اشخاص بدبین را دوست ندارم، اما گاهی در نزد آنها به مسایلی برمیخوردم که مرا به درنگ وامیدارد. یکی از دیپلماتها به من گفت که او به آینده اروپا و عموم جهان خوشبین نیست. او افزود که کوشش روزافزون ولادیمیر پوتین، رییس جمهور روسیه، در جهت پیروزی در اوکراین این واقعیت را مورد تاکید قرار میدهد که ارزشهایی که تا اکنون نظام بینالملل در چارچوب آن حرکت میکرد، در حال فروپاشی است. شکست بزرگ جامعه جهانی چیز سادهای نیست. درسی که از آن میتوان گرفت، این است: اگر گرگ نباشی، گرگها میخورندت. پیروزی پوتین این موضوع را نیز مسجل میکند که غرب توانایی خود را برای رهبری جهان از دست داده است. این امر به هیچ صورت مساله سهل و سادهای نیست، چرا که تا کنون صلابت ژاندارم امریکایی، به رغم اشتباهات و خطاهای آن، از پیشنیازهای هر گونه توافق و سازش و تامین استقرار در سطح جهان به حساب میآمد.
دپیلمات یادشده در تفسیر مناسبات کنونی بینالملل به تحلیل بیشتر پرداخت. گفت که پوتین از مقامهای بلندپایه حزبی نبود و نیز از جنرالهای کیجیبی به شمار نمیرفت، بلکه افسری معمولی در این سازمان بود. از این جهت میخواهد دستاوردی بزرگ حاصل کند تا به جایگاهی ممتاز در تاریخ برسد. طبق محاسبات کلاسیک، برای کسب جایگاه خاص نیاز به ورود به یک جنگ بزرگ است. به گمان غالب، پوتین شیفته رهبران گذشته کاخ کرملین نیست، اگر استالین را مورد استثنا قرار دهیم که در ادبیات رسمی روسیه از او بهعنوان «مرد جنگ و ساختنِ همزمان» یاد میشود.
برخی اعتقاد دارند که اگر پوتین در جنگ اوکراین پیروز شود و غرب در برابر تهدیداتش ضعف نشان دهد، احتمال دارد دست به اقدامات بیشتر بزند. شاید پوتین دوست داشته باشد در تاریخ روسیه جایگاهی شبیه کاترین دوم که با همسایهگان جنگید و سرزمینهای بیشتری را به روسیه ملحق ساخت، کسب کند و یا شاید میکوشد مثل پطرس کبیر، رهبر پیشرفت و سازنده افتخارات و برنده جنگها در تاریخ روسیه، عمل کند. البته با این تفاوت که پطرس کبیر لباس مبدل پوشید و در کسوت جهانگرد عادی به اروپا رفت تا به کنه عوامل پیشرفت غرب پی ببرد، حال آنکه پوتین میخواهد از غرب طلاق بگیرد و مهابت و الگویش را زیر سوال ببرد.
دیپلمات مزبور گفت یکی از خطرناکترین اتفاقها این خواهد بود که روشن شود در روسیه نهادی وجود ندارد که لجامگسیختهگی پوتین را مهار کند و نگذارد او تا هر قدر دلش خواست تخیلاتش را دنبال کند. آن دیپلمات پرسید: جهان چه رویکردی انتخاب خواهد کرد وقتی یک صبح از خواب بیدار شود و مشاهده کند که تانکهای روسی مشغول تجاوز به یکی از سرزمینهای بالتیک است؟ آیا پیمان «ناتو» به سراغ تطبیق بند پنجم معاهده این پیمان خواهد رفت که در آن تصریح شده هر نوع تجاوز بر یکی از اعضای ناتو بهمثابه تجاوز بر همه اعضاست؟ آیا در کاخ سفید رهبری حضور خواهد داشت که ریسک درگیری مستقیم با نیروهای روسی را بپذیرد و بحران را به صورتی مدیریت کند که خطر تقابل هستهای را که روسیه بیشتر از هر کشور دیگری از آن سخن میزند، افزایش دهد؟ چیزی خطرناکتر از این نیست که رهبری پیروز که زمام امور را به تمام و کمال در دست دارد و گزینهای برایش باقی نمانده جز اینکه در انتقامگیری زیادهروی کند و برای خود در تاریخ جایگاه برتر به دست آورد، احساس کند از سوی دیگران نادیده گرفته شده است.
دیپلمات مورد بحث از تجربههای قدیمی یاد کرد. از سنگدلی و ترسهای استالین سخن گفت. از تنبلی مائوتسهتنگ و تصمیمهای غلطش که میلیونها قربانی گرفت و «انقلاب فرهنگی» را رقم زد، سخن به میان آورد. از این هم سخن گفت که چندین نسل از مردم کوریا در سایه حاکمیت کیمایلسونگ و پسر و نواسهاش هزینه میپردازند. طبعاً من موافق این سناریوی فاجعهبار نبودم. میدانم که پوتین برنامه انتقام از غرب را روی دست دارد و اوکراین را بخشی از سرزمینهای ازدسترفته روسیه میشمارد و شاید همین نگاه را در مورد جمهوریتهایی دارد که نسبت به اتحاد جماهیر شوروی خیانت ورزیدند و جامهاش را پاره کردند. به قول این دیپلمات، پوتین تهاجم نیروهای نظامی روسیه به اوکراین را به این صورت توجیه کرد که اوکراین، کشوری برساخته و فاقد مشروعیت و ویژهگیهای یک دولت است. به گفته این دیپلمات، نتانیاهو عین شیوه را در برابر فلسطین و مردم آن به کار میگیرد. به گفته او، آنچه در اوکراین و غزه در جریان است، پیام بهشدت سنگین را به دولتهای ضعیف در جهان میفرستد که در برابر تجاوزگری و حرص و طمع همسایه نیرومند، پناهگاهی وجود ندارد.
به تحلیلها و گمانزنیهای دیپلمات قانع نشدم. واقعیت آن است که من تا اندازهای شیفته پوتین هستم. اوجگیری این مرد شگفتیساز بوده است. آرزوهایش را مخفی نگه داشت و جلو رفت و چون رهبر کرملین شد، سالهای طولانی را در این کاخ سپری کرد و غرب را فریب داد و عواطف و خشمش را فرو خورد. مرد عجیبی است. به سوی رهبران غرب لبخند زد تا روحیه «ارتش سرخ» و جنگافزارهای آن را ترمیم کند. اول سرگرم خواباندن مخالفتهای داخلی شد، سپس به سوی خارج رو کرد. نقاط ضعف دشمنانش را میداند و از آنها بهرهبرداری میکند. تظاهر به دوستی میکند، در حالی که دست آهنین را در دستکشهای ابریشمین پنهان میکند. موقعیتش استوار است و با خطرهایی که رهبر کاخ سفید و رهبر الیزیه و دیگر رهبران غرب با آنها مواجهند، مواجه نیست. در حال حاضر، شبکههای اجتماعی، انتخابات در غرب را به کمدی حقارتبار شبیهتر ساخته که تعفن را پخش میکند. در روسیه داستان بهشکل دیگر است. انتخابات و قانون اساسی و سایر قوانین در خدمت آقای برزیدنت قرار دارند. این قوانین، به دشمنان پوتین آسیب میرسانند، اما جرئت نزدیک شدن به او را ندارند. شبکههای اجتماعی و لشکر سایبری نیز در خدمت سازمانهای اطلاعاتی روسیه قرار دارند.
دیپلمات مورد بحث گفت که استالین و مائو و کیمایلسونگ و دیگر رهبران، در آغاز مبارزان نیکسرشت بودند و رویاهای زیبا را در سر میپروراندند، اما سیاست عملی آنها را سنگدل ساخت و همه هموغمشان این شد که برای خود در تاریخ جایگاه به دست آورند. گفت که سازمانهای استخباراتی و امنیتی به بهانه حمایت رهبر، وی را منزوی و بیگانه از دنیا میکنند و سپس پیوندش را با واقعیتها میبرند. لشکری از چاپلوسان که پیرامون رهبر حلقه میزنند، ماموریت سازمانهای امنیتی را تکمیل میکنند و در نتیجه رهبر در دام ترسها و وسوسهها و بقای خود در قدرت میماند. با همه تحلیلات این دیپلمات موافق نبودم، اما این بخش از سخنانش مرا به یاد صدام حسین انداخت. کسانی که صدام حسین را در جوانیاش از نزدیک میشناسند، میگویند که او در آن زمان، فردی خجالتی و کمگو بود و خود را وقف خدمت به حزب بعث ساخته بود و دغدغه بازگرداندن عظمت عراق را در سر داشت. همچنین افرادی که معمر القذافی را در روزهای اول مبارزهاش میشناسند، میگویند که او جوانی عاشق مطالعه کتاب بود و در لابهلای اوراق کتابها آینده کشور و عربها را جستوجو میکرد و جمال عبدالناصر را الگوی خود میدانست. یادم آمد که وزیر خارجه قذافی و فرستاده او در اتحادیه افریقا، علی عبدالسلام التریکی، باری به من گفت که رسیدن قذافی به قدرت، وی را عوض کرد و از واقعیتها بیگانه ساخت. تعریف کرد که باری سرهنگ قذافی وی را فراخواند و به او دستور داد که پیامی را به ملک حسن دوم بفرستد، به این صورت: «ما میدانیم که تو مرتجع و مزدور و شریک در توطیههای فراوان هستی.» قذافی تاکید کرده بود که باید این پیام بدون اندکترین دخل و تصرف فرستاده شود. علی التریکی ناگزیر بود پس از بازگشت از دفترش، به قذافی گزارش دهد که پیام مطابق فرمایش رهبر فرستاده شد و همه عرفهای دپیلماتیک زیر پا گذاشته شد. قذافی از یاسر عرفات متنفر بود و کاریزمای وی را نمیپسندید. از عمرو موسا، دبیر کل اتحادیه عرب، خوشش نمیآمد و شهرتش را دوست نداشت. یک روز از وزیر خارجهاش چنین درخواست کرد: «عمرو موسا را طلب کن و ناسزایش بگو.»
شکی نیست که پیروزی پوتین در اوکراین اگر اتفاق بیفتد، صفحه تازهای را در مناسبات بینالملل میگشاید. شاید این پیروزی اشتهای رهبر روسیه را بیشتر تحریک کند، اما این واقعیت را نباید از یاد برد که شاخبهشاخ شدن مستقیم پوتین با کشورهای عضو «ناتو» اقدامی بهشدت خطرناک است. دشوار است تصور کرد پوتین که توازن قوا را به درستی درک میکند، به دست خود کشورش را به پرتگاه نابودی بکشاند.