نمادها: سرباز افغان، جنگجوى طالب
اگر سرباز افغان و جنگجوى طالب را به عنوان دو نماد و عناصر اصلى اين اتفاق در نظر بگيريم، سرباز به لحاظ نشانهشناسى، نماد دفاع مشروع و مبارزه با تهاجم، آشوب و تعرض به خاك كشور است و جنگجوى طالب نماد جنگ، آشوب، تعرض و تخاصم. در حقيقت امر، دو عنصر اصلى روايت آتشبس را نمادهاى مخالف و مواجه با هم تشكيل مىدهند. شيوه و سلوك ايستادن اين دو نماد در كنار هم و عكسهاى سلفى توأم با لبخندِ هر دو جانب و تحليل و انعكاس اين تصاوير از رسانهها، مبين حقيقت درونى و اصيل نيست. تحليلهاى مصنوعى برخي رسانههاى داخلى از كنار هم قرار گرفتن و در آغوش كشيدن متقابل سرباز افغان و جنگجوى طالب به هيچوجه متكى و مختص به وضعيت صلح واقعى نيست. آتشبس مقطعى سه روزه، بسيار حساس، شكننده و آسيبپذير است و نميتواند عملاً تصویر دقيقى از وضعيت صلح ارایه دهد. طرفين تخاصم، هر دو به وضوح بر اين امر واقف اند كه با توجه به آتشبس اعلام شده، به طور موقت سلاح را بر زمين گذاشتهاند و اين وضعيتی پايدار نيست؛ دشمن چندين ساله در چند لحظه نميتواند آنقدر دوست شود كه با لبخند در آغوش كشيده شود. بر همين مبنا، تصاوير منتشر شده در رسانهها و شبكههاي اجتماعي كه به هدف بازنمايى وضعيت صلح نشر شد، به هيچوجه نميتواند نماينده و نمايانگر واقعيت اصيل باشد. طالبان از اين حضور نمايشى بهرهبردارى مطلوب كردند. به بيانى ديگر، حكومت اجازهى بهرهمندى يكجانبه از آتشبس را به طالبان داد.
ورود نمادين طالبان به شهرها و برافراشتن پرچم طالب به عنوان نمادِ اصلى انديشه و سلوك طالبانى، در كنار پرچم رسمى كشور، از منظر نشانهشناسى، فتحى نمادين را براى آنان رقم زد كه نمىتوان آن را ساده انگاشت و دستآورد كوچكى دانست. در حالى كه اين طرف ماجرا كه نيروهاى دفاعى و امنيتى افغانستان بودند، نتوانستند به مناطق تحت كنترل طالبان بروند، از جانب مقامات ارشد طالبان در آغوش كشيده شوند و با فرماندهان و مهرههاى مهم اين گروه عكس سلفى بگيرند و پرچم افغانستان را در محل تسلط طالبان به احتراز درآورند. اين فتح و ظفر، ارزش يكجانبه بود؛ ارزشی كه به نفع طالبان مصادره شد.
چرا اين اتفاق افتاد؟ به يقين حكومت افغانستان براى دادن اين باج بزرگ، عجيب و يكجانبه به طالبان، دلايل خاصِ خود را داشت كه ملت از آن اطلاع نیافتند، اما آنچه که به لحاظ نشانهشناسى رخ داد، اين كه: حكومت با اعلام اين آتشبس ناقص و شكستن حصارهاى امن -فضاى شهرى كه پذيراى چهره، انديشه و سلاح طالب شد- نشان داد كه از «عدم امنيت نشانهاى» رنج مىبرد. به اين معنا كه وقتى نشانههاى صادر شده از جانب حكومت در تقابل با نشانههايي است كه از جانب ملت پذيرش و توجيه دارد، حكومت نشانهها و رمزگان خود را در نقطهى مقابل مردم و كاملاً بىمعنا مىيابد و دست به اقدامات هيجانزده و عجولانهای این چنینی مىزند. باجدادنِ محض، آن هم با اين ميزانی از رضايت و هيجانزدهگى، نشانهى دست بالاى طرف مقابل و كمآوردن طرف ديگر ماجراست.
در اين نمايش، طالب نقش فاعل و سربازى كه او را در آغوش كشيد، چون هيچ گزينهی ديگرى جز آن نداشت، نقش مفعول در دورنماى صلح را به تصوير كشيدند و اما در بُعد معناورزى، ايديولوژي طالب امكانات و ظرفيت صلح پايدار با حكومت را ندارد؛ از آن جهت كه سويههاى معنايى طرفين متفاوت و حتا خلاف جهت همديگر هستند. اگر طالب كثرتگرايى اجتماعى و همزيستى مسالمتآميز را در كنار كسى كه همنظر و همراى او نيست را بپذيرد، با ماهيت و هستيشناسى خود به مبارزه برخاسته و به طور قطع، اين دشمنى با اصالت وجودى، او را نابود خواهد كرد؛ لذا دو جانب روايت صلح، با امكانات دستداشتهى فعلى و با نشانههايى كه از خود بروز مىدهند، فاقد پتانسيل و امكان گفتوگو هستند و ديالوگ دو جانبهى برابر و ايجاد بستر صلحى پايدار و نزديك را برنمىتابند. اين نمايش چند روزه فاقد بار معنايى مثبت براى مردم بود و به هيچ وجه موفق نشد نمای از تصوير اصلى صلح باشد. طالبى كه به روى سرباز افغان، زن عكاس، فعال جامعهی مدنى و… لبخند زد و با آنها عكس يادگارى گرفت، همان لحظه طناب دار آنها را در ذهن خود مىبافت. چنانچه بلافاصله پس از ختم نمايش، دوباره به جبههی مخاصمه بازگشت و به روى همان سربازی كه نماد حفاظت از تماميت ارضى كشور است، آتش گشود و او را به كام مرگ كشيد. از نظر نگارنده، بين دو نماد ذكر شده در اين نوشتار، طالب فاتح و كامرواى محضِ اين روايت بود.