پس از تسلط دوباره طالبان بر افغانستان، بار دیگر ضرورت بازخوانی کتابهایی که به طالبان میپردازند، احساس میشود. تاکنون کتابهای پرشماری از سوی نویسندهگان خارجی و داخلی راجع به طالبان در دوران نخست سلطهشان بر کشور به رشته تحریر کشیده شده است. در این میان، افراد معدودی توفیق یافتهاند از نزدیک شاهد ماجرا و با چشمان خود گزارشگر وقایع باشند. وحید مژده، یکی از همین اشخاص است. او که در دوران اول طالبان در بخش نشرات وزارت خارجه طالبان کار میکرده، موفق شده چشمدیدهایش را در کتابی به نام «افغانستان و پنج سال سلطه طالبان» گردآوری کند.
در خصوص ثبت و گزارش رویدادهای دوران سلطه طالبان، محققان و تحلیلگران با کمبود منابع دست اول مواجهاند. افغانستان در آن برهه از زمان در انزوای شدید بینالمللی قرار داشت و تقریباً ارتباطی با جهان بیرون نداشت. افزون بر اینکه طالبان خود تصویر را ممنوع و فعالیتهای خبرنگاران داخلی یا خارجی را بهشدت محدود ساخته بودند. وحید مژده بهعنوان شخصی که دستکم پنج سال با رهبران ارشد طالبان سروکار داشته، توانسته بهخوبی این کمبود را در حد وسع و امکانات خود رفع کند.
وحید مژده بهعنوان ژورنالیست نزدیک به طالبان در سالهای حاکمیت نظام جمهوری شناخته و اتهامهایی به او نسبت داده میشد. با این حال، در کتاب مورد بحث نشانهای از تمایل و گرایش او به طالبان دیده نمیشود. او در ضمن گزارش وقایع آن سالها از هیچ فرصتی برای نقد جهانبینی و شیوه حکومتداری طالبان دریغ نورزیده است. حتا میتوان مدعی شد که مژده در این کتاب در مواردی دست به افشاگریهای مهم نسبت به طالبان زده است.
در خصوص افغانستان، خارجیها زیاد نوشتهاند و مینویسند. در عرف رایج، آنچه خارجیها مینویسند، معتبرتر و دقیقتر است؛ اما کسی که با ترمینولوژی طالبان آشنایی کامل دارد و از جنس همانها است کتاب بنویسد و روایتی از درون عرضه کند، قطعاً اتفاقی مبارک است. مسلماً چنین نوشتهای به زوایایی نور میتاباند که از چشم دیگران دور مانده است.
از جمله مزیتهای «افغانستان و پنج سال سلطه طالبان» میتوان نثر موجر و عاری از حشو و زوایدش را دانست. مژده در این کتاب واژهها را دقیق و سنجیده به کار میگیرد و از درازنویسی و بیهودهگویی میپرهیزد. به همین جهت، هر جمله و پاراگراف آن، حاوی مطلبی است و متضمن فایدهای. اگر قرار باشد روایت مژده را با روایت دادفر اسپنتا در کتاب «سیاست افغانستان؛ روایتی از درون» مقایسه کنیم، میتوانیم بگوییم که روایت مژده در هیچ جایی خستهکننده نیست و همیشه به صلب موضوع میپردازد، حال آنکه قسمتهایی از روایت اسپنتا زاید و حوصلهبر به نظر میرسد و بهآسانی میتوان آن را حذف کرد، بدون آنکه محتوای اصلی آسیبی ببیند.
نویسنده کتاب «افغانستان و پنج سال سلطه طالبان» بارها از وقایعی مینویسد که پشت درهای بسته و با حضور رهبران ارشد طالبان یا القاعده اتفاق افتاده است. برای نمونه، او در جایی از تلویح بن لادن در جلسه مشترک با امیرخان متقی، از رهبران ارشد طالبان، برای ترور احمدشاه مسعود سخن به میان میآورد. لحن گزارشها حاکی از آن است که مژده خود شاهد این صحنهها بوده است. این موضوع اگر از یک سو ارزش کتاب را بالا میبرد، نمایانکننده این حقیقت هم است که مژده از افراد مورد اعتماد طالبان و القاعده در آن پنج سال بوده است. شاید زباندانی مژده یکی از امتیازاتی بوده که موجب میشده او به مجالس مهم طالبان و القاعده راه یابد و آن لحظات را ثبت کند.
بعضی ژورنالیستان افغانستان با یکی از این دو مشکل مواجهاند: یا دچار فقر اطلاعات و دادهها هستند و یا اینکه جرأت نوشتن افشاگرانه را ندارند. مژده گرفتار هیچکدام از این دو مشکل نبود. او علاوه بر اینکه ذخیرهگاه باارزش اطلاعات بود، شجاعت داشت تا از این اطلاعات برای تقویت دیدگاههایش استفاده کند. به نظرم، مقالهای که مژده بهعنوان «سیاف از کدام درد مینالد؟» (1393) نوشت، یکی از تکاندهندهترین افشاگریها در مطبوعات افغانستان در سالهای اخیر بوده است. در کل، وحید مژده تمایل به افشاگری داشت؛ هرچند فرصت کافی نیافت رازهای پنهان در سینهاش را برآفتاب بیفکند. آیا کسی جز مژده میتوانست با اینهمه دستودلبازی از همسنگران سابقش که در سطح بسیار بالا مورد اعتمادشان بود، حرف بزند و اسرار مگوی آنها را برملا کند؟
حالا که طالبان توفیق یافتهاند دوباره بر کشور مسلط شوند و زمامور امور را به دست بگیرند، مطالعه این کتاب کار ما را در قضاوت راجع به اینکه آیا طالبان تغییر کردهاند و از گذشته درس آموختهاند یا خیر، آسانتر میکند. با مطالعه این کتاب، خواننده درمییابد که یگانهگیها و همانندیها میان طالبان قرن بیستم و طالبان قرن بیستویکم، افزونتر از تفاوتها است و این ادعا که طالبان کنونی با طالبان گذشته فرق دارند، ادعایی است سستبنیاد و خوشبینانه.
مژده در فصلی از کتاب در خصوص «اختلافهای داخلی طالبان» سخن زده است. به نظر او، بیشتر این اختلافات ناشی از انگیزههای شخصی و سلیقهای بوده و برخاسته از کشمکش بر سر اصول نبوده است. عباس استانکزی در همان زمان هم نسبت به عملکرد طالبان انتقادهایی مطرح میکرده، لیکن کسی به سخنانش اهمیتی قایل نبوده است و آن را به چیزی نمیخریده است.
مژده در جایی از کتاب دیدگاهش را راجع به آن برهه زمانی با نقل حکایتی اینگونه خلاصه میکند: «داکتر ناربرت هول، فرستاده خاص سرمنشی سازمان ملل متحد برای افغانستان، در یکی از سالنهای وزارت خارجه در کابل انتظار آمدن ملا محمدحسن آخند معاون شورای سرپرست را داشت. او نگاهی به ساعت از کار افتاده بر روی دیوار انداخت. مرکز این ساعتها در اثر جنگهای تنظیمی هدف گلوله قرار گرفته و در نتیجه همه ساعتهای وزارت از کار افتاده بودند. داکتر هول که قبلاً نیز در همین سالن ملاقاتهایی با بعضی از مقامات طالبان از جمله ملا محمدغوث داشت، در حالی که به سوی ساعت از کار افتاده اشاره میکرد، گفت: «من هر زمانی که به کابل میآیم، این ساعت 9:45 را نشان میدهد. در اینجا زمان متوقف است».» (ص 117).
براساس روایت مژده، طالبان در دهه نود نهتنها از آموزش دختران جلوگیری کردند، بلکه برای آموزش پسران نیز شرایط سفتوسختی وضع کردند که موجب شد عملاً مکاتب پسرانه نیز بسته شود. نتیجه این سیاست به قول مژده این بود: «هزاران خانواده، افغانستان را ترک کردند و برای اینکه فرزندانشان بتوانند به تحصیل بپردازند، راهی کشورهای همسایه و مخصوصاً پاکستان شدند. در هر کوچه پشاور مدارسی برای تحصیل دختران و پسران افغان به وجود آمد. اینها مردمان خوشنصیب جامعه بودند که امکانات زندهگی مادی در پاکستان را داشتند، ولی اکثریت خانوادههایی که در افغانستان باقی ماندند و توان مالی سفر به خارج را نداشتند، فرزندانشان بیبهره از سواد بار آمدند.» (ص 115).
بنا بر توصیه مژده، وقتی میخواهیم رفتارهای طالبان را تحلیل کنیم، نباید عوامل و انگیزههای پنهانتر را مغفول قرار دهیم. مثلاً به ادعای او، اقدام طالبان در منفجر ساختن تندیسهای بامیان بیشتر به انگیزه جلب حمایت افکار عمومی در کشورهای عربی و نیز در میان گروههای جهادی در سراسر دنیا بود. او ادعا میکند که پس از انفجار تندیسهای بامیان، سرازیر شدن نیروهای جهادی عرب به افغانستان به ده برابر افزایش یافته بود. در واقع، طالبان با این کار، نیروی تازهنفس و امکانات پولی سرشار برای خود گردآوری کردند.
یکی از نکات عمدهای که وحید مژده روی آن انگشت میگذارد، این است که پدیده طالبان پدیدهای چندوجهی است و از این جهت، نباید نسبت به ظهور طالبان بهعنوان نیرویی که همه معادلهها را به هم زده، با تقلیلگرایی برخورد کرد. او در عین حالی که سیاستهای کشورهای منطقه را در شکلگیری طالبان بیتأثیر نمیشمارد، زمینههای فرهنگی و اجتماعی جامعه افغانستان و مخصوصاً جامعه جنوب افغانستان را در خلق این رویداد نادیده نمیگیرد. این رویکرد را مقایسه کنید با رویکرد کسانی که با افتادن در دام «توهم توطیه» خزعبلات میبافند و کل داستان را به شرکت یونیکال نسبت میدهند.
وحید مژده سالهای متمادی در مطبوعات درونمرزی و برونمرزی افغانستان قلم زده است. او در سالهای جهاد بر ضد شوروی در بخشهای مختلف فرهنگی، اجتماعی و نظامی مشغول به فعالیت بوده و مدتی روزنامه «شهادت» مربوط به حزب اسلامی افغانستان را مدیریت کرده است. با سقوط رژیم کمونیستی، مژده به وزارت خارجه پیوست و تا سقوط طالبان در 2001 در آنجا سرگرم کار بود. مژده گاه شعر هم میسرود. «افغانستان و پنج سال سلطه طالبان» و «روابط سیاسی ایران و افغانستان در قرن بیستم» از جمله آوازهمندترین کتابهای او است.
شناسنامه کتاب:
عنوان: افغانستان و پنج سال سلطه طالبان
ناشر: نشر نی
تاریخ نشر: 1382
نوبت چاپ: دوم
تعداد صفحات: 188 صفحه
قطع کتاب: رقعی- شومیز