در جهان سوم مخصوصا در کشورهای خاورمیانه و افغانستان، جنگهای خانمانسوز و ویرانگری بعد از جنگ جهانی دوم رخ داده است. در مورد وقوع این جنگها، تحلیلهای گوناگونی از سوی گروههای مختلف صورت گرفته است. سیاستمداران طبق تحلیلهای سیاسی خود عامل جنگهای موجود در کشورهای خویش را تبدیل این کشورها به میدان نبرد قدرتهای غولآسا بر سر منابع طبیعی موجود و یا هم براساس ساحهای ارزشمند ژیوپولتیک کشور خود در منطقه میدانند. اما در ساحهای دیگر، گروههای مذهبی قرار دارند که طبق تحلیلهای خویش دلیل جنگ را عداوتهای دینیای میدانند که در طول تاریخِ خلافتها و امپراتوریها میان دو طیف کفر و اسلام جریان داشته است. این گروهها از جوانان کشورهای خود همواره درخواست میکنند تا در این جنگها شرکت کنند و جانب گروهی که ظاهرا تحت شعارهای دینی قیام کرده و در حال جنگ است را بگیرند تا به زندهگی و حکومت ایدهآل آنها دست پیدا کنند.
اما اساس این جنگها در عصر نوین، مسایل مذهبی است یا سیاستها و منافع قدرتهای بزرگ براساس منابع طبیعی و ژیوپولتیک؟
اگر به جنگهای قبل از اسلام نظر بیندازیم و کشمکشهایی که بر سر بیتالمقدس میان یهودیان و مسیحیان رخ داده است را در نظر بگیریم، میبینیم که اکثرا براساس مذهب رخ داده است. گفته میتوانیم که اینها کلا براساس ایدههای مذهبی میان این دو طیف رخ داده است. مسیحیان عقیده دارند که حضرت عیسا در این مکان به صلیب کشیده شده است و از این جهت برای آنها مکانی مقدس به شمار میرود. در جنگها و لشکرکشیهای مسیحیان به این سرزمین، پاپها از این طریق جنگجویانشان را تشویق به جنگ بیتالمقدس میکردند و به جنگجویان خود میگفتند که هر کسی از شما به جنگ برود، عمل او از دو خیر بیرون نیست؛ یا اینکه شهید میشود و مستقیما به بهشت میرود و یا هم زنده میماند و به فتح و پیروزی نایل میآید و اموال بیشتری از غنایم به دست میآورد. براساس این ایدهها بود که مسیحیان در جنگ بیتالمقدس بر یهودیان چیره شدند و کنترل آنجا را به دست گرفتند، گرچند شاید از این تقدیسها استفادههای ابزاری برای به دست آوردن و فتح سرزمین بیتالمقدس در طول تاریخ صورت گرفته باشد.
بعد از استقرار مسیحیان در این منطقه، دین اسلام ظهور کرد و این مکان از مقدسات مسلمانان نیز شد. مسلمانها عقیده دارند که بیتالمقدس قبله نخستشان بوده که بعد از 10 سال پیامبر اسلام از آنجا به آسمان رفته است. حتا در دوران خلافت عبدالملک بن مروان حدیثی را روایت کردهاند که پیامبر گفته است شما سفر مکنید، مگر به سه مکان: مکه، مدینه و بیتالمقدس. بنابراین، بیتالمقدس سومین مکان مقدس برای مسلمانان به حساب میآید. از این جهت بود که مسلمانان موفق شدند در زمان خلافت عمر، خلیفه دوم، بیتالمقدس را فتح کنند. عمر طبق پیمانی به مسیحیان اطمینان داد که آنها و اماکن مقدسشان مورد حفاظت قرار بگیرد. تا اینجا معلوم میشود که جنگها براساس ایدهها و سیاستهای مذهبی بوده است تا ملیتی.
با تقسمیات مرزی کشورها و گسست امپراتوری عثمانی، جهان وارد فاز جنگ جدیدی شد که همان جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم بود. دلیل این جنگها، ایدهها و انگیزههای دینی و مذهبی نبود، بلکه این جنگها براساس منافع احزاب سیاسی و ملیتی آغاز شد و برد و باخت نیز بر همین اساس رقم خورد. البته اینکه انگیزه نبردها در غرب و کشورهای درگیر جنگ جهانی دینی و مذهبی نبود، شاید به رنسانس برگردد که در قرنهای سیزده تا شانزده میلادی در اروپا شکل گرفته و دین را از دخالت در این کشمکشها دور نگه داشته بود. بعد از مستحکم شدن مرزها، شکست استعمار و استثمار، ختم جنگهای جهانی اول و دوم و تاسیس سازمانهایی همچون اتحادیه اروپا، سازمان ملل، سازمان حقوق بشر و غیره، جنگهای تازه و نیابتی در کشورهای عقبمانده و جهان سوم در گرفت که تا هنوز ادامه دارد. اعمال این جنگها طبیعتا منافع ملیتی را در بر داشته و کشورهای توسعهنیافته را به میدان رقابت و درگیری نیابتی میان رقیبان رده اول و دوم جهان مبدل کرده است. هر صاحب خرد و اندیشهای اگر با بصیرت بنگرد، به این وضعیت پی میبرد. از جنگ ویتنام که در سالهای 1955 تا 1975 ادامه یافت و در نهایت به شکست امریکا منجر شد تا جنگ گواتمالا که توسط ایالات متحده امریکا به درخواست شرکت کیله «یونایتد فروت» رقم زده شد، همه و همه جنگهایی بود که براساس سیاستهای منفعتطلبانه و سودجویانه اعمال شده است. این مساله در ورود اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان و مقابله مجاهدین با آن کشور نیز عینیت یافت. درست است که مردم افغانستان در ردههای پایین برای آزادی کشورشان میجنگیدند، اما در اساس جنگ میان امریکا و شوروی سابق بود. تاریخ شاهد است که یک ماه پس از آغاز تهاجم شوروی، مشاور امنیت ملی امریکا، زیبگنیو برژینسکی شخصاً به پاکستان رفته و در ناحیه مجاور مرز افغانستان نزدیک گذرگاه خیبر خطاب به مجاهدین محلی گفت: «ما از اعتقاد عمیق شما به خدا آگاهیم و اطمینان داریم که نبردتان همراه با موفقیت خواهد بود. آن سرزمین متعلق به شماست و روزی به آن باز خواهید گشت؛ زیرا مبارزهتان به پیروزی منجر میشود و بار دیگر خانهها و مساجدتان را باز خواهید یافت؛ زیرا هدفتان صحیح و خدا در کنار شماست.» جیمی کارتر، رییس جمهور وقت امریکا، معتقد بود که «تجاوز شوروی» نمیتواند رخدادی جداگانه در حوزه نفوذ جغرافیایی شوروی باشد؛ چون در حقیقت یک تهدید پنهانی علیه نفوذ ایالات متحده در خلیج فارس است. امریکا همچنین در مورد دسترسی شوروی به اقیانوس هند با اتخاذ ترتیبی با پاکستان نگران بود. به هر صورت، در آن جنگ اتحاد جماهیر شوروی سابق در مقابل امریکا شکست خورد و از هم پاشید و دنیا حالت تکقطبی به خود گرفت. این جبران شکستی بود که امریکا در جنگ ویتنام از سوی شوروی متحمل شده بود.
اگر نگاهی به جنگ امروزی خاورمیانه بیندازیم، درمییابیم که هیچ جنگی براساس مذهب در دنیای فعلی وجود ندارد. اگر جنگ یمن علیه حوثیها به کمک عربستان صورت میگیرد و اگر جنگ سوریه با کمک ایران صورت میگیرد، همه جنبه سودجویانه سیاسی و ملیتی دارند و بس. در جنگ صدام در عراق علیه کویت، همه سیاستمداران عرب کشورهای دیگر خواهان حمله امریکا بر عراق شدند و حتا طبق قواعد فقهی شعار میدادند که «مالایتم الواجب إلا به فهو واجب». یعنی شکست صدام و عقب کشیدن او از حمله بر کویت، امری لازمی بود و این وابسته به دخالت قدرت نظامی همچون سازمان ملل و امریکا بود. لازم بود که امریکا بر صدام حمله کند، که حمله هم کرد. درست است که قواعد فقهی و دیدگاههای مذهبی کارایی خوبی در آغاز و ختم این جنگها دارد، اما در پشت صحنه اغراض اصلی همان منافع مادی و معنوی بازیگران سیاسی و کشورهای منطقه و جهان است.
اگر نگاهی به جنگ امروزی فلسطین با اسراییل بیندازیم، نقش پای کشورهای دیگر از جمله امریکا را نیز میتوانیم در آنجا ببینیم. در جانب دیگر این جنگ، کشورهایی مانند ایران حضور و دخالت جدی دارند. شاید تعدادی از مردم غزه فکر کنند که علیه اسراییل جهاد میکنند، ولی این «جهاد» هم براساس منافع گروهها و کشورهای دخیل شکل میگیرد. اگر امریکا بخواهد از طریق اسراییل به کشورهای خاورمیانه هشدار بدهد، ضرورتاً ایران هم از خود گروههای نیابتی دور این منطقه دارد که از آنها برای تهدید منافع اسراییل و امریکا استفاده میکند.
این مساله منافع سیاسی است که میان گروههای ضد اسراییلی مرز میکشد و حتا ارتباط آنها را کشورهای خلیج را تعریف میکند. مثلا به دلیل وابستهگی مالی و تسلیحاتی حماس به ایران، هیچ کشور عربی حاضر نیست به این گروه کمک کند؛ حتا اگر غزه در بدترین شرایط جنگی و ناامنی قرار بگیرد. عربستان به نهالی آب نمیدهد که میوهاش به دامن ایران بریزد.
بعد از سقوط امپراتوری عثمانی شاید به جنگها برچسبهای مذهبی برای شورانیدن احساسات جوانان خونگرم مسلمان کشورهای فقیر همچون افغانستان، عراق، سوریه، یمن، لبنان و غیره زده شود، اما اصل قصه این است که این نبردها از پشتوانه مذهبی تهیاند و نبردهای نیابتی قدرتهای منطقهای و جهانی به شمار میروند. چرا از این شعارهای انقلابی در میان جوانان ترکیه، عربستان، کویت و قطر وجود ندارد؟ چون برای آنها در برنامههای درسی و تعلیمیشان مفاهیم مدرن ملیتی تدریس شده است و میدانند که بعد از تقسیم کشورها براساس ملیت، هر کسی باید به پیشرفت کشورش فکر کند و اگر دخالتی هم در بیرون از کشور صورت بگیرد، از طریق مکانیسمهای حقوقی و اخلاقی توسط دولتها و حکومتهایشان در چارچوب قوانین بینالملل صورت خواهد گرفت.
راه پیشرفت، بازگشت به گذشته نیست. ارتقای دانش معاصر، میتواند منجر به تسلط بر فناوری، حرفه، صنعت، سیاست و فرهنگ شود و ملت بافرهنگ هر کاری از دستش ساخته است. ارتقای دانش معاصر، ما را از چشم دوختن به کمکهای قدرتهای منطقهای و جهانی بینیاز میسازد. ما در عصری که زندهگی میکنیم که نبردی آرام میان هوش طبیعی و هوش مصنوعی شکل گرفته است و روباتها کمکم میدان را از انسانها میگیرند. در چنین عصری، شعارهای برگشت به گذشته و راهانداختن جنگهایی به این هدف، هیچ توجیه منطقی نمیتواند داشته باشد.