سکینه امانی
از بدخشانی پرسیده بود که دیگه همراه داری؟ با لهجهی شیرین بدخشانی گفته بود: «یک خُدم استُم، یک تِیاقُم و یک خُرجینُم…»
در سابق خورجین تنها در سفر اهمیت نداشت، در خانهها نیز اهمیت داشت. بهترین وسایل را در خورجین میگذاشتند. انواع خورجین وجود داشت از خورجین لباس تا خورجین میوه و پول که بیشتر نقش سیف پول و کیف پول را داشت. به این خورجینها خورجینک میگفتند یعنی خورجین کوچک.
بیشترین رابطه را زنان با خورجین داشتند. در واقع زنان در بافت خورجین سلیقه، توانایی و مهارت خود را نشان میدادند.
هنر زنان در خورجین به اوجش میرسید، زیرا خورجین در ضمنی که یک وسیله بود، نقش تزیینی و زینتی نیز داشت. نقشها و ظرافتهای زیاد در بافت آن به کار میرفت. خورجین وسیلهی سفر، ذخیره برای وسایل قیمتی و چیزهای زینتی بود. معمولاً به دو صورت ساخته میشد. خورجینهای دوخانه که دو در داشتند و از نظر فزیکی طوری ساخته میشدند که سر اسب و مرکب گذاشته میشدند. خورجینهای دیگر یکخانه بود که یک در داشت و اندازهاش کوچک بود و بیشتر دستی بودند. خورجین از جمله جهیزیهی دختران در عروسی نیز بود. خانواده باید به دخترانشان چند خورجین قالینی تهیه میکردند و وسایل دختران را در آن میگذاشتند. در ضمن خورجین خالی نیز به دخترانشان میدادند.
گفتیم خورجین خلیفه، اما تا اینجا فقط دربارهی جورجین نوشتم، و خلیفه در جایش ماند. خلیفه در جامعهی افغانستان به کسی گفته میشود که در یک بخش مهارتی از خود داشته باشد. مانند نانوا، نجار، گلکار، مستری، موتروان و غیره.
ترکیب دو واژه «خورجین و خلیفه» جدید است. جدید از جنس قدیم. خورجین خلیفهای که دربارهاش اینجا میگوییم، خاص است، و از دهه نود میلادی تا اکنون شکلهای حرفهای و قشنگی بیرون داده است.
خورجین خلیفه، خزانهی هنرمندی است که با چشمش همه را به لحظات ثبت شده میخکوب میکند.
یک قطره اشک حاوی اقیانوسی که بچهی کارته سخی کابل را شیفتهی خودش ساخت. در یک روز سرد زمستانی خلاف معمول، کابل نو عروس شده بود. همه جا سپید بود و لباس عروس با وزیدن باد قشنگتر حالت اهتزازی را به خود میگرفت. با گذراندن یکی و دو کوچهی کارتهی سخی کابل به درب منزلش رسیدم. با لبخند ملیح در را باز و به داخل خانه راهنمایی کرد.
به قول خودش، «بچهی غریب و همین کلبهی کرایی.» مهمانخانهاش با دوشک، بالشت و فرش سرخ همهی خانه را رنگ یاقوت بخشیده بود. بخاری چوبی با چند تکهی از چوب خُرد شده کوته را بیشتر گرم ساخته است. در روی دیوار خانه چند عکس پرترهی قاب شده روایت از دو زمان گذشته و اکنون، رنگهای سیاه و سپید و رنگین به نمایش گذاشته شده بود.
درون عکسها آدمهای پکولدار و لنگیدار به نظر میرسیدند. به نظر میرسد حتماً پدر و پدر بزرگ او بودهاند.
پوشش افغانی (لباس و واسکت)، ریش پاک تراشیده، رنگ گندمی و هیکل مناسب با گذشت ۵۱ سال از عمرش هنوز هم جوان به نظر میرسید. متولد «سنهی ۴۶» است و در بهسود میدانوردک به دنیا آمده است. بیشتر عمرش را در پایتخت تنگ و تاریک خطهی جنگزده و در حال جنگ (کابل) سپری کرده است.
درس آکادمیک کامل نیاموخته است، سواد ابتدایی را طبق رسم آن روز روزگارش، در مدرسه دینی فرا گرفته است.
در «سنه ۵۸» که برابر است با کودتای داوود خان، مکتبش چور میشود و هرجومرج آن روز باعث میشود برای همیشه فرصت آموزش آکادمیک را از ولی بگیرد.
با همان «الف، ب و ت» که در مدرسه دینی و تا صنف دوم مکتب یاد گرفته است به مطالعات جانبی رو میآورد. به قول خودش تجربه و مطالعه شخصی امروز، به این جایگاه رسانده است.
او محمد حکیم است و مظاهر تخلص میکند. کسی که او را بیشتر در شبکههای اجتماعی و فضای واقعی به عنوان خلیفه میشناسند.
شاید شمار زیادی از کاربران شبکههای اجتماعی هنوز با این نام و اصطلاح آشنا نباشند و صرف در شبکههای اجتماعی ممکن لحظهای را در پای مهارت خاص هنریاش نشسته و خیره شده باشید.
اگر در فیسبوک فعال باشید، به اصطلاح «خورجین خلیفه» نیز ممکن است سر خورده باشید.
خلیفه همین فرد است و خورجین خلیفه هم ذخیرگاه خلاقیتهای هنر عکاسیاش.
او عکاس آزاد است. کار عکاسی را از سال ۱۹۹۴ میلادی با اولین گزارش از حاجی کمپ پشاور تحت عنوان در حاجی کمپ چه میگذرد در نشریه تعاون افغانستان به مدیریت حسین فخری، آغاز کرد. مظاهر میگوید: در حاجی کمپ پشاور مهاجرینی که از مناطق مرکزی و پایتخت آواره شده بودند و روزگار سختی را پشت سر میگذاشتند. حتا آنها با تمام وسایلشان در یک اتاق زندهگی میکردند. در همان اتاق قالینبافی نیز میکردند. من کارم از نوشتن گزارش به مستند ساختن روزگار آنان از همینجا شروع کردم.
از سال ۲۰۰۴ با شبکه جامعهی مدنی و حقوق بشر افغانستان یکجا شد. با این نهاد حدود بیش از یک دهه در زمینههای حقوق بشری ایفای وظیفه میکند. همزمان با این کار پایدار، بیشتر فعالیتهای اجتماعی به شکل داوطلبانه در این جریان، انجام داده است.
او در این مورد چنین اشاره میکند: »بیشتر توجهم به طبقه محروم جامعه بوده است. به خصوص اطفال خیابانی. با عکس گرفتن از اطفال خیابانی خواستهام به وضعیتشان رسیدهگی شود.
او با شکوَه ادامه میدهد: اما بعداً متوجه شدم که این کار نتیجه نمیدهد. اگر جای دیگر چنین عکسها را به نمایش بگذاری تاثیر دیگری دارد ولی اینجا (افغانستان) بیشتر بیمسوولیتی از جانب مسوولان صورت میگیرد.
«خلیفه» همچنان عضویت شبکهی عکاسان افغانستان و یکی از آموزگاران ارشد نهاد «چشم سوم» افغانستان میباشد.
از او پرسیدم چرا در میان این همه اصطلاحات، «خلیفه و خورجین خلیفه»؟
با فروتنی پاسخ داد: برای این که از واژه استاد طفره بروم با نوشتن مطلبی هشت سال قبل، این واژه را برگزیدم و خورجین خلیفه همان ذخیرهگاهی که من در آن عکسهایم را نگهداری میکنم. خلیفه و خورجین گرچه واژههای معمول اجتماعی است اما اصطلاحاتی است که خودم همراهشان راحت میباشم.
چه باعث شد که این شخصیت بزرگ خاکستری به هنر عکاسی رو بیاورد به قول خودش با محیط اطراف بیشتر با عکس میتوانست صحبت کند تا نوشته.
حرفهاش عکاسی مستند است اما بیگانه با این خاک. میگوید که هنوز متاسفانه افغانستان با کارهای حرفهی هنری چندان آشنا نیست. ارزش قایل شدن به خصوص جنبه مادی حرف جداست.
مظاهر با نقدی حتا از نهادهای معتبر مختلف چنین میگوید: همه میگویند برای ما رایگان کار کن. در واقع اصلاً قانون کاپیرایت هم اینجا معنا ندارد. این تنها وضعیت من نیست بلکه بیشتر عکاسان چنین گلایه را دارند. باید فرهنگسازی شود.
در حین گفتوگو بودیم که الهه با پتنوسی از چای، قند و کلچه وارد شد. همان دختر خردسالی که با بیشترین جستوخیز و دوربین در دست در محافل فرهنگی سبز میشود.
با لبخند گرم و صمیمی چای را تعارف کرد و گوشه نشست. استعدادی که از درون فوران میکند در ظاهرش کاملاً هویدا است.
۱۱ سال سن دارد و دانشْآموز صنف ششم در یکی از مکاتب کارتهی سخی کابل است. عکاسی را از پدر میآموزد. این که چطور مظاهر میان چهار فرزند پسر و یک دخترش این هنر را صرف به دخترش انتقال داده است میگوید: «آدم باید مهارتهایش را به دیگران انتقال دهد. من جدا از شاگردانم در بیرون، در خانه نیز صنف گذاشتم اما در میان همه فرزندانم الاهه خانم بیشتر علاقهمندیاش را نشان داد.»
الاهه عکاسی را دوست دارد و با دوربین نیز به قول خودش که برای یک عکاس لازم است، آشنایی پیدا کرده است. اما به قول پدرش( مظاهر) هنوز هم امکانات کمبودی میکند و دوربینهای آنان قدیمی شده است که برای الاههی کوچک کار با آنها کمی سختی میکند.
از الاهه پرسیدم در کنار این که با پدرت عکاسی میکنی در آینده چه میخواهی جور شوی؟
با خندهی آمیخته با امید و آن سوی فردا گفت: «ژورنالیست.»
عکسهای حکیم مظاهر در دیتابیس سازمان ملل و بگروند پاسپورتهای جدید به شکل گرافیک به ثبت رسیده است. او بیشتر عکسهایی را که در خورجین دارد روزی با دایر کردن نمایشگاه در سطح خیابان با رویکرد تاثیر روی دیدگاه مخاطبان به نمایش خواهد گذاشت.
به قول خودش وقتی از به نمایش گذاشتن عکسهای با محتوای حقوق بشری نتیجه نگرفت کمکم به عکسهایی با روایت زیباییشناحتی به خصوص عکس از طبیعت رو آورد. حالا توجه بیشترش در بخش محیط زیست است.
او در این مورد توضیح میدهد: «عکسهایی که از آب و هوای آلودهی این روزهای کابل به گونهی اعتراضی گرفتم، سبب شد تا در تیتر رسانههای معتبر داخلی و بینالمللی نیز قرار بگیرد.»