نویسنده: رُستُم مهدی[1]
برگردان از عربی: رضوان الله رهیاب و عبدالمحیط عمار
حمد و ستایش خدایی را که پروردگار هستی است و درود و سلام بر تمام انبیاء و پیامبران. اما بعد؛
درآمد
احکام اجتهادی [غیرمنصوصی] استوار بر علتهاست، که با اثبات علت، حکم ثابت شده و با انتفای آن، حکم ثابت نمیگردد. بنابراين، بررسی اموری که به تاریخ و اسطوره ارتباط دارد و احکام بر آن بنا یافته است، ضروری است.
فقیهانی که نوروز را تحریم کردهاند، علت تحریم را بزرگداشت از آتشپرستی و شرک میدانند. واکاوی و بررسی این علت ضروری است. آیا این درست است که [تجلیل از] نوروز نوعی بزرگداشت از آتشپرستی و شرک است؟ واکاوی این نکته از آنجایی مهم است که درستی و یا نادرستی احکام بر صحت و بطلان دلیل آن استوار است.
خواستم درباره تجلیل از عید نوروز سخن گویم و اصل این عید را با اعتماد به گفتههای منقول از اهل علم از پارسیان بیان کنم. این بهترین راه ممکن و قابل اعتماد در شناخت اصل و بنیاد عید نوروز به حساب میآید؛ زیرا شناخت واقعی عیدهای باستانی هرچند که با گمان غالب همراه باشند ممکن و مقدور نیست، مگر با اعتماد به نقلهای مردمی و تاریخی و داستانهای ادبی که در فرهنگ ملتها وجود دارد؛ زیرا ملتها بر آن روایتها اعتماد دارند و آن را اصل و اساس عیدها، سنتها و باورهای خویش میدانند.
همچنان در مورد روایتهایی نیز سخن خواهم گفت که تحریمکنندهگان نوروز آن را بهعنوان نص شرعی دال بر تحریم تجلیل از نوروز میپندارند. و باالله التوفیق.
هنگامیکه مسلمانها سرزمین فارس را فتح کردند، مردم این دیار را به دیانت مجوسی یافتند و پس از آن، هر چه را به آنها تعلق داشت، کریه پنداشتند و آن را نشانه آتشپرستی تصوّر کردند. بعضی از راویان از آن فراتر رفته و سخن بیاساسی را به پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت دادند که آن حضرت فرمود: «کسی که بتواند به نیکویی به عربی سخن زند هرگز به زبان فارسی صحبت نکند، چون زبان فارسی، بهبارآورنده نفاق است. کسی که به فارسی صحبت میکند در فرومایهگیاش افزوده و از مردانهگیاش کاسته میشود» [الحاکم: «المستدرک علی الصحیحین»، ۷/۱۵۸]. این کلام از نور نبوت تهی است و آن را کسی که دلش از عصبیت جاهلیت سالم باشد به زبان نمیآورد، چه رسد به اینکه پیامبری آن را بگوید که آیتِ {إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اٌللَّهِ أَتْقٰکُمْ} [الحجرات:۱۳]، بر او نازل شده است؛ پیامبری که میفرماید: «ای مردم! بدانید و آگاه باشید که خدای شما یکی و پدرتان یکی است. آگاه باشید که عربی را بر عجمی و عجمی را بر عربی و سفیدی را به سیاهی و سیاهی را بر سفیدی برتری نیست، مگر به تقوا و پرهیزگاری». [احمد، «المسند، ۳۸/۴۷۴]
بعضیها زبان فارسی را «زبان بد» نامگذاری کردهاند و عدم برتری دانستن جنس عرب بر جنس عجم را علامت نژادپرستی و نفاق دانستهاند و حتا پوشیدن بوتهای مشخصی را که در میان عجم مرسوم بوده است، به دیده کراهت نگریستهاند و در این مورد مثالهای زیادی است که با ذکر آنها سخن به درازا خواهد کشید.
در چنین وضعیتی طبیعی است که نوروز را امر منکر پنداشته و آن را نشانهای از نشانههای شرک و آتشپرستی قرار دهند و بدون تحقیق در روایتهایی که اهل معرفت از پارسیان و اسطورههای آنان آوردهاند، گمان کنند که این سنت ریشه در آتشپرستی دارد و بر این پندار اشتباه، فتوای فقهی خود را استوار کرده و بزرگداشت از نوروز را نشانه بزرگداشت از آتشپرستی قرار دادهاند. اینان در استدلال خویش دایر بر تحریم نوروز، به بعضی از روایات استناد و ادعا کردهاند که پیامبر گرامی اسلام نوروز را تحریم کرده است.
خاستگاه و اساس نوروز
ابوعثمان عمر بن بحر جاحظ در کتاب «المحاسن والأضداد» از کسروی[2] نقل میکند که فرمود: «نخستین کسی که نوروز را اساس گذاشت، قصرهای به یادماندنی پادشاهان را بنا نهاد، مکانهای دیدنی برای حکمروایان ساخت، معادن طلا و نقره را استخراج کرد و از آهن، ابزار و وسایل ساخت، اسپ و سایر چهارپایان را رام کرد، صدف را از دل دریا استخراج کرد، مشک و عنبر و سایر خوشبوییها را وارد کرد، قصرها را بنا کرد، کارخانهها را ساخته و رودخانهها را جاری کرد، کیاخسرو پسر پرویزجهان، نوه سام پسر نوح علیهالسلام بود. اصل این است که در نوروز، کیاخسرو به تخت سلطنت نشست و ایرانشهر را که همان سرزمین بابل است آباد کرد. بنابراین، نوروز روزی است که پادشاهی کیاخسرو با این روز گره خورده و اسباب حکومتش استواری یافته و براساس آن سنت و رسم شده است». [الجاحظ، «المحاسن والأضداد»، ۳۴۰]
طبری در کتاب تاریخ خود هنگامی که در مورد جمشید سخن میزند از علمای فارس نقل قول میکند و میگوید: «جمشید دستور داد که برایش گادیای از شیشه بسازند. پس شیاطین را بر آن بند کرد و بر آن سوار شده و از شهر دماوند تا بابل را در هوا یک روز پیمود، و این روز نخستین از فروردینماه بود. مردم با دیدن این واقعه عجیب، این روز را نوروز نام نهادند و جمشید دستور داد که نوروز و پنج روز بعد آن را جشن گرفته و در خوشی و شادی سپری کنند». [الطبری، «تاریخ الرسل والملوک»، ۱/۱۷۵]
و همچنان ثعالبی در کتابی که در تاریخ پادشاهان فارس نگاشته است از کارنامههای جمشید سخن زده و میگوید: «جمشید دستور داد تا تختی از عاج و چوب ساج برای او بسازند، آن را با دیبا و ابریشم فرش کرد و بر آن نشست، و به شیاطین فرمان داد تا او را به روی شانههایشان در منطقهای که بین زمین و آسمان است حمل کنند و او را در هوا یک روز از دماوند به بابل بردند و آن روز، اورمزدا از ماه فروردین و روز اول بهار بود که آغاز سال و شادابی و زندهگی پس از مرگ آن به حساب میآید. مردمان گفتند: این روز جدید، عید خجسته، عزت پایدار و پادشاهی شگفتآوری است و این روز که آن را نوروز میخوانند عید بزرگ گرفتند و آن را نوروز نامگذاری کردند و خداوند عزوجل را بهخاطر دادن چنین پادشاه باعظمتی سپاس گفتند و شکرگذاری بهجا آوردند، زیرا در سایه آن به رفاه، امنیت و ثروت دست یافتند و حق عید سعید را اداء کردند و به خوردن، آشامیدن و موسیقی و پایکوبی و طرب و لهو روز خود را سپری کردند». [الثعالبی، «غرراخبار ملوک الفرس وسیرهم»، ۱۳/۱۴].
ابوریحان بیرونی در کتاب «آثارالباقیة» در فصل ماههای سال فارس به نقل از برخی علمای فارس میگوید: «سبب نام این روز به نوروز این است که در زمان تهمورث، صابئه [ستارهپرستان] آشکار شدند و جمشید دین را تجدید کرد و این روز را به نوروز نامگذاری کرد و نوروز روز تازهای شد و عید گردید، اگرچه پیش از آن هم نوروز مورد تعظیم قرار میگرفت. همچنان در وجه انتخاب نوروز بهعنوان عید گفته شده است هنگامی که جمشید در نوروز بر گادی نشست در همین روز بود و جنیات و شیاطین از دماوند تا بابل از طریق هوا آن را حمل کردند، مردم با دیدن این شگفتی، این روز را جشن گرفتند، زیرا در آن روز چیزهای عجیبی دیدند و برای شبیهسازی، ارجوحه سواری کردند.
برخیها پنداشتهاند که جمشید در شهرها بسیار گشتوگذار میکرد و چون خواست به آذربایجان وارد شود، بر تخت زرین نشست و مردانی آن را بر شانههایشان حمل کرده، هنگامی که شعاع آفتاب بر وی تابید، مردمان او را دیدند و در چشمشان بزرگ کردار شد، به او شادمان شدند و آن روز را جشن گرفتند». [البیرونی، «الآثارالباقیة»، ۲۶۶].
و این گفته که «وعید گردید اگرچه پیش از آن هم نوروز بزرگ بود»، تفسیرش را در روایت عمر خیام در کتاب «نوروزنامه» درمییابیم. خیام میگوید: «هنگامی که کیومرث اولین پادشاه فارس بر تخت نشست، خواست که روزهای سال و ماه را نام نهد و تاریخ سازد تا مردمان آن را بدانند. نگریست که در صبح آن روز آفتاب به اول دقیقه حمل طلوع کرد. موبدان را گرد آورده و فرمود که تاریخ را از این جا آغاز کنید. موبدان گردهم آمده و تاریخ نهادند». [عمرالخیام، «نوروزنامه» ضمن کتاب «عمرالخیام عالم الفلک والریاضیات و کتابه نوروزنامه» لرمضان رمضان متولی، ۸۹]. و پس از آن خیام از ماهها و پادشاهان سخن زده و هنگامی که به ذکر جمشید رسید، میگوید: «در این روزی که یاد کردیم، عید برپا شد و بر آن اسم نوروز نهاده شده و به مردم دستور داده شد تا در حلول فروردینماه هر سال در این روز جشن بگیرند». [همان، ۹۳]
و این سخن سبب تعظیم و پاسداشت نوروز را قبل از اینکه بهعنوان عید نوروز انتخاب شود، توضیح میدهد و آن اینکه نوروز، آغاز سال و مبدأ تاریخِ است که در عهد کیومرث اساس گذاشته شد. بنابراین، نوروز روز مشخصی بود که بهخاطر حرکت فلکی تقویمی بهدستور کیومرث بهعنوان تاریخ تعیین شد. هنگامی که جمشید حاکم شد، این روز را نوروز مسما کرد و عید گردانید. خیام یادآوری میکند که پادشاهان بعد از جمشید در جشن گرفتن از او تبعیت کردند. [همان، ۸۹]
خیام با استناد به منابع یادآوری میکند که «حقیقت نوروز همین است که ما در کتب پیشینیان خوانده و از نوشتههای علما دریافتهایم.» [همان، ص ۹۵]
روایات طبری، ثعالبی، بیرونی و خیام اتفاق نظر دارند که نوروز در زمان جمشید بهعنوان عید انتخاب شد، اما برحسب روایت جاحظ که از کسروی نقل میکند، انتخاب نوروز بهعنوان جشن عید، در زمان کیاخسرو فرزند پرویزجهان، یکی از نوادهگان حضرت نوح علیهالسلام صورت گرفته است. اما هر دو اتفاق نظر دارند که نوروز سالها پیش از زردشت بهعنوان عید انتخاب شده بود. بهنظر میرسد که کیاخسرو مذکور همان جمشید باشد، زیرا ابوحنیفه دینوری در کتاب «اخبارالطوال»، هنگامی که از نوح علیهالسلام سخن میزند، میگوید: «چون نوح علیهالسلام درگذشت و پسرش سام را به جانشینی خود گماشت، او معمولاً زمستان را در سرزمین جوخی و تابستان را در موصل میگذراند و راه رفت و برگشت او، بر کناره شرقی دجله بوده، به همین جهت آن منطقه را سامراه نامیدند که اینک عجمیان آن را ایران مینامند. سام در عراق مسکن گزیده و آن را مخصوص خود ساخته بود. پس از مرگ سام، پسرش شالخ فرمانده شد، چون مرگ او فرا رسید کار را به برادرزاده خود جم، پسر ویرنجهان پسر ارفخشد واگذار کرد و او پایههای حکومت را استوار ساخت و ارکان دولت را محکم کرد و نشانههای آن را بنا کرد و نوروز را عید گرفت». [الدینوری، «الأخبار الطوال»، ۲]
در اینجا میگوید: جم پسر ویرنجهان پسرارفخشد، در روایت کسروی آمده است: کیاخسرو پسر پرویزجهان پسر ارفخشد. دینوری در اینجا ذکر کرده است که «در سرزمین عراق مسکن گزید و آن را مخصوص خود ساخت و به ایرانشهر معروف شد». ظاهراً جمشید هنگامی که متولی پادشاهی شد، سرزمین عراق را بهخاطر آبادانیاش انتخاب کرد. همچنان کسروی میگوید: «جمشید ایرانشهر را آباد کرد و این همان سرزمین بابل است». جمشید و سام هردو از نوادهگان ارفخشد بودند و نامهای هر یک با هم نزدیک بود. کسروی در اسم آنها بهخاطر مسافت زمانی دچار اشتباه شده است. والله اعلم.
هرچه بوده باشد روایات متفقند بر اینکه نوروز بسیار قبل از زردشت، جشن گرفته میشد. و بالله التوفیق.
جمشید آتشپرست نبود، بلکه مثل پدرانش در آن زمان موحد و یکتاپرست بودند. طبری میگوید: «بعد از آنکه جمشید دستور داد نوروز و پنج روز بعد از آن را جشن گیرند، در روز ششم [خردادروز] به مردم ابلاغ کرد که او به سیرتی درآمده که خداوند از او راضی گشته است.» [الطبری، «تاریخ الرسل والملوک»، ۱/۱۷۵]
ثعالبی میگوید: «هنگامی که جمشید به پادشاهی رسید خطاب به مردم گفت: من با فضل و موهبت الاهی بهعنوان پادشاه شما برگزیده شدهام و خداوند مرا با نور خویش پوشانیده تا زمین را آباد و امنیت مخلوقات را تأمین، و عدالت را گسترانیده، عطا و بخشش را فراوان سازم، نیکویی را ترویج و از بدیها جلوگیری کنم». [الثعالبی، «غرراخبار ملوک الفرس وسیرهم»، ۱۱]
زردشت در این زمان متولد نشده بود، بلکه سالها بعد تولد یافت. پس از زردشت، در عهد گشتاسپ یا بشتاسف، یکی از شاهان کیانی، آیین آتشپرستی بهعنوان دین رسمی انتخاب شد. در این مورد ابوبکر جصاص حنفی میگوید: «هنگامی که مملکت بابل به قلمرو فارس درآمد، بعضی از پادشاهان فارس در گذر زمان به بابل نقل مکان کرده و آن جا را بهعنوان مکان زندهگی انتخاب کردند. آنها بتپرست نبودند، بلکه یکتاپرست و اقرارورزنده به خداوند یکتا بودند. با این حال عناصر چهارگانه [ آب، آتش، خاک و هوا] را نیز تعظیم میکردند، چون در آنها منفعت خلایق و اسباب استواری زندهجانهاست. آتشپرستی بعد از اینها در زمان گشتاسپ پدید آمد، هنگامی که زردشت گشتاسپ را دعوت کرد و او بنابر شرایطی که شرح آن به درازا میکشد، دعوت ایشان را پذیرفت». [الجصاص، «احکام القرآن»، ۱/۵۳]. بیرونی از پادشاهان مختلف فارس که پیشدادیان یکی از اقسام آنها به شمار میروند، میگوید: «آنها بر کل زمین حاکمیت کردند، شهرها را آباد، معادن را از بطن زمین بیرون کرده و اصول صنعتها را استخراج کردند و در زمین عدالت را برپا و خداوند را بهگونه شایسته عبادت کردند». [البیرونی، «الآثارالباقیة»، ۱۱۸-۱۱۹]. بنابر ذکر منابع، کار جمشید در آخر حکومتش [زندهگیاش] به خرابی گرایید.
بنابر آنچه گفته آمدیم ثابت میگردد که نوروز توسط پادشاهان یکتاپرست و پیشین اساس گذاشته شده، برابر است که این وضع، برای آغاز سال بوده باشد و یا برای جشن و آیین. شاید برخیها نشان برافروختن آتش در این جشن را ببینند و آن را از مناسک و راه و رسم آتشپرستان بدانند، ولی حقیقت این است که تکریم عناصر چهارگانه [آب، آتش، خاک و هوا] پیش از پیدایش آیین آتشپرستی در میان فارسیان به دلیل اینکه اساس زندهگی بر آن استوار است امر رایج و مشهوری بوده است و این امر برمیگردد به زمانی که ایشان یکتاپرست و موحد بودهاند چنانکه سخن ابوبکر جصاص در مورد فارسیان را ذکر کردیم که میگوید: «آنها بتپرست نبودند بلکه یکتاپرست و اقرارورزنده به خداوند یکتا بودند، با این حال عناصر چهارگانه ّ[ آب، آتش، خاک و هوا] را نیز تعظیم میکردند، چون در آنها منفعت خلایق و اسباب استواری زندهجانهاست. آتشپرستی بعد از اینها در زمان گشتاسپ پدید آمد، هنگامی که زردشت گشتاسپ را دعوت کرد و او بنابر شرایطی که شرح آن به درازا میکشد، دعوتشان را پذیرفت». [الجصاص، «احکام القرآن»، ۱/۵۳]
بنابراین نمیتوان از محض نشان برافروختن آتش استنباط کرد که نوروز از وضع مجوسیان و آتشپرستان است. امکان دارد که در جشن نوروز پارهای از آداب و رسوم آتشپرستان باشد – چنانکه در کتبشان یاد آن رفته و تردیدی نیست که تعظیم آن در دینشان مطلوب است ـ، اما این دلالت نمیکند بر اینکه جشن نوروز پارهای از شریعت آنها باشد، بلکه صرفاً نوروز را انتخاب کرده و پذیرفتند. البته بعید نیست که از آداب و رسوم خود چیزی در آن افزوده باشند، مانند اینکه کتاب اوستا را بر سفره نوروزی مینهند کما اینکه گذاشتن قرآن هم بر سفره نوروزی نشاندهنده این نیست که نوروز از وضع [ساخت] مسلمانها باشد. زیادت و نقصان و تغییر برخی از آداب در هر عیدی نزد پذیرندهگان آن، یک امر کاملاً طبیعی است. من نمیگویم که در نوروز برخی از آداب آتشپرستان نیست، بلکه میگویم جشن گرفتن نوروز بسیار پیش از زردشت، بنابر روایاتی که دانشمندان پارسیزبان نقل کردهاند و ذکرشان گذشت، در میان شاهان یکتاپرست آنها رخ داده است.
اگر گفته شود هر آنچه که در مورد منشأ جشن نوروز ذکر کردید، روایاتیاند که ما نمیتوانیم بر آنها اعتماد کنیم، چون که مبتنی بر سند قابل پذیرش، روایت نشدهاند، میگوییم که این ایراد ناشی از ضعف فهم صاحبش است، زیرا اگر در مورد واقعات تاریخی گذشته اسناد ترتیب یافته از ثقات را طبق اصطلاح اصولی شرط بدانیم، روایتهای قبل از عصر نبوت هم صحیح نیست، چون براساس چنین سندی روایت نشدهاند.
افزون بر آن، آنچه در شناختِ اساس و منشأ مراسم فرهنگی بر آن تکیه میشود همانا روایات بهجامانده از اهل آن فرهنگ است تا با آن بدانیم و بررسی کنیم که دانشمندان و تاریخنگاران آنها در مورد چنین جشنها چه اعتقادی دارند. مثلاً، اگر بخواهیم اساس جشن ژاپنیها را بدانیم، باید به روایات بهجامانده از ایشان رجوع کنیم؛ زیرا اصل اعتقاد ایشان بر آن استوار است و گفته نمیشود که سند متصل آن کجاست؟
به همین ترتیب، آثار روایتشده تاریخی در مورد زردشت هم به صورت سند متصل و یکسان روایت نشده است و حتا شخصیت و وجود او مورد مناقشه و محل اختلاف میان پژوهشگران تاریخی است. مادامی که شما بر روایات ایشان اعتماد دارید و نوروز را به ایشان نسبت میدهید، چرا به روایات دیگری هم که در زمینه وجود دارد، اعتماد نمیکنید؟ زیرا هر دوی این روایتها بخشی از میراث فرهنگ پارسیان است.
آیا پیامبر صلی الله علیه وسلم تجلیل از نوروز را حرام کرده است؟
تحریمکنندهگان نوروز به حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم که از طریق انس بن مالک رضی الله عنه روایت شده است استدلال ورزیدهاند که انس رضی الله عنه میفرماید: «پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدینه آمدند و اهل مدینه دو روزی داشتند که در آن روزها به بازی و شادی میپرداختند. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: این دو روز چه روزهاییاند؟ گفتند: این دو روزی است که ما در زمان جاهلیت در آن به بازی و شادکامی میپرداختیم. رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: خداوند در مقابل، دو روزی بهتر از آنها [عید فطر و عید اضحی] را به شما داده است». [ابوداوود، «السنن»، ۲/۳۴۵]. گفتهاند [شارحین حدیث] مراد از دو روز، نوروز و مهرگان است.
چنانکه قبلاً گفتم صحیح نیست که مراد از دو روز [در حدیث وارده]، نوروز و مهرگان باشد، زیرا میان نوروز و مهرگان ماهها فاصله است، چنانکه نوروز در آغاز بهار است و مهرگان در آغاز پاییز. روی این بیان، درست نیست که پیامبر صلی الله علیه وسلم، اهل مدینه را در حال جشن و سرور در ابتدای بهار ببیند و آنگاه تا آغاز خزان به انتظار بنشیند و سپس از ایشان بپرسد که اینها چه روزهاییاند. اگر خداوند نوروز و مهرگان را مورد تحریم قرار میداد بر پیامبر صلی الله علیه وسلم لازم بود که ایشان را از حرمت آن در نوروز آگاه میساخت، نه اینکه تا آمدن مهرگان انتظار بکشد. و این نشان میدهد که مقصود حدیث، نوروز و مهرگان نیست.
نکته دیگری هم وجود دارد که دلالت بر عدم صحت و یا دستکم بر عدم صحت تحریم دارد، و آن اینکه اگر خداوند چیزی را مورد تحریم قرار میداد، از پیش به پیامبر خویش آگاهی میداد نه اینکه خداوند این دو روز را حرام قرار داده باشد و پیامبر خود را از زمان آن آگاه نساخته باشد تا او از مردم بپرسد که این دو روز، چه روزهاییاند؟!
مخصوصاً که نخستین عید فرض شده از میان دو عید، عید فطر در سال دوم پس از هجرت است. درست همان سالی که فرضیت روزه آمد. به این ترتیب، اول ماه رمضان در سال دوم هجری مطابق است با ۲۸ فبروری از سال ۶۲۴م. بنابراین، مشروعیت عید فطر تقریباً یک ماه پیشتر از آمدن نوروز بوده است. پس چهگونه امکان دارد که خداوند نوروز را بهواسطه عید فطر حرام گردانیده باشد و به پیامبر خویش آگاهی ندهد که پس از این ماه، [در ماه پیش رو] عید حرام قرار دارد؟!
گذشته از آن، پیامبر صلی الله علیه وسلم در سپتامبر سال ۶۲۲م وارد مدینه شدند و فرضیت نخستین عید در ماه فبروری ۶۲۴م آمد، چنانکه قبلاً گذشت. و از اینکه میگوییم اهل مدینه نوروز و مهرگان را جشن میگرفتند فهمیده میشود که پس از آمدن پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدینه تا مشروعیت عید فطر، تردیدی نیست که در این مدت نوروز و مهرگان بر ایشان گذشت. بسیار بعید است که پیامبر صلی الله علیه وسلم در طول این مدت، در مورد نوروز و مهرگان از اهل مدینه نپرسیده باشد و سؤال تا مشروعیت عید فطر به تأخیر بیفتد!
اگر گفته شود که ممکن از ایشان پرسیده باشد، در این صورت میگوییم، هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم قبل از مشروعیت عید فطر میدانست که این دو روز چه روزهاییاند، برابر است که مقصود از دو روز، نوروز و مهرگان باشد یا روزهای دیگری، در هر صورت بر پیامبر صلی الله علیه وسلم لازم بود که ایشان را در هنگام مشروعیت عید فطر آگاه میساخت، در حالی که ظاهر حدیث میگوید که پیامبر صلی الله علیه وسلم بعد از مشروعیت عید فطر و اضحی از ایشان [اهل مدینه] پرسید. پس این [تناقض] چهگونه امکان دارد؟
تمام این موارد ذکرشده در صحت حدیث تردید ایجاد میکند، اما وثاقت راویان، مردم را از تفحص در آن بازداشته و انقطاع معنوی در متن آن جستوجو نشده است.
و از جمله دلایل تحریمکنندهگان نوروز، حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وسلم است که عبدالله بن عمر رضی الله عنهما روایت میکند که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «ﻣَﻦ ﺗَﺸﱠﺒَﻪَ ﺑِﻘَﻮﻡٍ ﻓَﻬُﻮَ ﻣِﻨﻬُﻢ». [ابوداوود، «السنن»، ۶/۱۴۴]
چنانکه قبلاً گذشت، نوروز در اصل از وضع آتشپرستان نبوده است، بلکه از وضع پیشدادیان [شاهان پیشین پارسیان] است که بر کیش توحید بودهاند، و آتشپرستان پس از آنها آمده و نوروز را گرامی داشتند.
به این ترتیب، عید نوروز امر مشترک میان پارسیان یکتاپرست و پارسیان آتشپرست بوده است. پس مجرد جشن گرفتن [مسلمانان]، مشابهت [آنها را] به یکی از دو قوم نشان نمیدهد. افزون بر آن، انجام فعل مشترک مستلزم قصد و نیت همانندی و همسانی است. تنها انجام فعل مشترک بدون قصد و نیت همانندشدن و مشابهت به فاعل دیگری حساب نمیشود. چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم به دور کعبه، در حالی که بتها هم در آن بود، طواف میکرد و مشرکان نیز طواف میکردند و حالت همینگونه بود. در حالی که نخستین کسی که بر کعبه طواف کرد، آدم علیهالسلام بود و پس از آن مشرکان از وی تقلید کردند. پیامبر صلی الله علیه وسلم در طواف خود، مشابه مشرکان شمرده نمیشود، زیرا او نیت تَشَّبُه به ایشان را نداشت. به همین ترتیب در هر فعل مشترک میان پیروان حق و باطل، مدار حکم بر نیت است. اگر کسی امروزه به قصد مشابهت به مشرکان، بر مدار کعبه بچرخد و طواف کند حکم همانها را دارد، اما بدون قصد مشابهت، حکم بر اینکه خود را شبیه آنها ساخته است، درست نیست.
همچنین جشن نوروز هم از اعمال مشترک میان پارسیان بوده است، اگر کسی به نیت تَشَّبُه به آتشپرستان از آن تجلیل کند، او همانند آنهاست اما بدون قصد مشابهت، حکم نمیشود که خود را شبیه آنها ساخته است. زیرا جشن نوروز، عمل مشترک است.
اگر کسی بپرسد که در میان مسلمانها کسانی بودهاند که از گذشتههای دور نوروز را تجلیل میکردند، آیا قصد مشابهت به آتشپرستان را داشتهاند؟
در جواب میگوییم که آیا نعمان بن مرزبان زمانی که به علی رضی الله عنه فالودهای را هدیه کرد، قصد مشابهت به آتشپرستان را داشت؟ آیا مسلمانهای امروزی چنین قصدی دارند؟ نوروز یکی از جشنهای رسمی ما در آذربایجان است و من از خردسالی خود تا حالا کسی را سراغ ندارم که به قصد مشابهت از آتشپرستان آن را جشن بگیرد. در این میان، کسانی که آتش میافروزند و پیرامون آن جمع میشوند کسی نیست که بخواهد از مجوس تقلید کند. مردم در نوروز پیرامون آتش، به فکر یک امر دینی نیستند. حتا آنهایی که به هیچ دینی معتقد نیستند، پیرامون آتش جمع میشوند، زیرا آنها فقط مقدم بهار را جشن میگیرند. بنابراین، هیچ دلیلی در حدیث به حرمت آن نیست، کما اینکه هیچ دلیلی بر مشابهشدن به قومی نیز در آن بدون قصد و نیت نیست. وبالله التوفیق.
در اینجا ناچاریم به آنچه که از علی رضی الله عنه روایت شده و به آنچه که بیهقی گفته است واقف شویم. بیهقی در «سنن کبری» به سند خویش از محمد بن سیرین روایت میکند که او گفت: «به علی رضی الله عنه در نوروز هدیهای آوردند که او پرسید: این چیست؟ گفتند که امروز نوروز است. فرمود: هر روز را فیروزی بسازید. ابواسامه میافزاید که علی رضی الله عنه خوش نداشت که نوروز بگوید.» بیهقی در ادامه میگوید که این کراهت، بابت تعیین روز خاصی بود که شرع آن را خاص تعیین نکرده است. [البیهقی: «السنن الکبری»، ۹/۳۹۲].
میگویم: اما آنچه ابواسامه در مورد کراهت اسم نوروز گفته است، پیوندی به حکم عمل آن ندارد، زیرا از پیامبر صلی الله علیه وسلم هم نقل شده است که او خوش نداشت برای نماز عشاء [خفتن] صلاة عتمة گوید و این به معنای مکروه پنداشتن اصل نماز نیست. افزون بر آن، در روایت صیمری که به سند خود از اسماعیل بن حماد بن ابوحنیفه رح روایت میکند آمده است که او گفت: «نعمان فرزند مرزبان پدر ثابت همان کسی است که به علی رضی الله عنه در نوروز فالودهای هدیه داد و علی رضی الله عنه گفت: هر روز برای ما نوروزی بیاورید». [الصیمری، «اخبار ابی حنیفة وأصحابه»، ۱۶]. در این روایت لفظ فیروز نیامده است. اما اینکه بیهقی میگوید که این امر دلیلی بر مکروه بودن، خاص کردن روزی است که شرع آن را خاص نگردانیده است، درست نیست. در کجای این روایت آمده است که علی رضی الله عنه تعیین روز خاصی را بد میدید؟ اگر او تعیین روز خاصی را بد میدید چرا به پذیرفتن هدایا ادامه داد؟
همانگونه که قاسم بن سلام از عنتره به سند خود روایت کرده است که گفت: «در نوروز و یا مهرگان نزد علی رضی الله عنه رفتم و او در رَحبَه [مکانی است در بغداد] بود که نزدش کشاورزان با هدایایشان بودند». [القاسم بن سلام: «کتاب الأموال»، ۱/۳۸۷]
پس چهگونه تعیین روز خاص را مکروه میدانست، اما پذیرفتن هدیه و استقبال از کشاورزان را بد نمیدید؟ چرا به ایشان دستور نداد که این روز را جشن نگیرند و به وی هدیه ندهند؟
درست و صحیح آن است که عمل علی رضی الله عنه به آنچه که بیهقی میگوید دلالت ندارد، کما اینکه دلالت بر تشویقکردن مردم، به جشن گرفتن نیز ندارد – چنانکه بعضیها گمان کردهاند ـ بلکه بیانگر آن است که عید کردن نوروز با رسم تقدیم هدایا در نظر او امر مباح بوده است. وبالله التوفیق.
با توجه به آنچه گذشت میتوان گفت:
- جشن گرفتن نوروز در زمانههای بسیار پیش از زردشت در عهد جمشید بهوجود آمده است و سبب جشنگرفتن آن بنابر روایات پارسیان، پابرجایی پادشاهی جمشید بوده است، نه آنگونه که برخیها سبب آن را دینی و مذهبی میپندارند.
- نوروز یکی از روزهای گرامی پیش از ایام جمشید در عهد کیومرث بوده است و سبب آن این است که در آغاز سال قرار دارد.
- از پیامبر صلی الله علیه وسلم نهی در زمینه جشن نوروز نیامده است.
- فتاوای فقها مبنی بر حرام پنداشتن نوروز، استوار بر یک اصل اشتباه و نادرست است و آن اینکه نوروز را رسمی از رسوم آتشپرستان میدانند.
- جشنگرفتن آتشپرستان از نوروز، دلالت نمیکند که نوروز نمادی از مناسک دینی ایشان باشد، بلکه نشان میدهد که آنها نوروز را بهعنوان عید قبول کردند و مطابق باورهای خویش آن را هماهنگ ساختند.
- عمل مشترک میان دو ملت به هیچ وجه تقلید یکی از دیگری شمرده نمیشود. بنابراین، تجلیل از نوروز بهدور از محرمات، برخلاف فتاوای اکثر فقها، جایز است. اگر کسی از مسلمانان امروزه بهدور از محرمات، نوروز را با امور مباحی مانند پختن شیرینی، زیارت خویشاوندان، هدیه دادن و تبریکگفتن جشن بگیرد، ذم و تقبیح آن درست نیست، زیرا در اصلِ تجلیل، امر مذموم و مغایر با اسلام وجود ندارد. والله اعلم
مراجع
1- ابوداوود، «السنن»، دمشق، دارالرسالة العالمیة، ۱۴۳۰ه/۲۰۰۹م. التحقیق: شعیب الأرناؤوط و محمد کامل قره بللی.
2- احمد، «المسند»، بیروت، موسسةالرسالة، الطبعةالأولی: ۱۴۲۱ه/۲۰۰۱م. التحقیق: شعیب الأرناؤوط والآخرون.
3- البیرونی، «الأثار الباقیة عن القرون الخالیة»، تحقیق: برویزاذکائی.
4- البیهقی: «السنن الکبری»، بیروت، دارالکتب العلمیة، الطبعة الثالثة: ۱۴۲۴ه/۲۰۰۳م. التحقیق: محمدعبدالقادر عطا.
5- الثعالبی، «غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم»، باریس، المطبعة الوطنیة( Aationale I Mprimerie ) ۱۹۰۰م. التحقیق: هرمان زوتنبرغ.
6- الجاحظ، «المحاسن والاضداد»، بیروت، دارإحیاء العلوم، الطبعة الثانیة:۱۴۱۸ه/۱۹۹۸م. التحقیق: محمدسوید
7- الجصاص، «أحکام القرآن »، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ه/۱۹۹۲م. التحقیق: محمدالصادق قمحاوی.
8- الحاکم: «المستدرک علی الصحیحین»، القاهرة، دارالتأصیل، الطبعة الأولی:۱۴۳ه/۲۰۱۴م.
9- الدینوری، «الأخبار الطوال»، وزارة الثقافة والإرشاد القومی الإقلیم الجنوبی، التحقیق: عبدالمنعم عامر.
10- الصفدی، «الوافی بالوفیات»، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، الطبعة الأولی:۱۴۲۰ه/۲۰۰۰م.
11- الصیمری، «أخبار أبی حنیفة وأصحابه »، بیروت، دارعالم الکتب، الطبعة الثانیة: ۱۴۰۵ه/۱۹۸۵م. التحقیق : ابوالوفاء الأفغانی.
12- الطبری، « تاریخ الرسل والملوک»، القاهرة، دارالمعارف بمصر، الطبعة الثانیة، التحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم.
13- عمرالخیام، «نوروزنامه»، ضمن کتاب «عمرالخیام عالم الفلک والریاضیات و کتابه نوروزنامه»، لرمضان رمضان متولی، القاهرة، المرکز القومی للترجمة، الطبعة الأولی: ۲۰۰۸ م.
14- القاسم بن سالم: «کتاب الأموال»، المنصورة، دار الهدی النبوی، الطبعة الأولی: ۱۴۲۸ه/۲۰۰۷م. التحقیق: ابو انس سید ابن رجب.
[1] . رستم مهدی از اهالی جمهوری آذربایجان فقیه، اصولی و متکلم برجسته حنفی است. وی نویسنده کتاب «المبتدأ فی علمالاصول» در زمینه اصول فقه و «دَحضُ الشُبهات» در رد شبهات سلفیت پیرامون فقه اکبر و فقه ابسط امام ابوحنیفه رح میباشد. او همچنان نویسنده مقالاتی چند پیرامون اصلاح اندیشه دینی و علم کلام خاصتاً کلام ماتریدی است؛ «تقدیس الماضی»، «المعاشرة السلیمة بین الفرق الإسلامیة»، «الإنسان کائن معذور»، « الإمام الماتریدی مناضل و لیس مؤسسا»، « حول کتاب العالم و المتعلم»، «الاعتماد علی الآحاد فی مسائل الاعتقاد»، «الذات وصفات الذات»، «قدرة الله علی خلاف معلومه».
کتابها و مقالات رستم مهدی را از نشانی ذیل میتوانید بهدست آورید:
https://independent.acadimia.edu/RustumMahdi
[2] . شاید وی همان مهدی بن علی، پدر ابوالحسن علی بن مهدی کسروی اصفهانی باشد؛ زیرا در شیوخ آن، پدرش و جاحظ قرار دارد که معاصر همند. [ نک: «الوافی بالوفیات»، 22/152].