طالبان هر بار که بحث شاخه خراسان داعش مطرح میشود، حضور این گروه در افغانستان را انکار میکنند؛ ادعایی که حتا عملکرد روزانه طالبان نادرستی آن را به وضوح ثابت میسازد. اما چرا این گروه با آنکه میداند ادعایش دروغی بیش نیست، همچنان سعی میکند واقعیت را وارونه جلوه دهد؟ مگر مردم احمقند که فریب این نوع ادعای مسخره را بخورند؟ حقیقت تلخ این است که همیشه عدهای یافت میشوند که دروغ را به جای واقعیت باور کنند و بدبختانه شمارشان هم کم نیست. بیشتر مواقع مردم دوست دارند دروغ را واقعیت بدانند تا اینکه تحمل پذیرش واقعیت را پیدا کنند. واقعیت گاهی تلخ و دردآور است و به این دلیل شجاعت زیادتری طلب میکند و هزینه دارد. اما دروغ که با ترکیب پیچیده و جذاب سرمایهگذاری بیشتری روی شکار قربانیان خود میکند، شیرینتر، جذابتر و دلخوشکنندهتر است. در حالی که واقعیت سعی زیادی برای جلب و جذب مشتری نمیکند. واقعیت از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است و به این دلیل، در رقابت با دروغ زمینگیر شده و سرش به سنگ زمانه فریبکار و دروغآیین میخورد. این همان زمانهای است که مردمش از بس با دروغ عادت کردهاند، میلی به پذیرش واقعیت بد و فاجعهبار زندهگی خودشان ندارند و از هر تلاش دلخوشکنندهای که قناعت آنان را زودتر فراهم کرده و پاسخهای اشتباه اما کمتر شکبرانگیز، وسوسهآفرین، دمدستی، ساده و آماده ارایه کند، بیشتر استقبال میکنند تا پاسخهای وسوسهکننده و تردیدآمیز که با هدف قراردادن یقین کاذب و ارتجاعی سعی در پرابلماتیزه کردن مداوم و بیپایان پاسخها دارد.
به بیان دیگر، مردم اغلب به ایمان مذهبی که میخواهد برای هر مساله بغرنج و پیچیده پاسخ ساده، سرراست، عامیزده، ثابت و غیرقابل تغییر ارایه کند، وفادارند. به این دلیل است که خدمات دروغپراکنی دولتها و سایر نهادهای سیاسی عوامفریب و جعلکار کموبیش از علاقهمندان و مشتریانی برخوردار است. با این شرح، مردم در نفس خود احمق نیستند، مردم احمق ساخته میشوند. دمودستگاه بسیار عظیم و همهگیری برای احمقسازی مردم بیوقفه کار میکند تا واقعیت نتواند جای پایی در ذهن و زمان شهروندان پیدا کند. پس نباید تعجب کنید که عدهای از مردم هستند که همچنان دروغهای طالبان را باور میکنند و حتا به آنها عشق میورزند. ایمان مذهبی از یک هوادار طالبان موجودی میسازد که شما هر قدر بیشتر تلاش به خرج دهید تا او را آگاه کنید، عمیقتر از پیش در باتلاق توهم دینی غوطهور میشود. این خطرناکترین اثر سیاست دروغ است.
نقش دروغ در تبلیغات
تبلیغات را «دستکاری اطلاعات» به سود دولت، حزب، نهاد و گروهی از افراد خواندهاند که دروغ عنصر اساسی آن است. در هر تبلیغات بخشی از واقعیت به تصویر کشیده میشود، اما بیشتر مواقع این واقعیت به حدی تحریف و مسخ میشود که بهسادهگی میتوان دروغ را جاگزین آن کرد. تناسب میان واقعیت و دروغ دو حالت بیشتر ندارد. نخست: میزان واقعیت خوب (از نظر تبلیغاتگران) کم است و مدیران استراتژی دروغ مجبورند در کارشان ماهرانهتر عمل کرده و با تکیه بر میزان کم واقعیتهای خوب، مرز میان واقعیت و دروغ را از میان بردارند؛ به حدی که مخاطبان دروغ را واقعیت پنداشته و با تبلیغاتچیها هماهنگ شوند. دودیگر، تبلیغاتچیها با اتکا بر میزان بلند واقعیتهای خوب که گاهی نیاز به دروغسازی را از میان میبرد، تلاش میکنند مردم را پیرامون اهداف خودشان بسیج کنند. حالت نخست به مهارت بلند و استراتژیسازی زیرکانه نیاز دارد که از عهده هر دمودستگاهی برنمیآید؛ اما حالت دومی سادهتر است و با سازماندهی و هزینه اندک انجامشدنی.
برخی از دولتها و گروههای سیاسی بهحدی بیکفایتند که حتا با بهرهبرداری از حالت اخیر نیز نمیتوانند کار تبلیغاتیشان را پیش ببرند و به این دلیل، مرتب از دشمنان نهچندان قدرتمندشان شکست میخورند. دولت پیشین که همهساله پول زیادی را در زمینه تبلیغات هزینه میکرد، از جمله این گونه دولتها بود. مضمون و شکل پیامهای تبلیغاتی دولت بهگونهای بود که کمتر مخاطب را جلب میکرد و بیشتر مواقع مردم با تمسخر و بیتفاوتی به آن واکنش نشان میدادند. این پیامها حتا مشکلات دستوری داشت و نویسندهگان و گویندهگان آنها از سواد بالایی برخوردار نبودند و در تلفظ برخی از واژهها مشکل داشتند. رسانههای دولتی از علاقهمندان بسیار کمی در مقایسه با رسانههای خصوصی برخوردار بودند و کسی بهعنوان رسانههای مرجع خبرهای موثق و قابلاعتماد به آنها نگاه نمیکرد. چون این رسانهها در خبررسانی بهشدت غیرمعیاری و جانبدارانه عمل میکردند و بخش زیادی از واقعیت بد را که به سود دولت نبود، بازتاب نمیدادند.
حالا در رژیم طالبان نیز وضعیت مشابه حکومت پیشین برقرار است؛ با این تفاوت که در آن دولت آزادی بیان تا حدود زیادی وجود داشت و رسانههای خصوصی آزادانه اطلاعرسانی میکردند. در حالی که در رژیم کنونی نه چیزی بهنام آزادی بیان وجود دارد و نه خبری از اطلاعرسانی آزادانه رسانههای خصوصی است. در حاکمیت طالبانی فرق چندانی میان رسانه خصوصی و دولتی وجود ندارد و همه در راستای تقویت سیاست سرکوب و حذف رژیم فعالیت میکنند. در افغانستان زیر کنترل طالبان تنها سیاست دروغ میداندار است و رسانهها هر دروغی را که دستگاه تبلیغاتی این گروه به خورد مردم دهند، بازنشر میکنند. دروغ به چالش کشیده نمیشود و به این دلیل، دروغپراکنی نه تنها مجازات در پی ندارد، بلکه تقویت هم میشود.
آنچه هنوز امیدوارکننده است و توانسته دروغپراکنیهای دستگاه تبلیغاتی رژیم طالبان را به چالش بکشد، رسانههای خصوصی در تبعید و شبکههای اجتماعیاند که با اطلاعرسانی آزادانه موفق شدهاند مردم را نسبت به کارزار دروغ رژیم بیدارتر کنند. مردم خودشان نیز تا حدی از عقل سلیم برخوردارند که با توجه به وضعیت فاجعهبار کنونی بدانند که اظهارات طالبان چقدر به واقعیت نزدیک است؛ واقعیتی که به لطف رسانههای در تبعید و شبکههای اجتماعی نمرده و هنوز نفس میکشد. وقتی شهروندان میبینند که شاخه خراسان داعش هرازگاهی دست به حملههای مرگبار تروریستی در کشور میزند، اما برعکس پیدرپی از زبان مقامها و سخنگویان طالبان در رادیوها و تلویزیونهای داخلی میشنوند که داعش در افغانستان حضور فزیکی ندارد و کاملاً سرکوب شده است، چگونه میتوانند تبلیغات رژیم را باور کنند؟
دروغ گاهی میتواند دلچسب و تاثیرگذار باشد و مردم را برای رسیدن به یک هدف کلان سیاسی بسیج کند؛ اما رژیم طالبان بیکفایتتر از آن است که بتواند استراتژی دروغپراکنی موثر برای مدیریت ذهن شهروندان ایجاد کند. در شرایطی که رسانههای خصوصی در تبعید و شبکههای اجتماعی بیشتر از رسانههای زیر کنترل طالبان – خصوصی و دولتی – قابل اعتمادند، به سختی ممکن است رژیم بر سر کار در افغانستان بتواند استراتژیهای مناسبی را برای جلوگیری از ریزش تبلیغاتی خود طرحریزی کند. البته این بدان معنا نیست که سیاست دروغ طالبانی را دستکم گرفته و یا آن را نادیده بگیریم. این سیاست بهخاطری خطرناک است که هنوز علاقهمندان و مدافعان سرسخت و جان بر کفی در کشور دارد و از همه مهمتر اینکه از قدرت دولتی عظیمی هم برخوردار است.