در این اوضاع متلاطم و بحرانی، خبری که چندان به آن پرداخته نشد، این بود که اخیراً پس از کوشش فراوان، راهی پیدا شد و 55 تن دیگر از اقلیت هندو و سیک اهل افغانستان توانستند این کشور را ترک کنند. طالبان به آنها اجازه ندادند که کتاب مقدس خود را با خود به بیرون از کشور ببرند. به گفته پونیت سینگ چندوهک، رییس بینالمللی انجمن هند که در انتقال هندوها و سیکها از افغانستان به هند همکاری داشته، در حال حاضر فقط 43 تن از این اقلیتهای دینی در افغانستان باقی ماندهاند.
در چهار دهه اخیر، هندوها و سیکها با انواع آزارواذیتها و تبعیضهای دینی و فرهنگی مواجه بوده و روزگار سختی را در این کشور سپری کردهاند. جنگ و منازعه مستمر، به فرهنگ همزیستی در این کشور لطمه وارد کرده و همه و مخصوصاً اقلیتها را در معرض خطر و ستم سیستماتیک قرار داده است. در این میان، گاهی حکومتها به جای اینکه از حقوق اقلیتها صیانت کنند، خود در تلختر کردن شرایط بر آنها و اِعمال تبعیضهای گوناگون همدست دیگران بودهاند. هندوها و سیکها در دوران جنگهای داخلی و نیز در دوران اول و دوم سلطه طالبان، بدترین روزها را تجربه کردهاند.
هندوها و سیکها تا زمانی که جنگهای خونین در افغانستان شعلهور نشده بود، رویهمرفته در فضایی مسالمتآمیز زندهگی میکردند و یکی از اقلیتهای دینی مهم در کشور بودند و در چرخاندن چرخ اقتصاد کشور نقش تعیینکننده داشتند. اما از زمانی که عقاید جزمی به نام ایدیولوژی اسلامی فضا را در دست گرفت، عرصه بر آنها تنگ شد، زمینها و داراییهایشان مورد دستبرد زورمندان قرار گرفت و بهتدریج از کشور مجبور به فرار شدند. هندوها و سیکها که زمانی یکی از اقلیتهای دینی پرشمار در کشور و در شهرهای مختلف افغانستان سرگرم زندهگی و تجارت بودند، اکنون از کشور خود آواره شدهاند و از آن جمعیت انبوه دهها هزار نفری، فقط 43 نفر از آنها در این کشور باقی ماندهاند. شاید آنها هم روزی این کشور را ترک کنند و اینسان، خیال افرادی را که تصور میکنند افغانستان باید «کشوری 100 درصد اسلامی» باشد، کاملاً راحت کنند.
اسلام دین اکثریت مطلق مردم افغانستان است. صدها سال است که ساکنان این کشور به اسلام باورمندند و آیینها و شعایر اسلامی را برگزار میکنند. با این حال، فیالمجموع مسلمانان این کشور تا چند دهه پیش، نسبت به اقلیتها از خود سعه صدر نشان میدادند و با آنها با مدارا و مروت برخورد میکردند و روابطی صلحآمیز و دوستانه میان مسلمانان و نامسلمانان در این کشور برقرار بود. چه شد که این روابط دوستانه بهتدریج به تنش و دشمنی گرایید و اقلیتهای دینی با گذشت هر روز زیر فشار قرار گرفتند و مورد تبعیض و تعصب واقع و ناگزیر به ترک وطن آبایی خود شدند؟
یکی از علتهای این تحول منفی، این است که با ورود اندیشهها و افکار چپی و راستی از کشورهای دیگر به افغانستان، طرز تفکر دینی دچار دگردیسی جدی و گرایش به دیگرستیزی و غیریتسازی در برداشتهای اسلامی پررنگ شد. افرادی که خود را وابسته به سازمانهای اسلامگرا میدانستند، تلاش ورزیدند مردم را از دینداری سنتی دور و در ذهن آنها عقاید و باورهای ایدیولوژیک را تزریق کنند. طبعاً لازمه ایدیولوژی، خواه اسلامی خواه غیراسلامی، دشمنتراشی و مرزبندی میان خودی و غیرخودی است. با ایدیولوژیک شدن فضا، همه چیز به سیاه و سفید تقسیم میشود و بدین ترتیب هواداران ایدیولوژی در صدد آن برمیآیند که با افکاری که افکار دشمنانه تلقی میشود و در خدمت آنها قرار ندارد، بستیزند و آنها را از میدان بهدر کنند. اسلام سنتی در افغانستان، صدها سال در فضایی صلحآمیز با اقلیتهای دینی به سر برده بود، اما ایدیولوژیای که اسلام سیاسی ترویج کرد، مجال نفس کشیدن را از اقلیتها گرفت تا اینکه موفق شد در این اواخر، یکی از اقلیتهای خوشنام در این کشور را نیز از صحنه حذف کند و احساس پیروزی برایش دست دهد. ایدیولوژی با تنوع و تکثر از بیخ و بُن ناسازگار است و اگر این ایدیولوژی نام اسلام را با خود یدک بکشد، فاجعهای عمیقتر و دردناکتر شکل خواهد گرفت.
آنانی که همواره دم از این میزنند که هرگاه حکومت اسلامی تأسیس شود، همه نابهسامانیها و آشفتهگیها را از بین میبرد و دنیا را به بهشتی رویایی مبدل میکند، وقتی وارد صحنه عمل میشوند، با هزار و یک مشکل دستوپنجه نرم میکنند و بهشدت درمیمانند. یکی از آن عرصههایی که کارنامه حکومتهای اسلامی در آن قابل نقد جدی است، مورد برخورد با اقلیتهای دینی است. کارنامه همه حکومتهای اسلامیای که در قرنهای بیستم و بیستویکم ظهور کردند و در صدد برآمدند تا نظام خالص اسلامی را برقرار کنند، در برخورد با اقلیتهای دینی، کارنامهای ناکام است. این حکومتها نتوانستند از دام توهم توطیه بیرون بجهند و با شهروندان نامسلمان در کشورهای اسلامی با ذهنی باز و پذیرا برخورد کنند.
نکته دیگری که در خصوص وضعیت رقتبار اقلیت هندو و سیک در افغانستان قابل تذکر است، این است که افغانستان از پنجاه سال بدین سو، میدان جنگها و منازعات نیابتی کشورهای منطقه و جهان است. هر یک از کشورهایی که در مداخله در افغانستان برای خود مصلحتی میبینند، گروههایی را در این کشور برای پیشبرد اهداف خود تمویل و تجهیز میکنند. یکی از منازعات نیابتیای که دستکم در چهار دهه اخیر در افغانستان، فاجعه آفریده و آشوب خلق کرده و از مردم این کشور قربانیهای بیشمار گرفته، منازعه هند و پاکستان است. از زمان جدا شدن پاکستان از هند، ضربه زدن به منافع یکدیگر، مهمترین اولویت سیاست خارجی هر دو کشور بوده است. افغانستان یکی از آن مناطقی است که هند و پاکستان با خیال راحت موفق شدهاند جنگهای نیابتی خود را در آن سازماندهی کنند. از آنجایی که هندوها و سیکها روابط نزدیک با هند داشتهاند، رهبران پاکستان به این تصور بودهاند که این اقلیت دینی بهحیث عوامل جنگ نیابتی هند عمل میکنند. از این جهت، پاکستان از طریق واسطههایش در افغانستان، علیه هندوها و سیکها تبلیغات به راه انداخته و ذهنیت تودهها را نسبت به آنها مشوب و با طرح شعارهای دینی تودههای سادهلوح را اغفال کرده است. هندوها و سیکهای افغانستان، در حقیقت قربانی رقابتهای هند و پاکستان در میدان افغانستان شدهاند. مجاهدین، طالب و داعش، نامهایی هستند که در مناسبتهای مختلف به میان آورده میشوند تا هدفی واحد را برآورده کنند.
با رفتن هندوها و سیکها از افغانستان، قسمتی مهم از تنوع دینی و تکثر فرهنگی در این سرزمین به تاریخ پیوست. این اتفاق احتمالاً برای آنانی که با تنوع و رنگارنگی در جامعه ما دشمنی دارند و خیال دارند فضایی یکدست و یکنواخت بیافرینند، مایه شادمانی و سرور است؛ ولی برای آن عده از اشخاصی که این نکته را دریافتهاند که انحصارگری و تمامیتخواهی در هر شکل آن، سرانجام نیکویی ندارد، این رویداد هشداردهنده و غمانگیز است. بدون شک آن طرز تفکری که هندوها و سیکها را برنمیتابد و آنها را از بابت عقاید دینیشان قابل حذف و نابودی میشمارد، مدتی نخواهد گذشت که به سراغ گروههای دیگر میرود و برای قلعوقمع آنها دست و آستین برمیزند. اگر قرار باشد تفاوتها از سطح جامعه بهکلی برداشته شود، این تفاوتها به تفاوتهای دینی خلاصه نخواهد شد و دامان دیگر گروههای متفاوت و مختلف را نیز خواهد گرفت. اکنون سؤال بنیادی این است: به سراغ هندوها و سیکها رفتند و آنها را حذف کردند، پس از این نوبت کیست؟