کریستین داونی، نویسندهی امریکایی، در کتابی با عنوان«زنی که پشت نیو دیل بود» (۲۰۰۹) از نخستین زنی سخن میگوید که در امریکا به وزارت رسید و طراح و اجراکننده طرحی بزرگ با نام«دولت رفاه» بود. در کتاب میخوانیم که روزولت پس از انتخاب به ریاست جمهوری در فبروری ۱۹۳۳ با خانم پرکینز ملاقات میکند و از او میخواهد که مسوولیتی را بپذیرد؛ ولی او تصمیم گرفته بود که نپذیرد، مگر اینکه اجازه داشته باشد کارش را به نحوی انجام دهد که خود میخواهد. در این ملاقات خانم پرکینز از روی کاغذی مواردی چون بیمهی درمانی، حداقل دستمزد و قانون ممنوعیت کار کودکان را برمیشمرد که بعدها او را«معمار دولت رفاه» در جهان معرفی میکند و شیوهی حکومتداری را در امریکا و جهان دگرگون میسازد. در آن زمان انتخاب یک زن برای وزارت کار، اقدام سادهای نبود، اما به رغم مخالفتها و دشواریهای زیاد، فرانسیس پرکینز وزیر کار شد و همهی این برنامهها را به اجرا گذاشت.
پرکینز محصول جنبش حق رأی زنان در ایالات متحده بود که به یک جنبش اجتماعی گسترده تبدیل شد و از آغاز آن ۱۶۲ سال میگذرد. نهضتهای آزادیخواهی زنان، از دوران رنسانس که اومانیستها «زنان تحصیلکرده» را با وجود پایههای مردسالارانه جامعه به اشخاص محترمی تبدیل کردند تا امروز که زنان مدیریت شرکتهای جهانی همانند فیسبوک و رهبری کشورهای زیادی را بر دوش دارند، فراز و فرودها و دشواریهای بیپایانی را سپری کرده است. امروزه اما در اوج شیوع بیماری کشندهی کووید-۱۹ (کرونا) کشورهایی که توسط زنان رهبری میشدند، به الگوهای موفق و مثالزدنی مدیریت بحران کرونا بدل شدند. از نیوزیلند تا آلمان، تایوان یا ناروی، در کشورهایی که زنان در راس قدرت قرار داشتند، آمار مرگومیر ناشی از این بیماری به نسبت زیادی پایین بوده است.
شیوهی نگرش زنان به پدیدههای اجتماعی آنها را در جایگاه مدیریتی متفاوتی قرار داده است. مجله فوربز، مشهورترین مجله اقتصادی جهان، در یکی از مقالات اخیر خود از زنان به عنوان «نمونههایی از رهبری واقعی» یاد کرده و گفته است: «گویا زنان قدم جلو گذاشتهاند تا به دنیا نشان دهند چگونه میشود وضعیت آشفته خانواده بشری را سروسامان داد.»
افزون بر این، حق رای انقلاب عظیمی در شیوه نگرش جهان به زنان ایجاد کرد. امروزه، در عصر اوجگیری نظامهای لیبرال-دموکرات، کمتر رهبری را میشناسیم که حق رای نیمی از جمعیت جامعه را انکار کند و حضور گستردهی زنان را در عرصهی سیاسی و سیاستگذاریهای کشور نادیده بگیرد. امروز رهبران به این باور اند که تقسیم عادلانهی قدرت در تمامی عرصههای اجتماعی- سیاسی بین زنان و مردان نه تنها ضامن پیشبرد دموکراسی است، بلکه میزان مقبولیت بینالمللی و تأثیرگذاری در عرصهی سیاسی نیز در گرو در نظر گرفتن حق طبیعی شهروندی برای زنان است. امر مسلم این است که با گسترش نفوذ زنان در تمام عرصههای زندهگی، به خصوص اقتصادی و سیاسی در جهان و میزان تأثیرگذاری آنان، نمیتوان فعالیتهای نیم جامعه را به علم، پژوهش و آموزش محدود کرد.
وقتی موج عظیم انتقادها علیه چند تصویر کاملا مردانه در معادلات سیاسی اخیر را مشاهده کردم، با خود گفتم ای کاش مردم به ماهیت مفتضح این ملاقاتها پی ببرند تا بدانند اگر انتخابات به عنوان چرخ محرک مردمسالاری طبق معیارها برگزار شود، هیچ رهبری در افغانستان نمیتواند از دریچهی معادلات پشت پرده – که غالباً مردانه است – به قدرت نگاه کند و نیمی از جمعیت جامعه را نادیده انگارد. اگر افکار عمومی به جای انتقاد از برآیند تقلب – که اغلب به معاملهی سیاسی منتج میشود – عاملان این وضعیت ناگوار را سرزنش کنند و موانع اصلی فراروی دموکراسی نوپای افغانستان را برچینند، حضور موثر زنان و مردان را در قدرت و سیاست تضمین کردهاند.
رای زنان شاخصه اصلی و محک میزان تاثیرگذاریشان در قدرت است؛ اما در فقدان سیستم موثر انتخاباتی، در پرتگاه تقلب و عدم شفافیت، هیچ مبارزهای نمیتواند این قدرت را بر کرسی بنشاند. مردمسالاری و انتخابات تنها متضمن دسترسی زنان به حقوق اساسیشان نیست. این روند نهضتی را شکل میدهد که در نتیجه روزی فرا خواهد رسید که زنی توانا، نه به دلیل زن بودن، بلکه به جهت توانا بودن، رهبری بیچونوچرای این سرزمین را، در سایه یک نظام مردمسالار بر دوش بگیرد، مشروط به اینکه مردان و زنان این سرزمین تعلقات تباری و سمتی را کنار گذاشته، خود را قسمتی از یک جنبش اجتماعی گسترده بدانند که برای حکومت مردم، توسط مردم، برای مردم مبارزه میکند.