ایران و عربستان دو بلوک مهم قدرت در منطقه خاورمیانه به شمار میروند. این دو کشور را از سه جهت میتوان بلوک قدرت خواند: ۱- عربستان خود را نماینده اسلام سنی میخواند و ایران نماینده اسلام شیعی؛ ۲- بزرگترین ذخیرههای نفتی حوزه خلیج فارس به این دو کشور تعلق دارد؛ و ۳- هر دو متحدان قدرتهای بزرگ [ایالات متحده امریکا، روسیه و چین] هستند. رفاقت و رقابت این دو کشور بر ثبات و بیثباتی منطقه خاورمیانه اثرگذار است. از سپیدهدم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تا این دم رابطه میان این دو کشور مبتنی بر رقابت بوده است تا رفاقت. سطح رقابت میان دو کشور به پیمانهای بود که منجر به قطع رابطه دیپلماتیک به مدت هفت سال شد. به راز این رقابت طولانی و تبعات زیانبار ناشی از آن نمیپردازم. حالا که سخن از رفاقت است، بایستی به چندوچون این رفاقت پرداخت. باز شدن باب رفاقت و بسته شدن باب رقابت میان این دو کشور، ضمن خلق خوشبینیها، برای بسیاری تبدیل به معما شده است. دو کشوری که سالهای طولانی در رقابت گرم و نفسگیر به سر میبردند، چه سبب شد که یکشبه دور سفره رفاقت بنشینند؟ آیا این رفاقت مقطعی خواهد بود یا دایمی؟ پرسش مهمتر این است که چرا باب رفاقت میان این دو کشور به واسطه چین گشوده شده است؟ آیا ایالات متحده امریکا در بستن باب رقابت میان این دو کشور نقش داشته است؟ آیا باز شدن این باب رفاقت سیمای خاورمیانه را تغییر خواهد داد یا نه؟ این نوشته بنا دارد به هر یک از این پرسشها بهگونه اختصار پاسخ دهد.
پرسش یک: راز باز شدن باب رفاقت میان ایران و عربستان در چیست؟
برای آنکه به این پرسش بتوان پاسخ روشن و مقنع ارایه داد، بایستی به زمینههای همسویی ایران و عربستان پرداخت. برای من، باز شدن باب رفاقت میان ایران و عربستان امری غیرمنتظره جلوه نمیکند؛ چون ایران و عربستان رقیب آشتیناپذیر به شمار نمیرفتند که حالا رفاقتشان غیرمنتظره جلوه کند. اگر دقت شود، زمینههای همسویی این دو کشور بیشتر است تا ناهمسویی. اگر تلاشهای جدی از قبل به خرج داده میشد، هر آن ممکن بود باب رقابت میان دو کشور بسته شود. زمینههای همسویی میان این دو کشور را بهگونه ذیل میتوان برشمرد:
۱- رنگ باختن منازعه عراق، یمن و سوریه
احیای اسلام شیعی در عراق، یمن و سوریه که در گذشته منشأ رقابت میان ایران و عربستان بود، اکنون نیست. اکنون منازعه بر سر این سه کشور برای ایران و عربستان جذابیت ندارد. عربستان، سقوط صدام و احیای اسلام شیعی در عراق را برای خود خطرخیز میدانست و ماندن صدام را بر احیای اسلام شیعی در عراق ترجیح میداد؛ چون احیای اسلام شیعی در دنیای عرب میتوانست به احیای اقلیت شیعه در عربستان بینجامد. برای اثبات این سخن کافی است به حمله نظامی ایالات متحده امریکا به عراق در سالهای ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳ توجه شود. عربستان از حمله نظامی امریکا در سال ۱۹۹۱ به عراق حمایت کرد؛ چون قرار بر سقوط صدام و رویکارآمدن شعیان نبود. اما، در برابر حمله نظامی به عراق در ۲۰۰۳ مخالفت خود را ابراز داشت؛ چون صدام میدان را به شعیان خالی میکرد و این برای عربستان مایه خطر بود. حالا، به نظر میرسد که نگرانی عربستان از این ناحیه مرفوع شده است؛ چون بغداد از دو سال بدینسو میان ریاض و تهران در آمدوشد است تا اینکه بتواند از سردی رابطه میان این دو کشور بکاهد. منازعه یمن هم تبدیل به منازعه کهنه، مزمن و درازدامن شده است و از تمایل هر دو طرف برای تداوم آن کاسته شده است. منازعه یمن نشان داد که نه ریاض میتواند تهران را از میدان به در کند و نه هم تهران، ریاض را. پس بهتر است کنار آمد و برای برقراری ثبات در منطقه تلاش ورزید. در سوریه هم پس از سالها منازعه خونین و و یرانگر اکنون ثبات نسبی برقرار است. رویارویی مجدد در سوریه برای هر دو کشور به مصلحت نیست و ممکن است از نو به خلق بحران بینجامد.
۲- به قدرت رسیدن راستگراهای افراطی در اسراییل
رویکارآمدن راستگراهای افراطی در اسراییل را میتوان یکی از زمینههای همسویی میان ایران و عربستان خواند. راستگراها، ضرورت برقراری صلح با فلسطینیها را انکار میکنند و حقوق و امتیازی برای آنها قایل نیستند. آنها نهتنها به صلح با فلسطینیها نمیاندیشند، که راه حل را در تداوم و گسترش جنگ و خشونت علیه آنها جستوجو میکنند. از وقتی که بنیامین نتانیاهو بار دیگر به مقام نخستوزیری اسراییل رسیده است، آتش جنگ میان اسراییل و فلسطینیها از نو شعلهور شده و دورنمای صلح تیرهتر از پیش به نظر میرسد. دولت نتانیاهو در جایی انگشت میگذارد که درد را افزایش میدهد. سیاست شهرکسازی در مناطق اشغالی از سوی اسراییل، عامل عمده تداوم منازعه میان طرفین است که دولت نتانیاهو نهتنها از توقف آن چیزی نمیگوید، که بر تسریع آن هم تأکید دارد. به هر پیمانهای که آتش جنگ میان اسراییل و فلسطین شعلهور شود، به همان پیمانه ضرورت همسویی ایران و عربستان برجسته میشود.
گسترش حملات نظامی از سوی اسراییل بر فلسطینیها، حساسیتها در دنیای اسلام را افزایش داده و کشورهای اسلامی را از نزدیکی با اسراییل دور نگه میدارد. برای نمونه، چندی قبل آقای نتانیاهو، نخستوزیر اسراییل، قرار بود به امارات متحده عربی سفر کند؛ اما سفر او لغو شد. آگاهان دو موضوع را در لغو سفر او برجسته و موثر میدانند: ۱- ممکن بود نتانیاهو علیه ایران سخنهای تندی ایراد کند که این رابطه ایران و امارات را بهشدت تیره میساخت؛ ۲- هراس از افکار عمومی مسلمانها بهویژه فلسطینیها که این روزها در معرض هجوم نظامیان اسراییلی قرار دارند. این در حالی است که میان امارات متحده عرب و اسراییل پیمان عادیسازی روابط به امضا رسیده است.
۳- برنامههای اصلاحطلبانه ولیعهد عربستان
شور و شوق محمد بن سلمان به اصلاحات را میتوان در فروکش کردن سطح تنش میان ایران و عربستان موثر خواند. طوری که دیده میشود، قطار اصلاحات در عربستان به همت او، به حرکت افتاده است. عربستان در بسی زمینهها، اصلاحات را شاهد بوده است. تنها حوزهای که شامل برنامههای اصلاحطلبانه ولیعهد نیست، گردش قدرت از مجرای دموکراتیک است. اصلاحات در زمینههای اجتماعی – فرهنگی خیرهکننده بوده است. مهمترین نمونه آن مساعد ساختن فضا برای حضور زنان در مشاغل بلند دولتی است. همچنان توجه بیپیشینه به ورزش، موسیقی، پذیرش چهانگردان و مهاجران و… را نیز میتوان تلاشی دانست برای دگردیسی اجتماعی در عربستان. تلاش برای نجات عربستان از تکیه بر اقتصاد نفتی و پر کردن جای آن با اقتصاد تولیدی، میتواند نمونه دیگری از برنامههای اصلاحطلبانه ولیعهد عربستان باشد. این برنامههای اصلاحطلبانه در عربستان از آن رو به نزدیکی میان این کشور و ایران کمک میکند که اصلاحات با جنگ و نظامیگری و دخالت در امور داخلی سایر کشورها نمیسازد. برای آنکه برنامههای اصلاحی در عربستان به پایه اکمال رسد، این کشور بایستی از ورود به جنگهای نیابتی و هزینه روی خرید ادوات جنگی پرهیز کند. عربستان به نیکی ضرورت پرهیز از ورود به جنگهای نیابتی را درک کرده است. به نظر میرسد که برنامههای اصلاحطلبانه را نسبت به ورود به جنگهای نیابتی ترجیح داده است.
۴- ناگزیریهای ایران
ایران هم ناگزیریهایی دارد و این ناگزیریها آن را به تعامل با عربستان ترغیب میکند. حالا که تازه باب رفاقت میان دو کشور باز شده است، یک طرف آغازگر تلاش برای تأمین رابطه نبوده است. تمایل در هر دو طرف برای تأمین رابطه وجود داشته است. ایران در هیچ برههای به پیمانه چند ماه اخیر با تهدیدات مواجه نبوده است. اعتراضهای داخلی برای ایران تبعاتی داشته است. مولوی عبدالحمید هنوز خاموش نشده است. اعتراض او که خود را داعیهدار جامعه سنی میداند، به سود ایران نیست. همچنان خطر انزوای بینالمللی ایران را بهشدت تهدید میکند. شایعهها در مورد اینکه ایران گویا در نبرد اوکراین در حمایت از روسیه قرار دارد و همچنان اعتراضها در داخل سطح تهدید انزوای بینالمللی را برای ایران افزایش داده است. بازشدن باب تعامل با عربستان میتواند از سنگینی گرفتاریهای ایران در داخل و خارج بکاهد.
پرسش دو: چرا چین برای ازسرگیری رابطه میان ایران و عربستان پیشگام شد؟ آیا ایالات متحده امریکا در این خصوص نقشی ندارد؟ همینطور نقش روسیه چگونه است؟
۱- نقش چین: نقش چین در ازسرگیری رابطه میان ایران و عربستان برجسته و تعیینکننده است. بغداد مدت چند سال است که بهمثابه میانجی در این مورد عمل میکند، ولی کاری از پیش نبرده است. اما چین توانست مأموریت انجامنایافته طی چند سال را در چند روز به انجام رساند. گره کور قابت میان این دو کشور فقط با دستان پرتوان چین باز شد. اگر چین نمیبود، به این زودی شاید خبر ازسرگیری روابط میان دو کشور نشر نمیشد. در خصوص نقش چین چند نکته شایان تذکر است:
۱-۱ شی جین پنگ، رییس جمهور چین، چندی قبل به عربستان سعودی سفر داشت. مقامهای چینی در آن سفر از سوی مقامهای عربستانی به گرمی استقبال شدند. استقبال گرم سعودیها از مقامهای چینی، واکنش دوستان و رقیبان هر دو کشور را به دنبال داشت. چین برای آنکه قدر نعمت سعودیها را بهجا کرده باشد، پای اعلامیه مشترکی امضا کرد و آن را به نشر رساند که ناقض منافع ایران تلقی شد و خشم مقامهای ایرانی را برانگیخت. حالا، چین برای آنکه گذشته خود را تلطیف کرده باشد، وارد میدان شده و دو رقیب را کنار هم نشانده است. اگر این فرض درست باشد، میتوان گفت که بیجینگ نمیخواهد یکی را فدای دیگری کند؛ بلکه میخواهد در تأمین رابطه با این دو کشور حد توازن را نگه دارد و هیچکدام را از دست ندهد.
۲-۱ فرض دوم این است که چین هوس و هوای دیگری در سر دارد. آن هوس و هوا میتواند پر کردن جای خالی امریکا در خاورمیانه باشد؛ البته این در صورتی است که امریکا بخواهد بساط خود از خاورمیانه برچیند. اگر این فرض درست باشد، چین دقیق و عمیق بازی کرده و ضرب شستی به امریکا نشان داده است. بیجینگ نشان داد که میتواند دوستان و رقیبان امریکا را توأمان کنار خود نگه دارد. همچنان نشان داد که ظرفیت قدرت برتر شدن را دارد و میتواند در فصل خصومت در سطح بینالمللی نقش ارزنده ایفا کند. چین اگر پا به میدان بگذارد، بعید نیست که بتواند گره کور جنگ اوکراین را هم باز کند.
۳-۱ فرض سوم این میتواند باشد که چین با انگیزه اقتصادی برای باز کردن باب تعامل میان این دو کشور وارد میدان شده است. افزایش توان اقتصادی، دغدغه همیشهگی چین بوده است. این کشور برای آنکه بتواند به هدف اقتصادی خود نایل آید، فضای عاری از خشونت و نظامیگری را میپسندد. حالا، بیجینگ برای آنکه بتواند بستر خود را در خاورمیانه خوبتر بگستراند، لازم دانسته در گام نخست، ریشههای نزاع و خشونت را قطع کند؛ چون میداند که بخش عظیمی از نابهسامانیها در خاورمیانه در رقابت میان ایران و عربستان نهفته است. جدا از انگیزه اقتصادی، میتوان اینگونه فهمید که برقراری ثبات و امنیت برای چین اهمیت دارد؛ امری که در نظر امریکا و متحدان آن فاقد اهمیت است. امریکا که پس از جنگ جهانی دوم جای خالی انگلیس و فرانسه را در خاورمیانه پر کرد، کوچکترین کاری برای تأمین ثبات و امنیت در این منطقه انجام نداد. نهتنها در ختم منازعه میان اعراب و اسراییل تلاش نورزید، که تلاش کرد کشورهای عرب سنی را هم در مصاف ایران قرار دهد و قوغ منازعه را تازهتر و سوزانتر نگه دارد.
۲- نقش امریکا: به نظر میرسد که عربستان برای ازسرگیری رابطه با ایران، رضایت امریکا و متحدان آن را به دست آورده است، ورنه چنین چرخشی میتواند عربستان را از کانون توجه امریکا و متحدان آن به دور اندازد. از دیگر سو، امریکا خود به بهبود رابطه با ایران تمایل دارد. ازسرگیری رابطه میان عربستان و ایران، میتواند امریکا را به این هدف نزدیکتر سازد. در خصوص نقش امریکا، توجه به نکات ذیل درخور اهمیت است:
۱-۲ امریکا هیچگاهی تمایل به حمله نظامی به ایران ندارد؛ چون از تبعات آن هراس دارد. اما اسراییل، متحد استراتژیک امریکا در خاورمیانه، خود را متعهد به حمله نظامی به ایران میداند. از وقتی که راستگراهای افراطی در اسراییل قدرت را به دست گرفتهاند، خشم این کشور نسبت به ایران فزونی یافته است و هر دم ایران را تهدید به حمله نظامی میکند. اسراییل و لابی آن میخواهند پای امریکا را به میدان جنگ بکشند؛ چیزی که امریکا هرگز نمیخواهد. امریکا برای آنکه بتواند خطر حمله نظامی به ایران از سوی اسراییل را خنثا سازد، به تأمین رابطه عربستان با ایران رضایت داده است؛ چون اسراییل همزمان نمیتواند هم با دنیای عرب بجنگد و هم با ایران. برای حاضر، امریکا به خاطری از جنگ با ایران گریز میکند که نمیخواهد خود را در چند جبهه درگیر سازد.
۲-۲ امریکا تمایل به احیای برجام دارد. ایران همچنان. سفر آقای رافایل گروسی، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، به ایران و ابراز خوشبینی او از دیدار با مقامهای ایرانی، نشان میدهد که احیای برجام برای ایران در اولویت است. عربستان اگر اراده کند، میتواند نقشی مهم در احیای این توافق ایفا کند. احیای برجام میتواند شایبه حمایت ایران از روسیه در جنگ اوکراین را نابود ساخته و تهران را از افتادن به کام روسیه و چین دور نگه دارد، خطر حمله نظامی اسراییل به ایران را برطرف کند و به بهبود رابطه میان ایران و امریکا بینجامد.
۳- نقش روسیه: تنها قدرتی که از نزدیکی ایران و عربستان در دل ناخرسند است، روسیه است. روسیه میداند که نزدیکی ایران و عربستان نهتنها ایران را به روسیه و چین نزدیکتر نمیسازد، بلکه به بهبود رابطه آن با امریکا و متحدانش یاری میرساند. روسیه رضایت به تداوم منازعه میان ایران و عربستان و همینطور ایران و اسراییل دارد. میتوان گفت که روسیه حتا رضایت به حمله نظامی از سوی اسراییل به ایران دارد؛ چون فکر میکند که این حمله پای امریکا و متحدان آن را به میدان جنگ میکشاند. زمانی که جبهه جدیدی علیه غرب در خاورمیانه باز شود، بیگمان از سنگینی بار جنگ اوکراین کاسته میشود و روسیه میتواند نفس تازه کند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، روسیه فکر میکند که چین هم به سوی تایوان چنگ و دندان تیز میکند و این میتواند به تضعیف جبهه غرب و تقویت جبهه روسیه بینجامد.
پرسش سه: آیا ازسرگیری رابطه میان ایران و عربستان سیمای خاورمیانه را تغییر خواهد داد؟
پاسخ این پرسش، بلی است. از آنجایی که ایران و عربستان دو قدرت بزرگ در خاورمیانه به شمار میروند، وصل و فصل اینها میتواند بر ثبات و بیثباتی این منطقه موثر باشد. ازسرگیری رابطه میان ریاض و تهران، میتواند پیامدهای ذیل را به دنبال داشته باشد:
۱- انزوای اسراییل
در خاورمیانه تنها کشوری که از ناحیه نزدیکی عربستان با ایران ضرر میکند، اسراییل است. اسراییل پس از ختم جنگ عراق و ایران تا این دم تقلای فراوان به خرج داده است تا کشورهای عرب سنی را در مصاف ایران متحد و یکدست نگه دارد. امریکا هم اسراییل را در این مسیر یاری رسانده است. نمونه آن میتواند امضای پیمان قرارداد ابراهیم میان اسراییل از یک سو و امارات متحده عرب و بحرین از سوی دیگر باشد. این پیمان با اصرار و ابرام دونالد ترمپ، رییس جمهور پیشین امریکا، در ۱۳ آگست ۲۰۲۰ به امضا رسید. همچنان روی دوریگزینی ترکیه و آذربایجان از ایران نیز از سوی اسراییل و امریکا سرمایهگذاریهای فراوان صورت گرفته است. اسراییل تا این دم از کشورهای عرب سنی، ترکیه و آذربایجان کوشیده است بهمثابه نیروی موازنهساز علیه ایران استفاده کند تا اینکه بتواند نفوذ منطقهای ایران را مهار کند. حالا، نزدیکی عربستان با ایران میتواند این فرصت را از چنگ اسراییل برباید؛ چون کشورهای عرب سنی عمدتاً در مسیری قدم میگذارند که عربستان میخواهد. در صورتی که ازسرگیری رابطه میان ایران و عربستان عملی شود و عمر طولانی داشته باشد، انزوای شدید منطقهای نصیب اسراییل خواهد شد.
۲- توقف مسابقه تسلیحاتی
خاورمیانه پس از جنگ اول جهانی بدین سو، میدان تاختوتاز قدرتهای بزرگ بوده است. چیزی که از این تاختوتاز به یادگار مانده، مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه است. مهمترین عاملی که مسابقه تسلیحاتی را در این منطقه تشدید بخشیده، تضاد منافع قدرتهای بزرگ از یک سو و منازعه اعراب با اسراییل و اسراییل با ایران و همینطور ایران با اعراب از سوی دیگر است. برای نمونه، جمال عبدالناصر در مصر بر آن بود تا تمرکز بیشتر روی اقتصاد داشته باشد و مصر را در مسیر صنعتی شدن قرار دهد؛ ولی حمایت کشورهای غربی بهویژه امریکا از اسراییل و تحدی و هماوردطلبی اسراییل، او را وا داشت تا از تمرکز بر اقتصاد دست برداشته و برای بقای مصر و کشورهای عربی به تقویت ارتش و تدارک ادوات جنگی بیندیشد. مسابقه تسلیحاتی برای خاورمیانه زیانبار بوده است. این امر سبب شده است تا دولتهای این منطقه اقتدارگرا بمانند و نتوانند از اقتصاد نفتی/رانتی به اقتصاد صنعتی و تولیدی گذار کنند. همچنان توجه به مسابقه تسلیحاتی دولتهای این منطقه را از توجه به تحکیم و پایدارسازی دموکراسی باز داشته است. براساس برخی یافتهها، بقیه کشورهای توسعهنیافته حداکثر تا پنج درصد از درآمد ملی خود را به خرید اسلحه اختصاص میدهند، ولی دولتهای خاورمیانه حداقل ۱۵ درصد از درآمد ملی خود را صرف مسابقه تسلیحاتی میکنند. برای نمونه، گفته میشود که هزینههای دفاعی کشور سوریه حدود ۱۸ درصد است و ۳.۹ درصد از نیروی کار این کشور مشغول به کار در بخش نظامی هستند، در حالی که این رقم در امریکا ۰.۸ درصد است (میلتون ادواردز و پیتر هینچ کلیف، ۱۳۹۰: ۴). حالا ازسرگیری رابطه میان ایران و عربستان میتواند به جنگهای نیابتی در خاورمیانه نقطه پایان گذارد و این میتواند دولتهای نفتی حوزه خلیج را از مسابقه تسلیحاتی به سمت تمرکز بر اقتصاد تولیدی سوق دهد.
۳- دریافت راه حل برای ختم منازعه فلسطین
منازعه فلسطین با آنکه درد مشترک کشورهای اسلامی است، ولی تا این دم نتوانسته است ایران و عربستان را متحد نگه دارد. ختم منازعه فلسطین، وحدت کشورهای اسلامی را میطلبد، نه جدایی آنها را. رقابت عربستان و ایران سبب شده بود تا توجه کشورهای اسلامی [به استثنای ایران] از منازعه فلسطین برکنده شود. اگر راه حل منطقهای بتوان برای بحران فلسطین تصور کرد، آن راه حل فقط میتواند وحدت نظر میان ایران و عربستان باشد. همچنان اگر راه حل فرامنطقهای بتوان برای بحران فلسطین تصور کرد، آن راه حل میتواند همسویی ایران و عربستان با امریکا باشد. حالا که عربستان و ایران پیمان رفاقت بستهاند و امریکا هم به نحوی هوادار این پیمان است، میتوان گفت که بیش از هر زمانی دیگر زمینه برای پایان دادن به منازعه فلسطین مساعد شده است؛ مشروط بر اینکه امریکا صادقانه وارد میدان شود و فشارهای لازم را بر اسراییل وارد کند.
نتیجهگیری
گفته آمدیم که ریسمان قدرت در خاورمیانه در چنگ ایران و عربستان قرار دارد. رفاقت و رقابت این دو، بر ثبات و بیثباتی این منطقه تاثیرگذار است؛ چون دو بلوک مهم قدرت به شمار میروند. همچنان گفته آمدیم که زمینههای همسویی میان ایران و عربستان بیشتر است نسبت به زمینههای ناهمسویی. از مواردی چون رنگ باختن منازعه عراق، یمن و سوریه، برنامههای اصلاحطلبانه عربستان، ناگزیریهای ایران و به قدرت رسیدن راستگراهای افراطی در اسراییل بهمثابه زمینههای همسویی میان دو کشور نام برده شد. همچنان از نقش چین در گشودن باب رفاقت میان دو کشور گفته شد. همینطور به اهداف چین که میتواند تلطیف رابطه با ایران، رقابت با امریکا در خاورمیانه و یا هم افزایش توان اقتصادی باشد، پرداخته شد. به نقش امریکا نیز پرداخته شد. گفته شد که امریکا به ازسرگیری رابطه میان ایران و عربستان رضایت دارد؛ چون از یک سو خواهان حمله نظامی به ایران نیست و از دیگر سو، هوادار احیای برجام است. به نقش روسیه نیز اشاره شد که از تأمین رابطه میان ایران و عربستان ناخرسند به نظر میرسد. در اخیر به پیامد و آثار ازسرگیری رابطه میان دو کشور پرداخته شد. انزوای اسراییل، توقف مسابقه تسلیحاتی و ختم بحران فلسطین میتواند نتایجی باشد که دوستی میان ایران و عربستان به دنبال خواهد داشت؛ مشروط بر اینکه این دوستی بقا یابد و زود جای خود را به دشمنی خالی نکند.
منبع:
۱- میلتون ادواردز، بولی و یپتر هینچ کلیف (۱۳۹۰)، بحران در خاورمیانه، ترجمه: شهرزاد رستگار شریعتپناهی، چاپ دوم، تهران: نشر قومس.