مدتی است انتقاد ملاها از فساد، ظلم و بیعدالتی حاکم بر افغانستان زیر کنترل طالبان بالا گرفته است. آنان با استفاده از تریبونی که یکی از پرنفوذترین و همینطور خطرناکترین تریبونها در افغانستان است، بر گروهی حملهور میشوند که خود را مالک انحصاری این تریبون میدانند. این تریبون، منبر است و هیچ انسان عاقلی نمیتواند قدرت کمنظیر آن را در کشوری بهنام افغانستان نادیده بگیرد. منبر و ملا به همان میزانی که برای ملاسالاری سودمند و نیروبخش است، برای دشمنان ملاسالاری ترسناک و دلهرهآور است؛ چون در افغانستان زیر کنترل طالبان قدرت سیاسی از منبر میآید. به این دلیل است که طالبان بیش از هر چیزی بر منبر و ملا تمرکز دارند و در کنار سرمایهگذاری بیش از حد روی این دو، کنترل گستردهای نیز بر آنها اعمال کردهاند. طالبان هر ملایی را که دهن به انتقاد میگشاید و کارنامه این گروه را زیر سوال میبرد، خلع امامت و سپس بازداشت میکنند. این رویهای است آشنا که بیشتر منتقدان و مخالفان طالبان آن را تجربه کردهاند. طالب با کسی شوخی ندارد، حتا اگر فرد مورد نظر خودش طالب باشد و به شدت وفادار به رژیم طالبانی، اما گاهی زبان به گلایه و شکایت بگشاید که به هیچ وجه به معنای مخالفت با این رژیم مستبد و خودکامه نیست.
ملاها هرگز علیه نظامی که سالها برای برقراری آن از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و خودشان را بخشی از آن میدانند، نیستند. هدف ملاها از انتقادی که بر کارنامه بد طالبان دارند این است که رژیم کنونی با عملکرد ظالمانه، فسادزده و ناکارآمد به ریشه خودش تیشه نزند و به این ترتیب، ملاسالاری عمر بیشتری داشته باشد. به بیان دیگر، انتقاد ملاها از رژیم طالبان اصلاحطلبانه است نه براندازانه. بخشی از ملاها، نه تمام آنان، در حالی که مدافع سرسخت رژیم کنونی در افغانستان هستند، از آنچه طالبان زیر نام شریعت اسلام بر مردم جاری و ساری کردهاند، دلگیر و شاکیاند و تصور میکنند که عملکرد طالبان به زیان اسلام تمام میشود. این همان انتقادی است که به اصطلاح «روشنفکران دینی» نیز مطرح میکنند که چرا طالبان مردم را نسبت به دین عزیز و دوستداشتنی آنان بدبین میسازند. اما طالبان به این نگرانیها هیچ اهمیتی نمیدهند و برعکس، هرچه در توان دارند بر طبل سرکوب و سانسور میکوبند تا کوچکترین دریچهای هم برای انتقاد، حتا سازنده، باقی نماند.
طالبان برعکس «روشنفکران دینی» و ملاهای نگرانِ منتقد، رضایت کاذب از رژیمشان را به انتقاد سازنده ترجیح میدهند. به باور طالبان، انتقاد از نظام آنان با افشای ضعفها و ناکارآمدیها آب به آسیاب دشمن میریزد و بنابراین نباید به آن مجال بیان داده شود. از یک رژیم بهشدت بسته و بدوی هیچ انتظاری غیر از این نمیتوان داشت. در واقع تمام رژیمهای بسته و ایدیولوژیک چنین رویکردی دارند. این نوع از رژیمها تهدیدی علیه همه، حتا خودشان، به حساب میآیند و در کنار مخالفان، از سرکوب هواداران منتقد نیز ابایی ندارند. مگر استالین که خود را «کمونیست»تر از هر مدعی کمونیسم در جهان میدانست، از کمونیستکُشترین دیکتاتوران جهان نیست؟ او شریفترین، متعهدترین و زبدهترین انقلابیان شوروی را که چندین برابر بیشتر از استالین در پیروزی انقلاب اکتوبر (1917) و سپس ختم موفقانه جنگ داخلی در شوروی نقش بازی کرده بودند، با راهاندازی دادگاههای نمایشی و دسیسهسازی زیر نام «دفاع از کمونیسم» به کشتارگاه فرستاد و یا هم راهی اردوگاههای کار اجباری کرد.
استالین هیچ شک و تردیدی نداشت که «کمونیست» اصیل و واقعی بهتر از او در جهان یافت نمیشود و به این دلیل، هر کسی نقدی بر کارنامه او وارد میکرد – بیشتر کسانی که این کار را میکردند به مراتب بهتر از استالین و زیردستانش کمونیست بودند – «دشمن سوسیالیسم» خوانده میشد و سرنوشت بدی در انتظار او بود. استالین کمونیسم را به یکی از مرگبارترین ایدیولوژیهای زمانه خودش بدل کرد و سپس هر منتقد و مخالفی را که تصور میکرد به این ایدیولوژی وفادار نیست، تیرباران میکرد. طالبان نیز یک گروه ایدیولوژیکِ بسته و بدوی است و خطرناکتر از استالینیسم بر هیچ مخالف و منتقدی – حتا ملاهایی که با هدف حفظ رژیم طالبانی عیبوایرادهای آن را میگیرند تا پایداری و دوام بیشتری داشته باشد – رحم نمیکند.
ملاها در افغانستان از جایگاه و نفوذ زیادی برخوردارند. این را بیشتر از طالبان هیچ گروه دیگری نمیداند؛ چون طالبان با بهرهبرداری گسترده از ملاها به این جا رسیدهاند و میدانند که اگر حمایت ملاها را از دست دهند، دیگر به سختی میتوانند پای خودشان را در زمین گلآلود افغانستان محکم کنند. تنها یک طالب میتواند دشمن خطرناک طالب دیگر باشد؛ چون یک طالب بهتر از بقیه، نقطه ضعف اصلی طالب دیگر را میداند و میفهمد که چهگونه با استفاده از این نقطه ضعف، او را از پا درآورد. این نقطه ضعف چیزی نیست جز اسلام. در حالی که طالبان با تکیه بر خوانش خودشان از اسلام دست هر مخالف و منتقدی را از پشت میبندند، ملاهای منتقدِ هوادار رژیم طالبان نیز میتوانند با تکیه بر روایت خود از اسلام، این گروه را به چالش بکشند. این جا اسلام نقش دوگانه بازی میکند؛ هم میتواند تکیهگاه ایدیولوژیک طالبان باشد، که با بهرهبرداری از آن مخالفان خود را سرکوب میکنند، و هم میتواند به ابزار ایدیولوژیک کارآمد برای به چالشکشیدن این گروه بدل شود.
طالبان بهخوبی از این نقش دوگانه اسلام آگاه هستند و به این دلیل میخواهند افراد و هواداران خود را با زنجیرهای سکوت و سانسور ببندند تا مثل بقیه مردم نتوانند بهسادهگی نفس بکشند. اما هستند ملاهای باوجدان و شجاعی که زنجیر طالبانی را شکسته و اعتراض خودشان را علیه ظلم و جنایت لجامگسیخته جاری در کشور بلند میکنند. اینان از همان ملاهایی هستند که پس از روی کار آمدن طالبان در افغانستان، حمایت تاموتمامشان را از رژیم این گروه اعلام کردند. ملاهای سلفی، اعضای حزبالتحریر و جمعیت اصلاح از قبل تاوان حمایت از طالبان را پرداختهاند و دیگر آن حسن نیت قبلی را ندارند. به احتمال قوی، آنان حسرت دوران جمهوریت را میخورند که در مقایسه با زمان طالبان از آزادی بیان و ابتکار عمل زیادی برخوردار بودند.
با این حال، افغانستان سرزمین عجیبی است. نه تندروان چپ و راست توانستهاند در آن مدت زیادی پایدار بمانند و نه میانهروها در درازمدت میداندار سیاست باقی ماندهاند. طالبان نیز تصور نمیشود که بتوانند مدت زیادی در قدرت باقی بمانند. پایان هر گروه تندرو و ایدیولوژیک زودتر از گروهها و جریانهای سیاسی میانهرو و کمتر ایدیولوژیک فرا میرسد. این یک خیالبافی محض برخاسته از توهم کودکانه نیست، بلکه برداشت واقعبینانه مبتنی بر تجربه تاریخی است.