از همان زمانی که مسلمانان با دنیای جدید آشنایی یافتند و با مفاهیم و ارزشهای مدرن کمابیش وارد بده-بستان شدند، اندیشهورزان مسلمان راههای متفاوتی را پیمودند تا نسبت خود را با مفاهیم، ارزشها و دنیای جدیدی که از ریشه با ارزشهای کهن و عالَم قدیم تفاوت داشت، تعریف کنند و عیار خود را با محکهای تازه بسنجند. بعضی از این اندیشهورزان کوشیدند بهکلی دنیای جدید را نفی و طرد کنند و در دفاع از سنت راه مبالغه پیمودند. عدهای دیگر از آنها، بهکلی پوست انداختند و جامه کهن را از تن بیرون کردند و همه توشوتوان خود را به کار بستند تا گذشته و سنت را به فراموشی بسپارند و مفاهیم و ایدههای مدرن را بهصورت دربست بپذیرند و غرب را قبلهگاه آمال خود بسازند. در این میان، شماری از متفکران به این نتیجه رسیدند که میتوان در عین حالی که به شیوه مدرن زندهگی کرد، خوانشی از دین و سنت ارایه کرد که با مقولات مدرن سازگاری داشته باشد و آنها را در تقابل با دین قرار ندهد. محمود محمد طه یکی از این دسته افراد بود.
محمود محمد طه، اندیشهگر سودانی، یکی از جنجالیترین متفکران در جهان اسلام به حساب میآید که ایدهها و اندیشههای تابوشکنانهاش را در طول زندهگیاش آشکارا تبلیغ کرد و از تبعات این کار هراسی به دل راه نداد، تا اینکه سرانجام به تاریخ 18 نوامبر از سوی مقامهای قضایی سودان به دار آویخته و پرونده زندهگیاش بسته شد. تلاشهای زیادی صورت گرفت تا وی را از افکاری که تبلیغ میکرد بازدارند، چون تصور میشد که این اندیشهها با اصول اسلام منافات دارد و نسبتی با اندیشههای اصیل اسلامی ندارد. پژوهشگر فلسطینی سامی الذیب که راجع به زندهگی و اندیشه محمود محمد طه تحقیقات گسترده انجام داده، به این باور است که در پشت صدور حکم اعدام در حق وی الازهر، سازمان اخوانالمسلمین و نهادهای دینی عربستان سعودی قرار داشتند و دستگاه قضایی سودان به ترغیب آنها دست به صدور حکم اعدام محمود محمد طه زد.
محمود محمد طه راجع به بسیاری از مسایل سیاسی، اجتماعی و دینی اظهار نظر کرده و در این راستا کتابها پرداخته و مقالاتی نوشته و سخنانی را بر زبان آورده است. با وجود تلاشهای گستردهای که صورت گرفته تا میراث فکری محمود محمد طه از یادها برود، خوشبختانه قسمت بزرگ این میراث به دست ما رسیده و ما اینک میتوانیم در مورد آن بهدرستی قضاوت کنیم. با همه اینها، مهمترین کتاب محمود طه کتابی است که «الرسالة الثانية من الاسلام» نام دارد و چنانکه خود وی در مقدمه این کتاب متذکر شده، محمود طه در این کتاب افکار عمدهاش را راجع به اسلام بیان کرده و کتابهای دیگرش را میتوان شرحی بر آن قلمداد کرد.
محمود محمد طه در کتاب یادشده، قرآن و به تبع آن، اسلام را به دو بخش تقسیم میکند: قرآن مکی و قرآن مدنی. قرآن مکی به آن بخش از سورههای قرآن اطلاق میشود که در دوران زندهگی پیامبر اسلام در مکه بر ایشان نازل شد و تعداد آن بالغ بر 86 سوره است. بازه زمانی آن از 610 میلادی آغاز مییابد و تا 622 ادامه پیدا میکند. قرآن مدنی عبارت است از سورههای قرآن که در مدینه میان سالهای 622 تا 632 نازل شده و 28 سوره است.
به اعتقاد طه، گوهر اسلام را همان قرآن و اسلام مکی تشکیل میدهد که در آن از مهربانی و تسامح و گذشت سخن زده شده، حال آنکه اسلام و قرآن مدنی اسلام مختص به مدینه است و میتوان آن را اسلام فروع دانست. این آیات نازل شده بودند تا پیامبر اسلام را برای مدیریت مدینه در عصری که در آن میزیست کمک کنند و با پایان یافتن عصر آن حضرت، این اسلام هم پایان یافت و بالتبع، آیات جهاد و میراث و تبعیض میان زن و مرد و مجازاتها هم به تاریخ پیوست.
براساس ادعای محمود محمد طه، اینکه مشاهده میکنیم برخی از احکام اسلام با حقوق بشر و با دستاوردهای مدرن در تضاد قرار دارد، علتش این است که این احکام متعلق به دوران مدینه است. خداوند متعال در این دوران و با توجه به نیازها و شرایط جامعه مدینه، احکامی را وضع کرد. اما این احکام ممکن است به اقتضای زمان و مکان، جایش را به احکامی دیگر بدهد، چون هر زمانه و مکان اقتضای خاص خودش را دارد.
همه افکار و اندیشههای دینی محمود طه برمبنای این پیشفرض استوار بود. بر این اساس، او همیشه از لزوم بازگشت به اسلام و قرآن مکی سخن میزد و اسلام مدنی را شایسته تطبیق در عصر حاضر نمیدانست. در پرتو این پیشفرض، وی به دیدگاههایی رسید که عموماً سنتشکنانه و شاذ به شمار میرفت و بسیاری از منتقدان را واداشت تا وی را متهم به خروج از دین اسلام کنند.
در چارچوب همین دستهبندیای که محمود طه از سنت اسلامی ارایه کرده، وی توانست دیدگاههای مدرن و پیشروانهای را در خصوص حقوق زنان ترویج کند. او به این باور بود که حجاب به آن تعریفی که تا کنون در جامعههای اسلامی رایج است، محصول دوران مدنی اسلام است و برگرفته از شرایط آن روز فرهنگ و زیست مردم مدینه است و با گوهر اسلام نسبتی ندارد. به اعتقاد او، فلسفه حجاب باوقار بودن زنان است تا از رفتار تحریکآمیز جلوگیری شود و نه چیزی بیشتر از آن.
در همین راستا، به باور طه هرچند در قرآن از عدم مساوات در میراث میان زن و مرد سخن گفته شده، اما آیهای که از این حکم سخن گفته، مربوط به قرآن مدنی است و اصول اسلام را تبیین نمیکند. او استدلال میکرد که عدم مساوات در میراث میان زن و مرد بخشی از راهکار تدریجی اسلام در آن دوره از تاریخ برای استیفای حقوق زنان بوده؛ چون در آن زمان و نظر به اوضاع اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی موجود، امکان نداشته که همه حقوق زنان به آنها داده شود؛ چون ما از دورانی سخن میزنیم که زنده به گور کردن زنان در بعضی از مناطق شبهجزیره عربستان رواج داشته و نیز با زنان بهحیث مال و متاع مردان برخورد صورت میگرفته و نه بهعنوان افرادی که از خود استقلال و شخصیت دارند. اسلام با قایل شدن به حق میراث برای زن، تلاش ورزید تا جایی که امکان دارد، وضع زنان را بهبود ببخشد.
منتقدان محمود محمد طه، چه در زمان حیاتش و چه بعد از مرگش، وی را متهم میکردند که مردم را به کیشی نوبنیاد فرامیخواند که هیچ نسبتی با دین اسلام ندارد. به اعتقاد اینان، در اسلام چیزی به نام اصول و فروع وجود ندارد و درست نیست که مدعی شویم قسمتی از قرآن قابل اجرا است و برخی از آن، لازمالاجرا نیست، بلکه باید قرآن را بهعنوان یک کل تجزیهناپذیر مد نظر قرار دهیم.
خواه با ادعاها و باورهای محمد طه موافق باشیم خواه مخالف، حقیقت مطلب آن است که حوادث و اتفاقاتی که در دهههای پس از اعدام وی در جایجای جهان اسلام صورت پذیرفته، این نکته را بیش از پیش مسجل کرده که از قرائتهای رایج و بیش از حد متکی بر سنت دینی بازمانده از گذشتهگان نباید انتظار داشت که چیزی را عوض کند و اصلاحی در وضع موجود پدید آورد. طرز تلقی جریان مسلط دینی در جهان اسلام از آموزههای دینی، بهگونهای است که خواه ناخواه اگر مجالی برایش مهیا شود، به خشونتگرایی و تندروی منتهی میشود و با دستاورهای نوین بشری در مورد حقوق بشر و قوانین مدرن، بهشدت ناسازوار است. میتوان به راهحلهای تازه در این زمینه دست یافت، اما هرگز نمیتوان با تکرار حرفها و عملکرد گذشتهگان به این گمان بود که حتماً نتیجهای متفاوت به دست خواهد آمد. کوششهای محمد طه از این جهت برای ما ارزش و اهمیت دارد که این تلاشها بر این پیشفرض استوار است که کشورهای اسلامی در بسیاری از جنبههای زندهگی با بحران مواجهاند که یکی از این جنبهها خوانششان از آموزههای دینی است. اعتراف به این حقیقت، اولین گام برای یافتن راهحل است.