تندباد تاریک آسمان شهر چاریکار را در آغوش گرفته است. تن کوچه و پسکوچههای شهر از شدت سرما میلرزد. جادهها یخ بسته و شلوغی روزهای قبل را ندارد. سرمای کمپیشینه سبب شده بسیاری از باشندهگان این شهر از گشتوگذار در بیرون از خانه خودداری کنند. در این میان اما خانمی در مقابل درب خانه فرسودهاش چشم به راه دریافت کمک است. درد فقر و بیماری شوهرش او را واداشته تا برای رسیدن هیأت بررسی موسسههای مددرسان لحظهشماری کند.
از سرمای جانسوز زمستان در خود پیچیدهام که ناگهان صدایی به گوشم میآید: «تو هیأت هستی؟» دوربین تصویربرداری که در دست راستم است او را دچار سوءتفاهم کرده است. فکر میکند یکی از اعضای هیأت بررسیام. چادری نیلی کبودرنگ بر سر دارد. به جز صدای زنانه دیگر قابل تشخیص نیست که چه کسی است و چه سنوسالی دارد. خودم را به او معرفی میکنم و چند سوال از او میپرسم. رویا نام دارد و مادر پنج فرزند قد و نیمقد است. رویا فکر میکرد یکی از کارمندان نهادهایی امدادرسان هستم و برای سروی خانههای نیازمندان به آن محله رفتهام. این خانم ۳۵ ساله زمانی که مطمین میشود خبرنگارم، وضعیت دردناکی از اقتصادی بد خانوادهاش را برایم بازگو میکند.
رویا میگوید: «بیادر جان، من فقیر هستم. بیا برویم خانه و کودکانم را ببین که گرسنه استند. تا نهادهای کمککننده و افراد پولدار ببینند که در چه وضعیتی زندهگی میکنیم. نه نان برای خوردن داریم و نه چوب و زغال برای گرم کردن خانه. همهروزه در مقابل دروازه خانهام منتظر میباشم که هیأتها [نهادهای کمککننده] ما را شامل لیستشان کنند، اما هیچ نمیآیند. من فکر کردم که شما از جمله همان مردم هستید.»
این شهروند بیبضاعت هفت روز بهگونه پیهم تلاش کرده تا برگه درخواستیاش را به والی طالبان در پروان برساند، اما کسی به درخواست او اعتنایی نکرده است. رویا میافزاید: «هفت روز تا پیش دروازه ولایت عریضهام را بردم، اما اجازه ندادند که داخل بروم. والی و دیگر مقامهای طالبان بیایند یک بار وضعیت کودکانم را ببینند، وضعیت دیگ و دیگچهام را ببینند. کندوی خالی آرد را ببیند که آیا چیزی برای پختن داریم یا نداریم.»
وارد خانهاش میشوم. نشانههای ناداری در هر گوشه خانه این خانواده بیداد میکند. همسرش در اتاق سردی بدون وسایل گرمایش در بستر بیماری افتاده است. کودکان قد و نیمقدش با لباسهای ژولیده مست دنیای خود هستند. رویا توضیح میدهد: «بیادر غریب که روزه میگیرد، روزش دراز میشود. شوهرم در اتاق روی دل خوابیده و توانایی ایستاد شدن را ندارد.» شوهر رویا چند ماه پیش بهتازهگی ریکشای مسافربری میخرد و از طریق آن میخواهد مخارج زندهگی را تامین کند، اما بخت با او یاری نمیکند و پس از مدتی در حادثه ترافیکی از ناحیه کمر زخمی میشود.
رویا اضافه میکند: «شوهرم برای ما یک سرمایه بود. نان اولادهایش را تهیه میکرد و سرگرم کارش بود. چند ماه پیش، چاشت روز بود که در تلفنم زنگ آمد. گفتم بلی، شوهرم با ناله و فریاد برایم گفت که در ایستگاه ریکشاها بیا که ریکشایم چپه شده و من زخمی شدهام. با خیلی نگرانی از اینکه چند روزی بود زندهگی ما رونق گرفته بود، شوهرم با ریکشایی که کار میکرد، دست ما به سوی کسی دراز نبود. رفتم شفاخانه و پس از مدتی شوهرم را مرخص کردند. حالا توانایی کار چه که حتا توانایی ایستاد شدن را ندارد. از همان روز بدبختی ما شروع شد. حالا شوهرم در خانه خواب است و من کودکانم را سرپرستی میکنم.»
رویا که با خانوادهاش در وضعیت بد اقتصادی قرار دارد، خواستار کمک نهادهای مددرسان است. سردی هوا و یخبندان کمپیشینه در چاریکار، مرکز ولایت پروان، بر مشکلات این خانواده افزوده است. رویا علاوه میکند: «نه غذای کافی برای خوردن داریم و نه چوب یا زغال برای گرم کردن خانه. شوهر مریضم به هوای گرم نیاز دارد، اما خانه ما سرد است. کودکانم هر شب خنک میخورند. توانایی درمان همسرم را هم ندارم. نهادها و افراد پولدار باید به ما کمک کنند.»
تنها رویا نیست که در فصل سرما با مشکلات اقتصادی دچار شده است، بلکه صدها رویای دیگر نیز در این ولایت هستند که انتظار کمکهای موسسهها و نهادهای مددرسان ملی و بینالمللی را میکشند. آمارهای سازمانهای بینالمللی نشان میدهد که در حال حاضر بیش از 75 درصد نفوس افغانستان به کمک نهادهای بینالمللی وابستهاند. افغانستان در حال حاضر با فقر گسترده و فصل سرمای کمپیشینه مواجه است. بربنیاد گزارشهای نشرشده کمکهایی که از سوی نهادهای مددرسان به نیازمندان توزیع میشود، نیز به دلیل مداخلههای افراد طالبان آنچنانی که لازم است، به افراد بیبضاعت نمیرسد.