سابقه کهن و پیشینهی «بچهبازی» و آداب خاص آن، همچنین تمایل به داشتن رابطهی تنانه با پسران نوجوان، نیازمند بررسی دقیق تاریخی و فرهنگی است تا منشای پیدایش و بنگاههای فکری- اجتماعی آن مشخص شود و همچنین بتوان سیر تاریخی و تحولات زمانی آن را نیز پیدا کرد. علتشناسی تاریخی در علم رفتار میتواند در زمینه ترمیم آسیبهای اجتماعی در جوامع انسانی سهم بهسزایی داشته باشد. بچهبازی و میل به ارتباط با پسران یکی از مشکلات فرهنگی اجتماعی افغانستان است که پاک کردن صورت مسأله و انکار عمومی آن به هیچ عنوان به کاهش آسیب یا درمان آن کمک نخواهد کرد. از این جهت لازم است به جای هیاهوی اجتماعی سیاسی و بزرگنمایی موضوع در جهت منفعتهای شخصمحور، در این زمینه کارهای پژوهشی و میدانی قابل قبول و مستند انجام شود و بر پایهی دریافتهای پژوهشی و به تناسب آن کار عملی فراگیر برای کاهش دامنهی این معضل اجتماعی صورت گیرد. نگارنده در این نوشتار بر آن است تا نگاهی کوتاه و اجمالی به اصل «نظربازی» به عنوان پیشزمینهی بچهبازی و مقبولیت اجتماعی آن داشته باشد. نظربازی به معنای نگریستن به زیبارویان (که بیشتر برای معشوق مذکر به کار رفته است) و لذتجویی از آن است. بیشترین تبارز نظر بازی در شعر فارسی به غزلیات حافظ و سعدی وابسته است.
عشق و تمایل مرد به پسر نوجوان و تازهجوان در سیر تاریخ با نامهای مختلفی چون نظربازی، جمالپرستی، بچهبازی، غلامبارهگی، صورتپرستی و… همواره به میان آمده و تبارز عینی و مشهود فرهنگی-اجتماعی نیز داشته است. تا آنجا که این انحراف زمانی ویژهگی مثبت و نشانهی قدرت مردانه نیز قلمداد میشده و آداب و حتا آلات موسیقی و اشعار خاص به خود را پدید آورده است.
البته هر کدام از اصطلاحات کاربردی در ارتباط با این تمایل بار معنایی خاص خودشان را داشتهاند که گاهگاه مثبت و برخی اوقات کاملاً منفی بوده است. به عنوان مثال در متون عرفانی جمالپرستی بار معنایی مثبت داشته و کلمهی «شاهد» نیز از اصطلاحات ویژه صوفیان بوده که بر مردم زیباروی اطلاق میگردیده که گواه قدرت و لطف صنعت آفریدگار جهاناند. حافظ در اشعارش با احترام از نظربازی سخن گفته و آن را علم نظر خوانده است:
در نظر بازی ما بیخبران حیراناند
من چنینام که نمودم دگر ایشان دانند
به جز شعر حافظ نمونههای فراوانی در شعر و ادبیات مشاهیر فارسیزبان از جمله سعدی، فرخی سیستانی، خاقانی، فروغی بسطامی و… در پیوند به نظربازی موجود است. اما این پیشینه چنانکه سیروس شمیسا در کتاب «شاهدبازی در ادبیات فارسی» آورده، معطوف به فرهنگ پارسیان نیست و نه نزد اعراب باستان مرسوم بوده، چرا که در اشعار دورهی جاهلیت و یکی دو قرن نخستین بعد از اسلام نیز مدرکی در این باره نمیتوان یافت. اما در دوره عباسیان ذکر معشوق مذکر در شعر عرب تبارز یافت. التون دانیل در کتاب «تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان عباسیان» مینویسد که امین پسر هارون رشید علاقه زیادی به غلامان داشت، تا آن پیمانه که کنیزان را هم به صورت غلامان در میآوردند و به حضور او میفرستادند.
اما نزد یونانیان و ترکان نظربازی و عشق مرد به مرد کاملاً مروج بوده است و حتا در آثار فلاسفهی بزرگ یونان مانند افلاطون، شواهد و اسناد زیادی در این رابطه وجود دارد. یونانیان باستان بر عشق پاک و عاری از نفسپرستی اصرار میورزیدند، چرا که آن را نمونهی زمینی عشق آسمانی میدانستند و برای آن حرمت و ارزش والایی قایل بودند. اما ترکان برای نظربازیهایشان در پی یافتن زمینههای معنایی و فلسفی نبودند. لذا نظربازی یونانی با جنبهی مثبت و فلسفی آن وقتی وارد فرهنگ پارسیان شد به عرفان فارسی راه یافت و بچهبازی ترکان که جنبه زمینی داشت و با عمل جنسی همراه بود در اشعار غیر عرفانی راه یافت که نمونههای زیادی از این دست در شعر فارسی مشهود است.(سیروس شمیسا- شاهدبازی در ادبیات فارسی)
عارفنامه از مشهورترین منظومههای ادبیات فارسی سرودهی ایرج میرزا ملقب به «فخرالشعرا» است که به سعدی زمانهی خویش نیز شهرت داشت، شعری در قالب مثنوی دارد که ابیات برهنه و کاملاً مشخص در رابطه با بچهبازی و رابطه با همجنس مذکر دارد.
دیدم اندر گردش بازار عبدالله را
این عجب نبود که در بازار بینم ماه را
نمونههای تاریخی مستندی نیز از نظربازی و عشقورزی سلاطین مشهور چون سلطانمحمود غزنوی با غلام ترکتبارش ایاز بن اویماق که نظامی عروضی آن را در چهارمقاله آورده و حافظ هم اشاراتی به آن داشته است، موجود است:
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم
محمود بوَد عاقبت کار در این راه
گر سر برود در سر سودای ایازم
شاه مشهور سلسله قاجاریه «ناصرالدین شاه» نیز به برادرزادهی یکی از همسرانش به نام «غلامعلی خان» دلبستهگی خاصی داشت و نام او را «ملیجک» به معنای گنجشک گذاشته بود. علاقهی شدید ناصرالدین شاه به ملیجک همواره سبب حسادت زنان حرمسرا بود و شاه بیتوجه به حسادتهای زنانش ملیجک را حتا در سفر اروپا همراه خود برد تا برج ایفل فرانسه را ببیند.
اما در فرهنگ هندی آثار مشهودی از نظربازی و عشق مرد به پسر جوان پیدا نمیشود. آنچه از کتاب «غزالانالهند» برمیآید این است که هندوان دانشی به نام نایکابهید یعنی زنشناسی داشتهاند. یعنی در فرهنگ هندی زن گاهی در مقام معشوقه و بیشتر در جایگاه عاشق نشسته است. به هر روی رابطه عاشقانه بین زن و مرد در جریان است و نه مرد با مرد. در قسمتی از فصل نایکابهید آمده: «تغزّل شعرای عربی و هندی با نساء است خلاف شعرای فارسی و ترکی که اینها بنای تغزّل را بر امارد(جمع امرد- معشوق مذکر تازه جوان) گذاشتهاند» در کلیت امر و در حوصله این نوشتار، باید گفت ریشهی عشقورزی مردانه به مذکر جوان، بیشتر از فرهنگ یونانیان و آثار افلاطون و رویههای سقراط و ترکان نشأت گرفته و بیش از شعر سبک هندی و عربی در متون کهن شعر و ادبیات فارسی تبارز آشکار دارد و ستایش شده است.