بعد از ظهر شنبه دهم حوت ۱۳۹۸ خورشیدی است. نمایندهگان گروه طالبان غذای مفصلی خوردهاند و با نوشیدنیهای مطبوع و درجهیک البته حلال، پذیرایی شدهاند. ملا غنی برادر، عباس استانکزی و همراهانش با شعف و هیجانشان را برای حضور در سالون کنفرانسی آماده میکنند که قرار است پس از هژده سال جنگ و هجده ماه رأیزنیهای دشوار بین زلمی خلیلزاد افغانیالاصل امریکایی که نماینده ایالات متحده در موضوع صلح افغانستان است و ملا غنی برادر نماینده گروه طالبان به امضا برسد. طالبان میخواهند پرچمهای سفیدشان را هم همراهشان به داخل سالون ببرند که اجازهی این کار گویا به آنها داده نمیشود. همچنین خلاف تصور خبرنگاران تیموتی ویکس (استاد استرالیایی دانشگاه امریکایی افغانستان که پس از سه سال اسارت از بند طالبان رها گردیده و اکنون مسلمان شده و چنین به نظر میرسد که به ابزاری تبلیغاتی برای طالبان بدل شده) قرار بود در این نشست حضور یابد که این موضوع هم منتفی شده و سفیر خلیلزاد با وجود کنجکاوی و پرسشهای زیاد خبرنگاران حاضر نیست به این سوال پاسخی بدهد.
ساعت به وقت دوحه دقیقاً ۴:۱۵ است که یک افغان به نمایندهگی از منافع امریکاییها و افغان دیگر به نمایندهگی از گروه شورشی طالبان در برابر چشمان خبرنگاران و لنز دوربینهایشان؛ دست همدیگر را میفشارند. یکی لبخندی به سان فاتحان به لب دارد؛ دیگری انگار خسته و مستأصل است. علیرغم این که در ماموریتش موفق شده، انگیزهای برای خندیدن نمییابد. انس حقانی فرزند رهبر شبکهی تروریستی «حقانی» که به تازهگی از زندان رها شده است، با دستار سیاهرنگ در ردیف سوم در جمع هیات طالبان نشسته است. خبرنگاران افغان حاضر در سالون که همه مرد هستند؛ چهرههایی عاری از هرگونه نشانهای برای خوشی دارند. آنها فقط به فکر پوشش خبری کنفرانس هستند. هیچ نشانهای از شادی و امیدواری در سیمای هیچ کدامشان دیده نمیشود. هم زمان با دست دادن این دو افغان سالون پر میشود از صدای «الله اکبر» مردان دستار سیاه! این بانگ از حنجرهی این جماعت، یادآور سالهای سیاه حاکمیت امارت اسلامی است. این همان تکبیر است که وقت کشتن انسانهای بیگناه سر میدهند؛ هنگام انتحاریهای رعبآور و غیر انسانیشان! این همان غریو الله اکبر است که هنگام سنگسار رخشانه و دیگر زنان فریاد زده بودند. این بانگ همان الله اکبر معروف است که هنگام شلیک به جمجمه ثریا در «باغ قهوه خانه» در فضا طنین انداخت! شادی فتح در چهرههای طالبان موج میزند و جولان میدهد اما هیچ نمایندهای از خانوادههای قربانیانی که ناخواسته به مسلخ این نمایندهگان حقبهجانب خدا قدم گذاشتهاند؛ در این تالار عربی مجلل حضور ندارد. هیچ زن افغانی در این نشست دعوت نشده است. صرفاً چند خبرنگار زن خارجی که بدون رعایت حجاب بیهیچ ترسی از طالبان با پاهای برهنه و موهای افشان، این طرف و آن طرف میروند و عکاسی میکنند. یکی از این زنان لباس کوتاهی پوشیده که رنگش سبز تیره است. با یقهی باز و پاهای کاملاً نمایان. زنی که نه از طالب هراسی دارد و نه از نگرانیهای زنان افغان چیز زیادی میداند. بعد از امضای تفاهمنامه که جمعیت کمی پراکنده میشود؛ زن کنار دو طالب که یکی دستار و ریش بلند دارد که هر دو سیاه هستند و دیگری با ریش کم حجمتر و کوتاه و تسبیحی به دست، مینشیند و از همکارش میخواهد عکسی از او بگیرند که این دو طالب هم در قابش ثبت شود. دستی به موهای بلوندش میکشد تا مرتب شوند و لبخند میزند. این عکس در حافظه تاریخ ثبت میشود. بیرون سالن یک زن خبرنگار دانمارکی که نامش سیمی جان (Simi Jan) است با لباس زنگاری تقریباً بلند و جورابهای سیاه با موهای تیره رنگ، سر راه طالبان ایستاده و با تلفن همراه از چهرههای حقبهجانب و شادمان آنها ویدیو میگیرد. باز هم یک زن بدون حجاب که نه تنها طالب را تهدیدی برای خویش نمیپندارد که با آنها با لبخند صحبت میکند! چند زن خبرنگار و تعدادی طالب زنستیز! عکس میگیرند، مصاحبه میکنند، به هم لبخند میزنند، در حالی که دغدغه هیچ کدامشان زنان افغان که قربانیان اصلی جنگ طالبان بودهاند؛ نیست. هیچ کدام از زنان خبرنگاری که در هنگام امضای تفاهمنامه در هوتل شرایتون حضور داشتند، کوچکترین اعتراض و یا حتا پرسشی مبنی بر این که چرا یک نماینده از زنان قربانی جنگ طالبان در این نشست حضور ندارد؛ نداشتند و بیشتر از رویارویی با طالبان، مانند دیدن آثار باستانی شعف زده بودند.
یادم است در اکتوبر ۲۰۱۲ هنگامی که «ملاله یوسفزی» فعال حقوق بشر پاکستانی در راه بازگشت به خانه مورد سوءقصد طالبان قرار گرفت؛ زنان افغان فوراً به این موضوع واکنش نشان دادند و حمایتشان را از ملاله اعلام کردند. مانند این، زنان افغان با زنان زندانی در ایران، و صدها موضوع همهگانی دیگر در جهان ابراز همدردی کردهاند و همیشه واکنش نشان دادهاند. اما امروز همین زنان بیش از هر وقتی از جانب همجنسانشان در جهان طرد شدهاند و حتا گاهی از جانب زنانی مانند «شرل بنارد» نویسنده و پژوهشگر امریکایی و همسر سفیر خلیلزاد با انتقاد شدید و غیرمنطقی مواجه شدهاند. زنان افغان که در روز امضای تفاهمنامه صلح از طریق تلویزیون و از راه دور جریان امضای این تفاهمنامه امریکایی- طالبانی را دنبال میکردند، بیش از هر وقتی تنها ماندند و نگران معاملههای پشت پرده بودند. زنان افغان، حالا نه اعتماد چندانی به سیاسیون داخلی دارند و نه چشم امیدی به ایالات متحده که حال واضح است تصمیمش را گرفته و رخت رفتن بربسته است. زنانی که از هیچ کدامشان حتا به عنوان یک مهمان ساده با حضوری سمبولیک در این نشست دعوت نشده بود. زنانی که نگراناند چگونه پس از این با طالب زیر یک سقف اجتماعی زندهگی و در یک محیط کاری، کار کنند. زنان افغانستان در بعد از ظهر امضای تفاهمنامه صلح در دوحه قطر، بیش از هر زمانی دیگر نیک میدانستند که وقتی پای منافع کلیدی ایالات متحده و همپیمانانش در میان باشد؛ آنگاه برابری جنسیتی و حقوق و دستآوردهای زنان افغان میتواند بیمفهومترین و بیارزشترین موضوع جهان باشد. هر چند که ایالات متحده برای ترمیم چهره جهانیاش، با مهندسی هوشمندانه، چند روز پس از دست دادن و امضای تفاهمنامه با طالبان و دقیقاً در آستانه بزرگداشت «هشت مارچ» زنی از افغانستان را انتخاب میکند و به او توسط وزارت خارجهاش جایزه شجاعت میدهد.
به هر روی، تفاهمنامه صلح بین ایالات متحده و طالبان در حالی امضا شد که در متن آن حتا یک بار هم از واژههایی چون «زنان» «دموکراسی» و «حقوق بشر» ذکری به میان نیامده است. زنان افغانستان حتا نمیدانستند نگرانیهایشان را با کدام آدرس باید مطرح کنند که از تمام متممها و شرایط پشت پرده تفاهمنامه آگاه باشد و بتواند ترسیم نسبی از وضعیت پسا صلح برای زنان ارایه کنند. اما حرف اساسی این است که زنان افغان با وجود همه نگرانیها و کنار گذاشتهشدنها، با وصف اختلافات فکری و تفاوت در رویکرد و رویهها، در حالی که زنان منطقه و جهان دغدغهای پیرامون وضعیتشان ندارند، شاید حال بیشتر مصمماند که برای مطالبه حقشان، خودشان بدون کمک ایالات متحده به میدان بیایند، ارزشهای زنانهشان را درونی و افغانیزه کنند و نشان بدهند این نسل تازهنفس، مطالبهگر و آگاه، زنان همان نسل ۱۹۹۶ میلادی نیست که به آسانی بتوان در میدان معامله اندیشه و خواستش را مصادره کرد.
راستی یک حرف جا ماند: همجنس من! روزت خجسته، صدایت رسا و جاودان و اندیشهات به سان خورشید سپهر تابناک و فراگیر بادا!