رسانهها «رکن اصلی» صلح افغانستان

آصف غفوری پژوهشگر ارتباطات
رسانه قدرت این را دارد که از کاه کوهی بسازد و از کوه کاهی؛ این مطلب از افرادی شنیده میشود که روزی هم تحصیلات حرفهای رسانهای نداشتهاند، اما از قدرت انکارناپذیر رسانهها در ساختارهای قدرت، تصمیمگیریهای بزرگ کشوری و شکلدهی افکار عمومی آگاهاند.
پژوهشگران ارتباطات و رسانهها به گفتهی بالا سر و صورت بخشیده و آن را داخل چارچوبهای علمی جای داده و بحث نقش پایدار رسانهها در تصمیمگیریهای بزرگ و کشوری را نظاممند ساختهاند.
در جاپان الگویی به نام الگوی سهقطبی کوکی درباره نقش تعیینکننده رسانهها در روندهای ملی و اثرگذاری بیقیدوشرط آنها در سال ۱۹۹۰ آزمایش شد. آن زمان دولت جاپان به رهبری کایفو از امضای لایحه همکاری صلح ملل متحد خودداری کرده بود. کوکی که نویسندهای طرح بود، موضعگیریهای مختلف سیاسیون را در این باره زیر نظر داشت و سرمقالههای چهار روزنامهی اصلی جاپان را در مورد لایحه همکاری صلح ملل متحد بررسی کرد. وی دریافت که پس از نشر این سرمقالهها، تحولات چشمگیری در افکار عمومی جاپان شکل گرفته است و سرانجام تصمیم جدیدی به اثر فشارهای رسانهای در مورد لایحه اتخاذ شد.
آنچه در مورد رسانهها به ویژه در افغانستان غیر قابل انکار است، نقش مالکان آنها است. رسانهها با گرایشها و تفکرات سیاسی خود در نقشآفرینی برای ثبات سیاسی و یکپارچهگی ملی «استعداد» فراوانی دارند، هرچند گرایشهای قومی، مذهبی، اقتصادی و سطح سواد و تعامل مخاطبان نیز بر محتوای رسانهها اثرگذار است.
رسانهها در نظام مردمسالار از تواناییهای بزرگی برای انسجام اجتماعیـسیاسی جهت حفظ نظم و امنیت برخوردارند و همزمان میتوانند دورنمای پیشرفت جامعه را ترسیم کنند، بر همین اساس نگارنده این سطور آنچه رسانهها برای «بارور شدن» روند صلح در افغانستان انجام داده میتوانند را در زیر برجسته ساخته میسازد:
۱. رسانههای تپنده برای صلح
اخیراً در فضای جهانی، رسانههای آزاد، حرفهای و کثرتگرا که در امر حکومتداری خوب نقش برازنده داشتند، به صورت فزاینده مورد توجه «مخاطبان» قرار گرفتهاند؛ چون فعالیت آنها روی توسعهی جهانی و گسترش ثبات اثرگذار بوده است.
رسانهی تپنده برای صلح، دسترسی مردم به جریان آزاد اطلاعات را فراهم میسازد، گفتمانهای سازنده به راه میاندازد، مردم را برای ابراز دیدگاههایشان ترغیب میکند، مشارکت سیاسی بیشتر را به میان میآورد و پاسخگویی را تقویت میکند. از همین رو نهادهای توسعهای جهانی با رسانههایی کار میکنند که در جوامع پرمنازعه در حال کار اند تا تسهیلکنندهی گفتمان صلح در همهی لایههای جامعه باشند و از مشارکت سیاسی نخبهگان و قشرهای گونهگون جامعه برای صلح بهره گیرند. حمایتهای جهانی برای رسانهها اکنون در جهت افزایش مشارکت سیاسی متمرکز شده است. آنان خواهان سهمگیری قشرهاییاند که پیش از این حاشیهنشین بودهاند؛ چون گفتمان و مشارکت سنگبنای «مردمسالاری» است. رسانههایی که وابسته به حمایتهای اقتصادیاند، تپندهگی برای صلح را میتوانند سرلوحه کار خود قرار دهند که هم زنده بمانند و هم برای صلح کار کنند.
۲. تغییر ماهیت و چیستی جنگ
هر منازعه و جنگ باید به درستی در کانتکست اجتماعی، سیاسی و فرهنگی خودش درک شود و علاوه بر آن رسانهها از منظر چیستی واقعی جنگ مذکور به پوشش آن بپردازند.
جنگ در افغانستان کنونی به مراتب چندبعدی و پیچیدهتر شده است. کشتار مردم بیگناه اکنون بیشتر از میدانهای نبرد در شهرها و مناطق مسکونی روی میدهد. نبردها در افغانستان با این ویژگیها یک دههی پرفراز داشته و شیوههای سنتی، مردمی و بومی مصالحه جواب نداده است، چون به باور خیلی از سیاسیون این نبردها با جنایات بشری، مافیا، جرمهای سازمانیافته، تمایل به تشدید شکنندهگی دولت، مشروعیتزدایی از آن و جهانیسازی جنگ پیوند دارد.
از جایی که جنگ افغانستان پویا بوده و مراحل مختلف به شمول فشارهای نظامی، آتشبس، تلاشهای دیپلماتیک برای صلح، مذاکره برای صلح، ترتیب معاهدهها و نگارش خاکهها برای توافق صلح را پیموده است، از این رو رسانههای افغانستان با ریزبینی به تمام مسایل یاد شده میتوانند راه رسیدن به صلح را هموارتر سازند. رسانهها با درنظرداشت «تغییر ماهیت جنگ» با نگاه پویا و مبتنی بر خشونتپرهیزی، گفتوگو و رسیدن به صلح میتوانند دیدگاههای تازه مصالحه را در افکار عمومی پرورش دهند.
۳. رسانهها «رانندهگان صلح»
راهاندازی پژوهشها در مورد جنگ افغانستان، سخت، هزینهبر و زمانگیر است. دسترسی به اطلاعات دقیق در دو سوی میدانهای نبرد نیز طاقتفرسا و نفسگیر به نظر میرسد. از این رو، برای دسترسی به مردم دو سوی نبردها به ویژه در مناطق دوردست، مکانیزمهای معمولی کارآیی ندارد. تنها رسانههای همهگانی میتوانند شور و شعف آرامش، صلح و دستیافتن به ثبات را به گوش همهگان برسانند.
«رسانههای همهگانی Mass Media » به شمول رادیوها، تلویزیونها و روزنامهها تنها ابزاری هستند که میتوانند پیام واحد را به صورت همزمان برای هزاران و میلیونها مخاطب برسانند، صلح باید شامل اجندای بنیادین رسانههای همهگانی گردد.
جمیز دین از چهرههای سابقهدار بیبیسی در سال ۲۰۱۳ در کتاب «نقش رسانهها و ارتباطات در دولتهای شکننده » استدلال میکند که نقش رسانهها به شکل فزایندهای در دولتهای شکننده مهم است. وی با نگاهی به نقش رسانهها در افغانستان اذعان میکند که رسانهها میتوانند شرایطی را به میان آورند که منجر به ثبات سیاسی شود، در حالی که گاهی این شانس را از دست میدهند.
۴. تغییر در چشمانداز و تنوع رسانهها
بیشتر از هر سکتور دیگر، رسانهها از جمله پدیدههای همیشه در حال تغییر جهان هستند. رسانهها با پیشرفت فناوری رابطه همیشهگی دارند. فناوری «گوشی همراه» روندهای شناخته شده انتقال معلومات را دگرگون کرده است.
رسانههای اجتماعی کاربران را همزمان تولیدکنندهگان و دریافتکنندهگان محتوا (مخاطب) ساخته است. مردم «عادی» برخلاف خبرنگاران حرفهای علاقهمند پخش خبرهاییاند که قبلاً از سوی دیگران تولید شده است. با این ویژگی رسانههای اجتماعی به «همه کسانی» شانس میدهند که صدایشان هرگز شنیده نشده است. با این حساب رسانههای اجتماعی نیز بارور استعدادی ویژه برای تبدیل شدن به عامل «صلح» اند. اما ناگفته پیدا است که این ویژگی رسانههای اجتماعی دروازهها برای توهین، افترا و محتوای مخرب را همچنان باز میکند. از این رو رسانههای همهگانی باز مکلفاند تا با پخش محتوای سازنده، از انقسام جامعه پیشگیری و انسجام را تقویت کنند.
۵. رسانه ابزار محلی و جهانی (انقسام یا انسجام)
انترنت، گوشی همراه و رسانههای اجتماعی افق تعامل با جهان را «آنی» ساختهاند. خبر و گزارش خشونتها در محل، به محض اینکه وارد شبکههای اجتماعی شد، بیدرنگ در سراسر جهان قابل دسترس است. از سویی، رسانههای جهانی نیز بر زندهگی مردم محل اثرگذار اند و شرایط آنان را به گوش «تصمیمگیران بزرگ» میرسانند. از این رو گسترش «فرهنگ صلح» میان کاربران رسانههای اجتماعی و رسانههای همهگانی، یک نیاز جدی جامعه کنونی افغانستان است. مشارکت بیشتر اقشار مختلف اجتماع در تولید و گسترش محتوای «صلحمحور» بر تصمیمگیران و بازیگران صلح پشت میزهای گفتوگو اثرگذار است.
۶. مالکیت رسانهها، چالشی برای صلحخواهی
دولتی، خصوصی، حزبی، ایدیولوژیک و یا مستقل بودن رسانهها بر محتوا و نقشآفرینیشان برای صلح اثرگذار است. با آنکه رسانههای خصوصیـتجاری میتوانند تحث تأثیر دیدگاه مالکان و یا احزاب قرار گیرند، اما این برای صلح و اجماع سازنده نیست. سردبیران و مسوولان رسانهها میتوانند با قراردادن صلح در اولویت محتوایشان، از کشمکش بین گروههای سیاسی رقیب و گفتمانهای نفرتزا و بدگمانی پرهیز کنند و به جای آن اعتمادسازی و اجماع بر سر صلح را به میان آورند. در غیر آن رسانهها میتوانند به گسترش بدبینی و فروپاشی دموکراسی کمک کنند و منجر به بیتفاوتی عمومی و تجزیه دموکراسی شوند.
متکی بر آنچه ذکر شد، رسانههای همهگانی با بهرهگیری از آزادی بیان و نبود سانسور میتوانند همچون ابزار قدرتمند ترویج «فرهنگ صلحخواهی»، فضای مشارکت «همهگان» برای صلح، ایجاد اجماع، بسترسازی فکری صلح و صدا بخشیدن به قشرهای حاشیهنشین عمل کنند.
نقش قدرتمند رسانههای همهگانی و نفوذ آنان میان مردمان مختلف جامعه، تنوع راههای ارتباطی آنان با مردم و توانایی ایجاد «هویت واحد صلحخواهی» غیرقابل انکار و برای افغانستان پایدار ضروری است، از این رو دبیران، مدیرمسوولان، خبرنگاران و نگارندهگان و در مجموع عوامل تولید در رسانهها از بازیگران مهم صلح میباشند.