهای اخلاقی اقدامات خود، برای طالبان تبلیغ میکنند، نقش مخبر آنها را بازی مینمایند و به آنها مهمانی میدهند. آنها که تصور میکنند گزینه بدیلی وجود ندارد، به هر ابزاری متوسل میشوند تا با طالبان ارتباط نزدیک برقرار کنند تا شاید از شر آنها در امان بمانند.