گلبدین حکمتیار پس از مدتی سکوت، دوباره به سخن آمده و در مورد قضایایی که مطابق میلش پیش نمیرود، اظهار نظر کرده است. او از این که مخالفان طالبان در بیرون از افغانستان فعال شدهاند و میخواهند خودشان را بسیج کنند، ناراحت است. به باور او، موقف امریکا در قبال طالبان تغییر کرده و به این دلیل مخالفان رژیم مستقر در کابل، جان گرفتهاند. حکمتیار که طالبان به او اهمیتی قایل نمیشوند، هرازگاهی در حالی که همدلی زیادی با طالبان دارد، گلایههایش از این گروه را نیز بهگونهای مطرح میکند و جویای معلومات در مورد مسایلی میشود که طالبان لازم نمیبینند با او در میان بگذارند. به نظر میرسد حکمتیار بین رضایت از رژیم طالبانی و رنجش و نارضایتی از آن در نوسان است. رویه او بهگونهای است که همزمان میتواند هم گلایه شمرده شود و هم دفاع غیرمستقیم. گاهی امریکا را به دخالت در امور افغانستان متهم میکند که این در واقع دفاع از طالبان است، و گاهی هم شکایتهای نرم و ملایمی از این گروه میکند و خواستار رسیدهگی به آنها میشود.
حکمتیار در اظهار نظر تازهاش نیز از شگردی که به آن اشاره شد استفاده کرده است. هم از نشستهای مخالفان طالبان در ناروی، تاجیکستان و اتریش ناراحت است و هم از این بابت که در خلای اطلاعاتی بهسر میبرد و مجبور است به آوازهها و شایعات اتکا کند، رنجیدهخاطر به نظر میآید و خواهان وضاحت در مورد برخی از قضایاست.
واقعیت این است که حکمتیار به دلیل شرکت در جنگهای ویرانگر تنظیمی و عملکردهای شبهطالبانی در گذشته، سیاستگر نیکنامی نیست و به این دلیل، نه در میان مردم از محبوبیت بالایی برخوردار است و نه کشورهای دخیل در بحران افغانستان اهمیت زیادی به او قایلند. حتا پاکستان بهعنوان کشوری که حکمتیار زمانی نازدانه سیاسی مورد اتکایش بود، مدتهاست به او توجهی نمیکند. رابطه طالبان با حکمتیار نیز در گذشته به حدی خوب نبوده که این گروه به او و حزبش اعتماد کنند. در حال حاضر نیز طالبان نسبت به حکمتیار عنایتی ندارند. او دیگر به مهره سوخته بدل شده است و به این دلیل، بیش از هر زمان دیگری تلاش دارد فراموش نشود و عوامل دخیل در بحران افغانستان در کنار دیگران او را هم جدی بگیرند.
وقتی حکمتیار میبیند که مخالفان قدیمی و همیشهگیاش این جا و آن جا فعالند و برای انسجام جبهه ضد طالبانی تلاش میکنند، او از درد به خود میپیچد. حکمتیار عقده بسیار عمیقی از برخی رقبای سیاسی گذشتهاش از جمله احمدشاه مسعود دارد؛ فرماندهی که نگذاشت حکمتیار به بخش زیادی از رویاهای تمامیتخواهانه و قومگرایانهاش در افغانستان دست یابد، چه پیش از سقوط کابل بهدست مجاهدین و چه پس از آن. حالا که پسر مسعود تلاش دارد راه پدرش را ادامه دهد و شماری از کشورها نیز به او توجه میکنند، حکمتیار بیشتر از طالبان رنج میبرد و چارهای ندارد جز این که سکوت خودش را بشکند و بر حریفان سابقش حملهور شود. گویی دردهای او بیشتر از طالبان است و به این دلیل، گاهی کاسه داغتر از آش میشود.
تمامیتخواه فرصتطلب
کارنامه سیاسی گذشته حکمتیار با تمامیتخواهی عجین شده است. تکرویهای سیاسی او در گذشته نه تنها افغانستان را به خاکوخون کشاند بلکه خود او را نیز منزوی و فراری کرد. ماندن او در کنار طالبان به این دلیل است که هر دو در تمامیتخواهی و قومگرایی از دیگری پیشی میگیرند و در برابر کسانی که شوونیسم را به چالش میکشند و خواهان حکومت فراگیر با حضور تمام اقوام و جریانهای سیاسی هستند، از یک سنگر به مقابله میپردازند. اگر امروز مخالفان طالبان و حکمتیار در حال بازسازی و بسیج خودشان هستند تا در برابر تمامیتخواهان و شوونیستها از حقوق خود دفاع کنند، حکمتیار و طالبان اگر سکوت پیشه کرده و واکنشی نشان ندهند باید تعجب کنیم.
با این حال، حکمتیار سیاستگر فرصتطلب است و همواره سعی داشته از هر امکانی برای دستیابی به قدرت سیاسی و مطرحشدن بهرهبرداری کند. در دورانی که هنوز دولت مورد حمایت غربیها در افغانستان روی کار بود، حکمتیار در یک پیام عیدی، علیه هزارهها خطونشان کشید و هشدار کوچ اجباری آنان را داد. اما برخلاف این هشدار او، حزب اسلامی به رهبری عبدالهادی ارغندیوال که شاخه جداشده از حزب اسلامی به رهبری حکمتیار خوانده میشود، با محمد محقق، از رهبران هزاره و عبدالله عبدالله، از رهبران جریانی که حکمتیار سالها با آن جنگیده است، دست به ایتلاف سیاسی زد. حکمتیار با فتوادادن علیه هزارهها تلاش داشت احساسات قومی پشتونها را تحریک کرده و میزان محبوبیتش را در میان آنان تا حدی بالا ببرد و به این بهانه، عدهای از اعضای ارشد حزب اسلامی را هم به دور خود جمع کند، که نتایج چندان مثبتی در پی نداشت.
سپس، در جریان کارزارهای انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای ولایتی، حکمتیار که برگزاری هر گونه انتخابات در حضور نیروهای خارجی را نامشروع میدانست، از هوادارانش خواست تا انتخابات ریاست جمهوری را تحریم اما در انتخابات شوراهای ولایتی بهگونه وسیع شرکت کنند.
اگر از دید حکمتیار انتخابات ریاست جمهوری در کشور زیر کنترل نیروهای خارجی نامشروع است، انتخابات شوراهای ولایتی چهگونه میتواند مشروع و قانونی باشد؟ این پارادوکس را چهطور میتوان حل کرد؟ تنها یک فرصتطلب میتواند چنین موضعگیریای داشته باشد. این فرصتطلبی برخاسته از جبر سیاسیای است که بر حکمتیار تحمیل شده و او مجبور به کنارآمدن با آن گردیده است. فرصتطلبیهای حکمتیار برای این است که او دستکم سهمی از نمد قدرت برای خودش داشته باشد، اگر نمیتواند تاموتمام آن را در اختیار بگیرد.
حکمتیار با موضعگیری اخیرش سعی دارد هم از طالبان گلایه کند که چرا او را در جریان معاملاتشان با امریکا قرار نمیدهند و هم به نحوی خشم و عصبانیت خود را از برگزاری نشستهای مخالفان طالبان در خارج از افغانستان نشان دهد. این گونه او میخواهد به طالبان گوشزد کند که میتوانند روی او حساب کنند. حکمتیار مثل طالبان به حکومت همهشمول که همه اقوام و جریانهای سیاسی در آن شامل باشند، باور ندارد. او همانند طالبان خواهان حکومت متمرکز پشتونمحور در افغانستان است: یکی از دهها نقطه مشترک میان حکمتیار و طالبان. به این دلیل، حکمتیار بسیار راحت میتواند با طالبان کار کند؛ البته در صورتی که این گروه علاقه کار مشترک با او را داشته باشد.