آیتالله خامنهای، رهبر مذهبی ایران، همهساله در ماه رمضان مراسم ادبی برگزار و در آن با شاعران دیدار میکند و شعرهای تازه آنان را میشنود. گفته میشود که وی انس دیرینه با ادبیات فارسی دارد و از ذوق ادبی خوب برخوردار است. امسال هم مجلس دیدار او با شاعران برگزار شد، اما آنچه اهالی افغانستان را در شبکههای اجتماعی برای چند روز سرگرم کرد، ویدیویی بود که از نجیب بارور، شاعر افغانستانی و زاده ولایت پنجشیر، منتشر شد. موصوف در این ویدیو اقدام به ستایش اغراقآلود از خامنهای کرد و وی را «رهبر همه فارسیزبانان جهان» شمرد. او افزود که وی از قلههای هندوکش و از «دورترین نقطه ایران، از پنجشیر» میآید و میخواهد شعری را بخواند که دیدگاههای تاجیکانه یک فرد پنجشیری را منعکس میکند، ولی شعری که خواند رنگوبوی مذهبیاش بیشتر بود. کاربران شبکههای اجتماعی در قضاوت راجع به این رفتار شاعر یادشده به دو دسته کلی تقسیم شدند: شماری از آنها وی را به این جهت که پنجشیر را از ایران حساب کرده و در برابر خامنهای که بسیاری از ایرانیان رهبریش را قبول ندارند از ادبیات تملقآمیز کار گرفته سرزنش کردند و این کار وی را مایه آبروریزی مردم افغانستان دانستند. در مقابل، موافقان موصوف، وی را از این بابت ستودند که شهامت اخلاقی به خرج داده و روایت ریشهدار و حکومتی از تاریخ افغانستان را به چالش کشیده و در مسیر همگرایی میان فارسیزبانان دنیا گام برداشته است.
با همه اینها، حق مطلب آن است که در این باره نمیتوان سیاه و سفید قضاوت کرد. شعری که شاعر یادشده در آن مجلس خواند و نیز سخنانی که قبل از خوانش سرودهاش بر زبان آورد، دارای نقاط مثبت و منفی بود. حب و بغض نباید باعث شود با احساسات داوری صورت گیرد و جنبههای متفاوت قضیه نادیده گرفته شود. درباره مسایل دیگر نیز باید همین رویکرد در پیش گرفته شود.
از جنبههای مثبت این رویداد این بود که قرائت رسمی و کلیشهای از تاریخ را که دهههاست از طریق مجاری رسمی به خورد مردم افغانستان و خارجیها داده میشود، خدشهدار کرد و دستکم اندکی زخمی ساخت. قرائت رسمی از تاریخ در افغانستان، همواره سعی بر آن دارد که افغانستان را تافته جدابافته و به کلی جدا از سرزمینهای همسایه قلمداد کند و اجزایی از تاریخ این کشور را بیرحمانه حذف کند و با جعل و تزویر روایت کاملاً متفاوت از گذشته این دیار بهوجود آورد. در این زمینه نهادها و دانشمندان زیادی که از سوی دولتها حمایت میشدهاند در طول صد سال اخیر کار و پیکار کردهاند. برای شاعری از افغانستان که آواره یار و دیار خود است و گاهی برای تمدید اقامتش در کشور همسایه با دشواری مواجه شده، موفقیت چشمگیری است که در مجلس دیدار خامنهای با شاعران راه یابد و از تریبون آن قادر شود دیدگاهش را درباب اکنون و گذشته کشورش بیان کند؛ تریبونی که مخاطبان پرشماری دارد و میتواند بخشی از افکار عمومی را تحت تأثیر قرار دهد. واکنش گستردهای که در برابر رفتار نجیب بارور در آن مجلس صورت گرفت، بیانگر آن است که موافقان و مخالفان موصوف، رفتار وی را جدی گرفتهاند و به تأثیرگذاری آن اذعان میکنند. مخالفت با روایت رسمی از گذشته و حال افغانستان، از این نظر اهمیت پیدا میکند که در حال حاضر طالبان به نحوی از انحا در صدد تبلیغ و تطبیق ناسیونالیسم افغانی در کشورند و از جمله آشکارا در پی سرکوب و منزوی ساختن زبان فارسی هستند. اینکه در این کار موفق میشوند یا خیر، هنوز نمیتوان به آن جواب قطعی داد و گذر زمان به آن پاسخ میدهد.
یکی دیگر از پهلوهای مثبت ماجرا این بود که فرصتی مساعد شد تا شاعری از پنجشیر و از میان تاجیکان افغانستان، با تأثیرگذارترین فرد در سیاست ایران از نزدیک دیدار و گفتوگو کند. معمولاً در گذشته شاعرانی از اقوام و مذاهب دیگر در این قبیل مناسبتها شرکت میکردند. خوبی این رویداد در این است که رهبر ایران از نزدیک با اشخاصی آشنا میشود که ضدطالبان هستند و در قیاس به دیگر شاعرانی که تا کنون از افغانستان در این مجالس شرکت کردهاند سیاسیتر میاندیشند و تا حدودی چهره دیگری از افغانستان را به او نشان میدهند و این امر قابل ستایش است. اگر مسوولان امور در ایران قادر شوند تصویر درستتر از آنچه در افغانستان جریان دارد بهدست آورند، احتمال دارد در تصمیمهایشان تغییری بهوجود آید. با آنکه اکنون پیوند خوبی میان طالبان و ایران برقرار است، ولی پیشگویی قاطع نمیتوان کرد که در آینده هم وضع به همین منوال جریان مییابد.
بعضیها ایراد گرفتند که بارور میتوانست در آن مجلس بهگونهای سخن بزند که هم نزدیکی میان همزبانان را ترویج کند و هم احساسات برخی از شهروندان افغانستان را جریحهدار نکند. این ایراد ممکن است تا جایی وارد باشد، اما باید برای درک موقعیت اشخاصی همچون شاعر یادشده به این مساله توجه کنیم که تاجیکان و پنجشیریها (که شاعر موصوف خود را نماینده آنها در آن مجلس میدانست) در حال حاضر از سوی حاکمان کنونی به شدت سرکوب و تحقیر میشوند و با ظلم و بیداد مواجه هستند. آیزایا برلین در مصاحبه با رامین جهانبگلو تأکید میکند که ناسیونالیسم در شرایطی پدید میآید که بر احساسات جمعی زخمی وارد میشود و به همین دلیل به گمان او، ناسیونالیسم در انگلستان برای مدت طولانی قوت چندانی نیافت، چون امپراتوری بریتانیا در هشت صد سال نه مورد تهاجم واقع شد و نه گرفتار شکست جدی شد؛ اما بعد از آنکه امپراتوری بریتانیا دچار ضعف گردید، شوونیسم انگلیسی به وجود آمد. مغز سخن آن است که شما وقتی غلظت احساسات را در یک فرد مشاهده میکنید، باید جستوجو کنید که این شخص چرا چنین رفتاری از خود نشان میدهد. سرکوب و تحقیری که طالبان در حق بخشی از اهالی افغانستان روا میدارند، خواه ناخواه احساسات منفی غلیظ را نسبت به روایت حاکمان از زندهگی و فرهنگ و تاریخ بهوجود میآورد و واکنشهایی از روی درماندهگی و سرخوردهگی را خلق میکند و دور و تسلسل باطل را موجب میشود.
یکی از انتقاداتی که بر رفتار شاعر مورد بحث میتوان وارد کرد این است که چرا وی با کرنش بیش از حد در برابر خامنهای حرف زد. این انتقاد را نمیتوان نادرست نامید. میدانیم شغل شاعری در طول تاریخ ادبیات فارسی، با کرنش در برابر شاهان و سلاطین و ستایش مبالغهآلود از آنها همراه بوده است. بزرگترین شاعران فارسی هم از مدح و تملق برکنار نبودهاند، حتا فردوسی و سعدی و حافظ. با وجود این، رویهمرفته شاعران در روزگار معاصر کوشیدهاند از این سنت دوری کنند و تلاش ورزیدهاند خود را مدافع منافع مردم و منتقد حاکمیتها نشان دهند. حتا در همین مجالس خامنهای هم برخی از شاعران در قالب شعر، انتقادهای رک و بیپرده در مورد نحوه سیاستگذاریها و مدیریت کشور بیان کردهاند. در حال حاضر آیتالله خامنهای به دلیل برخورد سرکوبگرانه حاکمیت تحت امرش با مخالفان و معترضان، از سوی شمار زیادی از مردم ایران مورد انتقاد قرار دارد.
گذشته از آن، فروتنی بیش از حد شاعر مورد بحث در برابر آیتالله خامنهای ریشه در سنتی دارد که حداقل در دو دهه اخیر در افغانستان رایج شد. میدانیم که در این سرزمین، شاعری و نویسندهگی برخلاف مستریگری یا خیاطی یا مهندسی کمپیوتر، نمیتواند نیازهای اقتصادی افراد را برآورده کند. در این سالها آن شمار از شاعران و نویسندهگانی که به نان و نوایی رسیدهاند، اگر نتوانستهاند کاری در یک انجیاو دستوپا کنند لابد خود را به وزیر، وکیل یا والی نزدیک ساختهاند و برای آنها کمپاین تبلیغاتی راه انداختهاند و تملق آنها را کردهاند تا از این طریق اندکی از خوان یغمای آنان بهره ببرند. در سالهای جمهوریت، بسیاری از انجمنهای ادبی و فرهنگی از همین طریق ارتزاق میکردند. شاعران و نویسندهگانی که موفق میشدند به یکی از «بزرگان» وصل شوند، از انواع مواهب برخوردار میشدند و زندهگی پرعیش و عشرتی را تجربه میکردند و اگر موفق نمیشدند ناگزیر بودند با انواع دشواریهای معیشتی دستوپنجه نرم کنند. نجیب بارور میراثبر این سنت سیئه است. البته معلوم نیست این روش در راستای نفوذ در دستگاههای حکومتی ایران تا چه حدی کاربرد دارد.
این هم هست که شاعر مورد نظر ما فرد مهاجر و فراری است و ریشه محکم در آن سرزمین ندارد. پس چندان وجهی ندارد که از او بخواهیم محکم و استوار بایستد و چشم در چشم رهبر ایران، واقعیتهای افغانستان را بدون پردهپوشی و مداهنه بازگو کند. همین اکنون ایران میزبان میلیونها تن از مهاجران افغانستان است که بخش عظیمی از آنها پس از فروپاشی نظام پیشین به ایران فرار کردهاند. مسلم است که اگر دولت ایران با کمی ارفاق برخورد نکند، تعداد زیادی از این مهاجران که سند اقامت ندارند و به صورت غیرقانونی در آن کشور زندهگی میکنند، مجبور به ترک این کشور خواهند شد. جالب است که ملیگرایان ایرانی، پیوسته سخن از ضرورت اخراج اتباع بیگانه از کشور خود میزنند و از جمهوری اسلامی انتقاد میکنند که در مورد مهاجران غیرقانونی با قاطعیت عمل نمیکند.
در اخیر باید گفت که اگر نخبهگان افغانستان واقعاً در پی اصلاح امور هستند، راه درستش آن است که با خونسردی و بدون تحت تأثیر عواطف قرار گرفتن، با مباحث مربوط به افغانستان برخورد کنند و در محافل بیرونی هم اگر فرصتی میسر میشود با لحن متین و موقر دیدگاههای خود را بیان کنند. افغانستان در وضعی قرار دارد که نیازی به خلق نفرت و بدبینی و سوءتفاهم بیشتر ندارد. با احساساتیگری نمیتوان برای معضلات این کشور راه حلی پیدا کرد.