طالبان با بازگشتشان به قدرت، جامعه را به حدی به تاریکی هراسآور و قهقرای عصر حجری کشاندهاند که حالا مجبوریم از سر شروع کنیم و در مورد بدیهیات سخن بزنیم تا شاید با این سخن گفتنها تغییری در وضعیت به وجود آید. البته این هم یادمان نرفته که «آنچه البته به جایی نرسد فریاد است». یکی از مسایل بدیهی اهمیت آموزش برای دختران و زنان برای پیشرفت و ترقی یک جامعه است.
آموزش زنان علاوه بر اینکه مطابق منشور جهانی حقوق بشر از حقوق اساسی آنها است و هیچکسی زیر هیچ عنوانی حق ندارد آن را از زنان سلب کند، یگانه راهی است که زنان را توانایی بیشتری برای تأمین زندهگی باکرامت میسازد و در مواجهه با مشکلات زندهگی به آنها کمک میکند. زن تعلیمیافته از نظر روانی به حدی از نیرومندی میرسد که متکی به خود باشد و قدرت تصمیمگیری داشته باشد، مستقلانه زندهگی کند، پیرو دیگران نباشد و از خود در برابر تبعیض یا تعرض دفاع کند. کسب این مهارتها در جامعهای که گرایشهای مردسالارانه در آن شایع است، از اهمیت بیشتری برخوردار است.
بدون شک یکی از سودمندیهای آموزش برای زنان این است که مهارتهای فکری آنان را افزایش میدهد و طرز اندیشیدن درست، ایجاد رابطه سالم با دیگران و درک مفاهیم یا حوادث را به آنها یاد میدهد. زنانی که از چنین مهارتهایی برخوردار باشند، میتوانند تأثیرگذار باشند و جامعه را به سوی تعالی و ترقی سوق دهند. زنان بیسواد و آموزشندیده و فاقد مهارتهای فکری و ارتباطی نهتنها برای خود و جامعه مفید نخواهند بود، بلکه هزینههای کمرشکن را بر جامعه تحمیل خواهند کرد.
دسترسی به آموزش، چه برای مرد و چه برای زن، زمینه را برای آینده روشن برای افراد آموزشیافته فراهم میکند و راه را برای دستیابی آنان به فرصتهای شغلی، اجتماعی و اقتصادی مناسب باز میسازد؛ چون انسان با دستیابی به کاری که حقوق ماهیانه مناسب داشته باشد و نیازهای اولیه و ثانویهاش را تأمین کند، قادر خواهد شد تا به سوی آینده بهتر گام بردارد.
در دهههای اخیر، تحولات چشمگیری در زمینه آموزش دختران در جهان و مخصوصاً در جهان سوم به وجود آمده است. اکنون درصد دخترانی که آموزشهای ابتدایی و ثانوی و حتا عالی را طی میکنند، در مقایسه به گذشته افزایش چشمگیر یافته است. افزایش تعداد زنان آموزشدیده در کشورهای عقبمانده در دهههای اخیر، حاصل گسترش این آگاهی بوده و برخلاف گذشته جوامع دریافتهاند که ماندن دختران در خانه و خلاصه شدن نقش آنها به زاد و ولد، تربیت فرزندان و کارهای خانه به روند پیشرفت جوامع لطمه وارد میکند.
باورهای مردسالارانه یکی از موانع اصلی فراراه آموزش و تحصیل زنان و دختران در کشورهای جهان سوم به شمار میرود. این باورها قوی شدن زنان را امری خطرناک و مضر تلقی و همه سعی خود را در ایجاد محدودیت برای زنان میکند. باورهای مردسالارانه در جامعههایی مجال رشد و گسترش پیدا میکند که از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دچار عقبماندهگی باشند. در افغانستان نیز از موانع عمده فراروی آموزش و باالتبع حضور معنادار زنان در جامعه، باورهای مردسالارانه و بدوی است. با وجود این، تأسفبار است که ایجاد محدودیت علیه زنان که ریشه در نگاه مردسالارانه دارد، رنگ و بوی دینی به خود بگیرد و به نام اسلام و ارزشهای اسلامی تبلیغ و ترویج شود.
تا همین چند سال پیش، عربستان سعودی از جمله معدود کشورهایی در جهان بود که قوانین سختگیرانه و دستوپاگیری را در حق زنان اِعمال میکرد و زندهگی آنان را محدود میساخت و اجازه کار و فعالیت آزادانه به آنها نمیداد؛ اما مسوولان آن کشور بالاخره درک کردند که اجرای قوانین زنستیزانه در حق زنان، در پهلوی اینکه آبروی این کشور را در سطح جهان میبرد و به شهرتش صدمه وارد میکند، برای بقا و پیشرفت جامعه عربستان خطرناک است. به همین منظور، ملک سلمان و پسرش بن سلمان تصمیم گرفتند تا این قوانین و مقررات را لغو کنند و برای ایجاد اصلاحات جدی در عرصه حقوق زنان، گامهای عملی بردارند. پیشبینی میشود که در آینده نزدیک، زنان عربستان نقشی پررنگ در عرصههای مختلف این کشور بر عهده خواهند داشت. در این میان، موضوع عجیب این است که وقتی دستگاه سیاسی عربستان تصمیم به ایجاد اصلاحات گرفت، بسیاری از آن علمای مذهبیای که در گذشته در وضع قوانین و مقررات زنستیزانه نقش داشتند، اکنون که ورق برگشته در تأیید اصلاحات بن سلمان سخن میگویند.
از همان روزهای نخست حاکمیت دوباره طالبان، همه اقشار و طیفهای جامعه افغانستان آسیب دیدند و گرفتار انواع بلایا شدند. در این میان، دختران و زنان بیشترین صدمه را دیدند. طالبان با بازگشتشان به سلطه، هر روز محدودیتهای بیشتری را بر زنان تطبیق و آنان را وادار به خانهنشینی میکنند. رفتار طالبان با زنان از نظر عقبماندهگی و وحشیانه بودن، نمونهای در جهان ندارد. طالبان به دانشآموزان بالاتر از صنف ششم اجازه نمیدهند به مکتب بروند، با تحمیل انواع فشارها بر دختران دانشگاهی قصد دارند آنان را دلسرد کنند و از تحصیل بازدارند، زنان را از کارهای دولتی به استثنای حوزههای محدودی منع کردهاند و در مورد طرز لباس پوشیدن آنان هر روز فرمان سختگیرانه تازهای صادر میکنند.
زنان در حال حاضر به نیروی عظیم اجتماعی در جهان تبدیل شدهاند و نادیده گرفتن آنان، ناممکن است. در همین روزها در ایران شورشی ریشهدار و گسترده علیه نظام موجود در جریان است که بار اصلی آن بر دوش زنان است. زنان اکنون به مرحلهای رسیدهاند که بتوانند با شجاعت مطالبات خود را از حاکمیتهای سیاسی مطرح کنند و بدون لکنت حرفهایشان را بزنند. آنها این کار را بدون وابستهگی به مردان هم میتوانند انجام دهند.
حق آموزش زنان از جمله حقوق اساسی آنان و جزو بدیهیات زندهگی مدرن است. سیاستمدارانی که ضرورتهای زمانه را درک کردهاند، هرگز تصور مخالفت با حقوق بنیادین زنان را در سر نمیپرورانند؛ چون به درستی میدانند که این کار چیزی جز تیشه به ریشه خود زدن نیست و منجر به حرکت شتابان جامعه به عقب میشود. البته در این میان، حساب حاکمیتهایی که در تاریکی نگه داشتن مردم را یگانه وسیله برای تضمین بقای حاکمیتشان میدانند جدا است. چنین حاکمیتهایی از مردم توانمند و آگاه، اعم از زن و مرد، میترسند. پاشنه آشیل این گونه حکومتها آگاهی و بیداری مردم است.
در بیست سال گذشته و پس از سقوط سلطه اول طالبان، فرصت طلایی به وجود آمد تا نسلی به وجود آید که نسبت به زندهگی باکرامت و عزتمند آگاهی به دست آورند و آموزش ببینند و نسبت به تحولات جهان پیرامون خود آگاهی یابند. اکنون این نسل چالشی عمده برای طالبان خلق کرده است و آنها را به درد سر انداخته است. طالبان میدانند که خاموش کردن صدای این نسل، کار آسانی نیست. در این مدتی که طالبان دوباره برگشتهاند، زنان در صف اول مبارزه و اعتراض علیه سیاستهای قرون وسطایی این گروه قرار داشتهاند. طالبان در آینده کوشش خواهند کرد علاوه بر اینکه نسل آگاه و حقطلب فعلی را به حاشیه ببرد و با بهکارگیری انواع توطئهها به خاموشی ناگزیر کند، نسلی را تربیت کنند که کاملاً شستوشوی مغزی شده باشند و به آموزههایی طالبانی باورمند و برای اجرای قوانین و فرامین آنها گوش به فرمان باشند. بی دلیل نیست که طالبان تمرکز عمده خود را بر فعال کردن هزاران مدرسه بزرگ و کوچک دینی در سراسر کشور معطوف کردهاند و مبالغ هنگفتی را در این راه به مصرف میرسانند.