ژیوپلیتیک خاص افغانستان باعث شده است که این کشور از اهمیت ویژهی ژیواستراتژیکی و ژیوپلیتیکی برخوردار باشد. بری بوزان، نظریهپرداز برجستهی امنیت بینالملل، معتقد است که افغانستان ساختار ژیوپلیتیکی خاصی دارد و در هیچ مجموعه امنیتی منطقهای قرار نمیگیرد. بوزان معتقد است که افغانستان وضعیت عایق دارد که در جنوب با کشورهای مجموعه امنیتی جنوب آسیا روابط گسترده دارد و به همین ترتیب با کشورهای آسیای غربی (خاور میانه)، آسیای مرکزی و شرق آسیا نیز در تعامل است. به عبارت دیگر افغانستان نقطه اتصال چهار منطقه (آسیای مرکزی، جنوب آسیا، غرب آسیا و شرق آسیا) است. چنین ویژهگی جغرافیایی افغانستان، باعث شده است که قدرتهای بزرگ همواره تلاش کنند تا بر این جغرافیا مسلط شوند.
گذشته از قدرتهای بزرگ، گروههای بنیادگرا نیز نیم نگاهی به افغانستان داشتهاند. حضور شوروی و تحولات بعدی آن، افغانستان را به بهشت امنی برای گروههای بنیادگرا مبدل کرد. در حال حاضر دهها شبکهی تروریستی در افغانستان فعالیت دارند و امنیت داخلی افغانستان و منطقه را تهدید میکنند.
طالبان پازل بنیادگرایی در منطقه را کامل میکنند
در مقدمه بیان شد که افغانستان اتصال کننده چندین حوزه ژیوپلیتیکی مختلف به هم است. قدرتگیری طالبان در افغانستان شبکههای تروریستی و بنیادگرایی که در کشورهای دیگر فعالیت دارند را به یکدیگر وصل میسازد. وصل شدن این شبکهها، امنیت منطقهای و جهانی را به مخاطره خواهد انداخت. در حال حاضر چندین گروه تروریستی در آسیای مرکزی فعالیت دارند؛ این گروهها در دوران حکومت پنجسالهی طالبان رابطه نزدیک با این گروه داشتند. مهمترین این گروهها تحریک اسلامی اوزبیکستان، جنبش اسلامی ترکستان، حزب التحریر، اکرامیه اوزبیکستان و جماعت تبلیغ قزاقستان میباشند. اویغور در شرق افغانستان نیز پتانسیل بالایی برای تبدیل شدن به جریان رادیکال را دارند و ارتباط نزدیک با گروه بنیادگرا در آسیای مرکزی، افغانستان و پاکستان دارند. پاکستان نیز میزبان تعداد زیادی از گروههای بنیادگرا است. این کشور سیاستهای پارادوکسیکال در قبال این گروهها داشته است که در زمان نیاز از آنها برای تضعیف و مختل کردن امنیت کشورهای دیگر استفاده کرده است و بعضاً گروههای سرکش و متمرد را سرکوب کرده است. با این حال نوار مرزی افغانستان و پاکستان که در شرق از بلندیهای قراقورم و کشمیر آغاز میشود تا بلوچستان ادامه دارد، لانههای امنی برای گروه تروریستی بوده است. کارشناسان تروریسم و جنبشهای اسلامی به این باور اند که پاکستان به مثابه یک دریا است که گروههای بنیادگرا در آن شناور اند. مهمترین گروههای فعال در پاکستان عبارت از: حرکت المجاهدین (HUM)، حرکت الجهاد الاسلامی (HUJI)، تحریک طالبان پاکستان (TTP)، تحریک نفاذ شریعت محمدی (TNSM)، لشکر جنگهوی (LEJ)، جیش محمد (JEM)، لشکر اسلامی (LEI)، طالبان، القاعده، لشکر طیبه (LET)، شبکه حقانی و سپاه صحابه که بیشتر این گروهها در کشمیر، سوات، خیبر پشتونخوا، بلوچستان و مناطق قبایلی آزاد (FATA) فعال میباشند. در غرب افغانستان یا به طور مشخصتر جنوبغرب افغانستان، گروههای تروریستی در سیستان و بلوچستان ایران حضور دارند که مهمترین آنها جندالله است. افغانستان در مرکز این شبکهی گسترده گروههای بنیادگرا واقع شده است و در کنار گروههای بنیادگرای بومی، گروههای فراملی و غیربومی نیز در افغانستان حضور دارند. اکنون حضور دولت اسلامی یا همان داعش وضعیت را از قبل پیچیدهتر کرده است.
هدف اصلی این نوشته تبیین این مهم بود که قدرتگیری طالبان و مسلط شدن آنها بر خاک افغانستان باعث اتصال این شبکه بزرگ خواهد شد. وصل شدن این گروهها به یکدیگر سبب ایجاد یک اتحاد خوفناک میان گروههای بنیادگرا خواهد بود که نه تنها روند ناامنسازی منطقه را تسهیل میکند، بلکه باعث میشود قاچاق مواد مخدر و اسلحه راحتتر گردد و به تمویل و تجهیز یکدیگر کمک کنند.
پیآمد بدآموزی مشروعیت یافتن طالبان بر امنیت منطقه
قدرت یافتن طالبان یا به عبارت دیگر مشروعیت طالبان میتواند تبعات و پیآمدهای منفی و مخرب برای ثبات و امنیت منطقه داشته باشد. در وهله اول همانطور که در بالا بیان شد، اتصال شبکههای بنیادگرا باعث میشود تا این جریان نیرومندتر شود. در وهله دوم مشروعیت یافتن طالبان نوع بدآموزی در پی دارد. منظور از بدآموزی این است که در صورتی که طالبان مشروعیت بیابند، این کار سبب ایجاد انگیزه برای سایر گروههای تندرو و بنیادگرا میشود که آنها نیز برای رسیدن به مشروعیت دست به اقدامات تروریستی بزنند و امنیت منطقه را دستخوش تحول جدید کنند. قدرتگیری طالبان در افغانستان تهدید جدی برای آسیای مرکزی و حتا روسیه است و این منطقه پتانسیل این را دارد که به لانه بعدی بنیادگرایی مبدل شود.