این دیگر حقیقت غیرقابل انکار است که انجیاوها و رسانههای خصوصی داخلی از نهادهایی هستند که نه تنها سدی در برابر رژیم طالبان نمیشوند بلکه آگاهانه و یا هم ناآگاهانه به بقای این رژیم خودکامه و مستبد کمک میکنند. اما گویا برای این نهادها اهمیتی ندارد که چه کسی قدرت سیاسی را در اختیار دارد. مهم این است که آنان بتوانند به تجارتشان بهتر از هر زمان دیگری بپردازند. این نهادها که به هر بهانهای میخواهند زیر سایه حاکمیت طالبان فعالیت کنند، به نحوی در عادیسازی فاجعهای که این گروه بر سر مردم افغانستان آورده است، شریکند. کار زیر سایه رژیم طالبانی – حتا اگر نهادها سعی کنند خودشان را منتقد و مخالف این رژیم جا بزنند، که با گذشت بیش از دوونیم سال از به قدرت رسیدن طالبان دیگر ممکن نیست و صرفاً نوعی اکت مسخره و عوامفریبی محض است – نه تنها به هیچ وجه قابل دفاع نیست، بلکه این کار به رژیم تروریستیای که حاضر نیست یک گام هم از اعمال قوانین و اصول فوق ارتجاعیاش پا به عقب بگذارد، مشروعیت میدهد. چون فعالیت رسمی زیر حاکمیت طالبان در صورتی ممکن است که شما سیاستهای سرکوبگرانه، محدودکننده و ضدانسانی آن را بپذیرید. در غیر آن یا باید راهی زندان شوید و یا هم مجبورید کشور را ترک کنید.
مشروعیتدهی به امارت طالبانی گام نخست عادیسازی فاجعه است. در واقع، نهادها با پذیرش کار در سایه یک چنین رژیمی به روی همه جنایتها و فجایعی که روزانه از مردم قربانی میگیرد، چشم میبندند و حق اعتراض در برابر جنایت و فاجعه را در بدل برخورداری از حق فعالیت به رژیم واگذار میکنند. نهادهایی که دست به چنین کاری میزنند، هم قربانیاند و هم شریک جرم. وقتی آنان چارهای جز ماندن در کشور و ادامه فعالیت نداشته باشند، قربانیاند؛ اما اگر گزینهای برای استفاده از فرصتهای دیگر بهخاطر ادامه فعالیت آزادانه داشته باشند و بازهم ماندن در افغانستان زیر کنترل طالبان را ترجیح دهند، دیگر به شریک جرم بدل میشوند.
شماری از رسانههای خصوصی و نهادهای مدنی پس از روی کار آمدن طالبان حاضر به پذیرش قواعد و اصول این گروه نشده و از فرصت فعالیت در تبعید استفاده کردند. در حال حاضر تنها رسانههایی که به آزادی بیان و اطلاعرسانی آزاد و سانسورنشده پابند ماندهاند، همین رسانههای خصوصی در تبعید هستند. به این دلیل هم است که مردم بیش از رسانههای داخلی به رسانههای تبعیدی اعتماد میکنند. در حالی که اگر به رسانههای داخلی زیر حاکمیت طالبان نگاهی بیندازید، به راحتی میتوانید ریزش سرسامآور مخاطب را در آنها ببینید. اگر به خبررسانی و تولید برنامههای رسانههای خصوصی داخلی نگاه کنید، فرق چندانی میان آنها و رسانههای طالبان نمیبینید.
در رژیم مستقر در کابل رسانهها بهگونه کامل ماهیتزدایی شدهاند و آنچه تولید میکنند محتوای رسانهای نیست، نوعی ویروس مرگبار برای نهادینهکردن هرچه بیشتر جهل جمعی است. رسانههای خصوصی در زیر سایه حاکمیت طالبانی کاری را میکنند که مدارس دینی انجام میدهند. منتها با این تفاوت که مدارس دینی صریح و بیپرده تندروی و افراطیت اسلامی را ترویج میکنند؛ اما رسانههای داخلی با روشها و تکنیکهای هوشمندانهتری به این کار میپردازند. اطلاعرسانی به اشاره مستقیم استخبارات طالبان، تن دادن به همه قیدوبندها و سانسور بیرحمانه این گروه، تمرکز بیش از حد بر نشر «خبر خوب» آنهم در وضعیتی که به جز طالبان و هوادارانشان همه از زندهگی در کشوری که آن را متعلق به خود نمیدانند، به ستوه آمدهاند، و … اگر ترویج تفکر طالبانی نیست پس چیست؟ چرا باید در رژیم فاجعه این همه به نشر «خبر مثبت» رو آورد؟ آیا مردم علاقهمند این گونه خبرها هستند یا دلیل دیگری رسانههای خصوصی داخلی را وادار به این کار میکند؟ آیا از مردمی که بیش از هر زمان دیگری سرکوبگری و ارعاب را تجربه میکنند، این توقع عاقلانه و منطقی است که با نادیده گرفتن همه درد و زخمهایی که گروه طالبان مسبب اصلی آن است، فقط دوستدار خبر خوب و مثبت باشند؟
آنچه نیازی به اثبات ندارد این است که رسانههای خصوصی داخلی که در زمان حکومت مورد حمایت غربیها برای تقویت و نهادینه کردن آزادی بیان روی کار آمدند، حالا دارند صرفاً تجارت میکنند و غیر از این دغدغهای ندارند. در واقع، آنها از آغاز با چنین قصد و ارادهای روی کار آمده بودند و تنها برای استفاده از فرصتها و امکاناتی که غربیها در اختیار افغانستان قرار داده بودند، اکت دموکراسی و آزادی بیان میکردند. چهره اصلی رسانههای تجاری زمانی برای همهگان آفتابی شد که طالبان دوباره به قدرت رسیدند. وقتی رسانههای غیرتجاری و متعهد زیر بار فشارهای این گروه نرفته و برعکس کشور را ترک میکردند، رسانههای تجاری به هر سازی که امارت طالبانی نواخت رقصیدند تا اینکه عملاً به دستگاههای تبلیغاتی رژیم مستقر در کابل تقلیل یافتند. وقتی به این رسانهها سر بزنید، خبر و تحلیل جانداری در پیوند به رویدادهایی که روزانه در افغانستان زیر کنترل طالبان رخ میدهد، نمیبینید. تقریباً روی بیشتر خبرها، تحلیلها و برنامههای رسانهای نامونشان امارت طالبانی را کموبیش میتوانید پیدا کنید.
وقتی رسانهها به فاجعه جاری در کشور که با شدت و حدت تمام از مردم قربانی میگیرد نمیپردازند و برعکس سعی میکنند وضعیت را عادی جلوه دهند، این یعنی یا بحران استخوانسوز کنونی فاقد ارزش خبری است و یا هم رسانهها اجازه ندارند آن را پوشش دهند. در هر دو صورت، وضعیت طوری جلوه میکند که همه چیز رو به راه است و گرگ با میش آب میخورد! یعنی، چه در صورتی که رسانهها فاجعه را فاقد ارزش خبری بدانند و چه به دلیل فشار رژیم بر سر کار از پوشش آن خودداری کنند، فاجعه عادیسازی میشود. اگر رسانهها اهمیتی به این مورد مهم نمیدهند و در کار تجارت مشغولند، ما توقعی از چنین رسانههایی نداریم؛ چون آنها از قبل هدف اصلی فعالیتشان را مشخص کردهاند و آن ادامه تجارت، حتا در سختترین و بحرانیترین وضعیت است. اگر رسانهها هدف به مراتب جدیتر از تجارت داشته باشند، روشن است که در برابر قیدوبندهای رژیمهای خودکامه و مستبد میایستند و مشعل ژورنالیسم انتقادی را فروزان نگه میدارند.